به گزارش می متالز، عباس سیاح طاهری- «دولتمردان ادعا میکنند ورود نخستین شرکتهای استارتآپی نشانهای از گذراندن دوران پرریسک و شفاف شدن وضعیت مالی آنها و مایه دلگرمی دیگر استارتآپها و اعتماد سرمایهگذاران سنتی است. در مقابل گروهی دیگر، این نوع ورود به بورس در شرایط گلخانهای و حمایتهای گاهی عجیب و غریب دولتی را، ضربه به سرمایه مردم میدانند. حال اصل ماجرا چیست؟
ورود یک کسبوکار به بازار سرمایه یا به عبارت دیگر عرضه سهامشان در بورس، همیشه برای آنها پدیده خوشایندی است. بهویژه برای آن دسته از کسبوکارهای استارتآپی که توانستهاند مراحل پرچالش رشد و جذب سرمایهها از منابع مختلف را پشت سر گذاشته و با ورود به بورس، در واقع، دوران بلوغ را تجربه کرده و برای اهداف بلندمدت و رشد و توسعه بیشتر سرمایهگذاری کنند. از طرفی، به پشتوانه این بلوغ بتوانند شاهد ورود سرمایه بیشتری به اکوسیستم استارتآپی باشند.
به هر حال، تب بورس و بازار سرمایه حسابی این روزها داغ شده، تبی که از سال گذشته بالا گرفته و همچنان روند صعودی را طی میکند. روند رو به رشدی که نه تنها به مذاق سرمایهگذاران خرد خوش آمده بلکه به یکی از بازوهای اجرایی مهم دولت برای پیشبرد برنامههای اقتصادی تبدیل شده است. حتی در این میان، دولت درصدد است برای ورود استارتآپها به بورس تسهیلاتی فراهم کند طوری که صندوق نوآوری و شکوفایی از طرح پیشنهادی برای تسهیلگری این ورود خبر میدهد و از طرفی سازمان بورس و اوراق بهادار برای ایجاد تابلوی جدید برای شرکتهای استارتآپی و متناسبسازی شرایط پذیرش با ویژگیهای شرکتهای نوآور اعلام آمادگی میکند.
بنابر گفته مدیران وزارتخانه ارتباطات و سازمان بورس، ورود استارتآپها به بورس اتفاقی است که دیر یا زود رخ میدهد و تا پایان سال جاری شاهد عرضه عمومی سهام چند استارتآپ از جمله دیجیکالا و کافهبازار در بازار سرمایه خواهیم بود.
اتفاقی که از زمان مطرح شدن مورد استقبال اکوسیستم استارتآپی و سرمایهگذارانی قرار گرفته که در این اکوسیستم تامین مالی میکنند. به گفته فعالان این حوزه، در شرایط فعلی اقتصاد کشور که روزهای سختی بر کسبوکارها میگذرد، چنین اتفاقی میتواند برای استارتآپها نویدبخش باشد و نظر سرمایهگذاران جدید را جلب کند. اما از نظر آنها باید نگران دو مقوله در این میان بود؛ نخست هیجانی است که در بازار سرمایه و به تبع آن در اکوسیستم استارتآپی کشور ایجاد میشود. باید مراقب بود که این هیجان به مثابه حبابی نباشد که ترکیدن آن به تضعیف و از بین رفتن اکوسیستم استارتآپی کشور تمام شود. مانند تجربه تلخی که در بحران حباب داتکام در آمریکا رخ داد.
موضوع دیگر، واکنش پرهیجان و ذوقزده دولت به ورود استارتآپها به بورس است؛ چراکه انتظار میرود دولت صرفاً در نقش یک ناظر در این فرآیند ظاهر شود و نگذارد تصمیماتش روند بازار را تحتالشعاع قرار دهد و آن را روند طبیعی و واقعی آن خارج کند. به بیان دیگر دولت از این شرایط نباید ذوق زده شود، اصلاً بهتر است واکنشی نشان ندهد و بگذارد استارتآپها نیز مانند سایر شرکتها سهام خود را در بورس عرضه کنند و صرفاً به نقش ناظر بودن کفایت کند. بهترین قاضی برای شرکتهای استارت آپی واکنش بازار سرمایه است. پس اشتیاقی که درحال حاضر مدیران دولتی برای ورود استارتآپها به بورس نشان میدهند، به لحاظ اقتصادی منطقی نیست. امیر ناظمی، معاون وزیر ارتباطات، در گفتگو با وب سایت آیتی ایران میگوید: «ایجاد یک تابلوی اختصاصی استارتآپها در بورس درحال پیگیری است و به این ترتیب هر پنج استارتآپی که در این مرحله آماده عرضه عمومی سهام هستند و سایر استارتآپها میتوانند ذیل این تابلو به عرضه سهام بپردازند.»
