به گزارش می متالز، وقتی برای اولینبار پایش را به ایران گذاشت، ۵۰ ساله بود و اولین نقطهای هم که به امید نفت جست و جویش کرد قصر شیرین وقتی کشف نخستین چاه نفت خاورمیانه را به نام خود زد ۵۸ ساله شده بود.
جرج متولد ۵ آوریل ۱۸۵۳ بود در ساسکس. آر دبلیو فریر مورخ بریتانیایی مینویسد که رینولدز واقعاً از سال ۱۹۰۱ تا ۱۹۱۱ در رشته کوههای زاگرس زندگی میکرد. رسول سرخابی محقق برجستهی نفتی در مقالهای او را «یک پیشروی فراموششده در اکتشاف نفت در ایران و ونزوئلا» وصف میکند.
شرکت بیپی در مطلبی آن لحظات تاریخی کشف نفت در ایران را به این ترتیب وصف میکند: «بویی که پیچیده بود قابل انکار نبود. اصلا انگار میشد این بو را با چشم هم دید. شبیه بوی تخممرغ گندیده بود، اما برای جرج رینولدز بهترین بویی بود که در هفت سال اخیر به مشامش خورده بود. به مردی که در حال حفاری بود دستور داد به حفر کردن ادامه بدهد.»
همان موقع در لندن، ویلیام دارسی از سر و کله زدن با مدیران کمپانی نفت برمه ناامید شده بود. دو سالی میشد آنها دیگر ادامهی جست و جو در ایران برای نفت را بیهوده میدانستند و نامه پشت نامه که رینولدز دیگر جست و جو را متوقف کند. رینولدز ولی همانطور که وبسایت شرکت بیپی توصیفش میکند اصلا اهل بیخیال شدن نبود، دارسی هم ته دلش به او امید داشت ولی هفت سال سر و کله زدن هم دیگر خستهاش کرده بود. او داشت ورشکست میشد. خیلی کوتاه و واضح به جرج رینولدز نامه زد که تا عمق ۱۶۰۰ فوت حفر کن و بعد بیخیال شو.
ولی همانطور که گفتیم بیخیال شدن از گزینههای جرج رینولدز نبود.
بارانهای خیلی شدید جادهی ارتباطی به مسجدسلیمان را که احداثش چهارماه وقت گرفته بود خراب کرده بود. دو هفته قبل از آن یکی از تجهیزات حفاری سقوط کرده بود ته یکی از دو چاهی که آخرین امیدهای رینولدز سرسخت برای رسیدن به نفت بودند. ولی چیزی به اثبات حقانیت رینولدز نمانده بود. سهشنبه ساعت ۴ صبح ۵ خرداد ۱۲۸۷ بوی گوگرد کل کمپ را برداشت و در عمق ۱۱۸۰ فوتی نفت فوران کرد در آسمان خاکستری آن روز.
پنج روز بعد خبر به ویلیام دارسی رسید. مردی که دار و ندارش را گذاشته بود پای این اکتشاف ناگهان از مرز ورشکستگی به ثروتی رسید که به قول بیپی هیچوقت در زندگیاش نداشت.
جرج رینولدز سه سال بعد را هم در مسجدسلیمان سپری کرد، اما دست آخر مشکلاتی که از همان ابتدا با مدیرانی که او آنها را «کوتهنظر» میدانست داشت کار را به جای باریک کشاند و باعث شد از ایران و از شرکت آنگلو-پرشیا خداحافظی کند.
رینولدز بعد از این ماجراها راهی کاراکاس میشود. آنجا هم با روحیهای مثالزدنی شروع به جست و جو میکند تا در ۱۴