بهنظر میرسد تخصیص تابلو جداگانه برای استارتآپها برگرفته از تجربیات سایر کشورها است. اتخاذ شیوه جدید برای ورود استارتآپها به بورس درحالی است که این شیوه هنوز در ایران تجربه نشده است، در نتیجه پیشبینی نخستین حضور استارتآپهای ایرانی در بورس را دشوار میکند.
بگذارید کمی به عقب برگردیم.
چرا استارتآپ ها باید وارد بورس شوند؟ چه تغییراتی در ساختار یک شرکت باید اتفاق بیافتد تا بتواند وارد بورس شود؟ شرایط ورود به بورس برای شرکتهای استارت آپی چه تفاوتی با دیگر شرکتها دارد؟
شاید مرور برخی قوانین عمومی شرکتها برای ورود به بورس خالی از لطف نباشد.
خوب است استارت آپ های مدعی ورود به بورس لااقل در این ۳ عنوان وضعیت شرکت خود را به طور شفاف اعلام کنند. تا جایی که ذهن نویسنده یاری میکند تمام این شرکتها زیان ده بوده و تنها دیجی کالا آن هم بعلت عدم گسترش خدمات خود در سال گذشته، توانسته است به تراز مالی صفر - و نه سود دهی- برسد.
مساله دیگر شیوه ارزش گزاری این شرکت هاست. نظام پیشنهادی شرکتهای استارتآپی برای ارزش گزاری نظام مقایسهای است که ارزش یک شرکت را در مقایسه با شرکتهای مشابه آن شرکت تعیین میکند. این نوع ارزش گزاری باعث رشد حبابی ارزش شرکتها میشود. از سمت دیگر بعلت نبودن مشابه بسیاری از شرکتها در داخل کشور، این شرکتها خود را با نمونه خارجی مقایسه کرده و ارزش گذاری بر اساس دلار صورت میگیرد که به کاذب شدن و افزایش حباب قیمتی کمک میکند و ارزش شرکت را چیزی بسیار بیشتر از واقعیت نشان میدهد. انتشار گزارشات ارزش گذاری شرکتها به خوبی میتواند این شبهه را مرتفع و از تضییع سرمایه مردم جلوگیری کند.
در بورس معادل ۳۰ درصد حجم سهام باید نقدا و به صورت وثیقه در نزد شرکت سرمایه گذاری مرکزی بورس قرار گیرد و همچنین معادل ۳۰ درصد سهام شرکتها در بورس اوراق بهادار و فرابورس به عنوان وثیقه تسهیلات پذیرفته میشود. حال سوال اساسی آن است که شرکتهای استارت آپی چه دارایی قابل تملیکی برای وثیقه گذاری دارند؟ این شرکتها عموماً دارایی خود را شبکه خود میدانند. سوال مهم این است که با یک قطعی ساده اینترنت که در ایران اصلاً امر دشواری نیست، تکلیف این دارایی چه میشود؟ و ارزش روز آنچه خواهد شد؟ شاید سوال بهتر آن است که ارزش بنیادین این شرکتها به صورت شفاف اعلام شود تا سرمایه گذاران و فعالان بازار سرمایه به خوبی بدانند بر روی چه شرکتی و با چه خالص ارزش دارایی (NAV) در حال سرمایه گذاری هستند.
شرکتهای «استارت آپ» بعضاً تفاوتهای مهمی با شرکتهای «دانش بنیان» دارند و این تفاوتها که به ماهیت شکل گیری و اهداف متفاوت آنها برمیگردد موجب تاثیر متفاوت آنها در توسعه اقتصاد و فرهنگ و حکمرانی کشور بخصوص در حوزه فضای مجازی میشود.
شرکت دانش بنیان شرکتی است که «محصول» یا «خدمت» آنها بر پایه و مبتنی بر دانش (وابسته به دانش در مقابل وابسته به کارگر یا کاربر) است. در عین حال «دانش» بعنوان ویژگی شرکت دانش بنیان از محصول فراتر میرود و فرایندهای شرکت، هدف و چشم انداز شرکت را نیز دربر میگیرد. منبع اصلی یک شرکت دانش بنیان، دانش است و دانش و فناوری دارایی حیاتی شرکت بشمار میرود. در چنین شرکتهایی هزینه تحقیق و توسعه (R&D ) بخش بزرگ قابل توجهی را نشان میدهد و کارکنان اینگونه شرکتها معمولاً دارای تحصیلات آکادمیک و با حقوق بالا هستند.
شرکت استارتآپ شرکتی است که توسط یک «کارآفرین» جهت ایجاد «کسب و کار قابل توسعه» ایجاد میشود. یک شرکت استارتآپ معمولاً یک «مشکل» قابل حل را در نظر میگیرد و برای آن یک راه حل تعریف میکند. سپس با ارزیابی بازار یک طرح تجاری طراحی میکند و با ارائه محصول یا خدمت به مشتری و بازار و ارزیابی عکسالعمل آن، فعالیت خود را توسعه میدهد.
اقتصاد دانش بنیان که مورد تاکید سیاستهای اقتصاد مقاومتی است، بر پایه شرکتهای دانش بنیان شکل میگیرد که باعث ارتقای استقلال صنعتی و فناوری و علمی و دانشی کشور میگردد.
شرکتهای استارتآپ در شرایط فعلی کشور عمدتاً شرکتهای «استفاده کننده» از فناوری اطلاعات و ارتباطات هستند و نه شرکتهای مبتنی بر فناوری اطلاعات و ارتباطات و استارتآپ ها عملاً شرکتهایی هستند که عمدتاً به ارائه خدمات الکترونیک در بازار میپردازند.
یکی از مهمترین اهداف و کارکردهای سرویسهای خدمترسانی دسترسی به اطلاعات و حریم شخصی افراد است و با تحلیل حجم عظیم اطلاعات (BIG DATA) مذکور عملاً امکان مهندسی اجتماعی، سنجش ذائقه اجتماعی، برنامه ریزی و هدایت جامعه برای هرکسی که به این اطلاعات دسترسی داشته باشد، بوجود خواهد آمد. مسالهای که در استارت آپ ها ذیل هیچ نظارتی نیست و عملاً حریم خصوصی افراد در این فضا به سادگی نقض شده و حتی پاسخگویی نیز وجود ندارد. به عنوان مثال فقط در سه نوبت اطلاعات کاربران دیجی کالا، کافه بازار و تپسی منتشر شد و عملاً هیچ کسی پیگیر امنیت کاربران نشد و هیچ کسی نیز پاسخگوی سوالات مردم از این پلتفرمها نشد.
موضوع ایجاد انحصار و خرید رقبا توسط استارت آپ های بزرگ که در کشور به غلط از آن به عنوان «ادغام» یاد میشود نیز یکی دیگر از چالشهای حال حاضر شرکتهای بزرگ استارت آپی است. رفتار این شرکتها در ایجاد انحصار اقتصادی سوالات زیادی را برای فعالین این حوزه به وجود آورده است. اگر حاکمیت به انحصار این شرکتها در اقتصاد دیجیتال پایان دهد، آیا ارزش این شرکتها یا فروش آنها در سال به همین میزان ادعایی در ارزش گذاری ها خواهد بود؟ ارزش آنها در بازار سرمایه چطور؟
شاید بهتر باشد دولت بجای حمایت از شرکتهای استارت آپی، تابلوی اختصاصی، تسهیلات ویژه (مثلاً تسهیلات ۱۴۰۰ میلیارد تومانی صندوق نوآوری و شکوفایی برای این شرکتها که در تضاد با ماده ۵۲ قانون تسهیل رقابت است) و… حمایت خود را بر شرکتهای دانش بنیان قرار دهد تا هم به رشد اقتصاد مقاومتی کمک کند و هم ریسک سرمایه مردم کاهش یابد... مسالهای که دورنمایی از آن در دولت دیده نمیشود چون دوران شوآف با شرکتهای دانش بنیان تمام شده است و دور، دور استارت آپ هاست!»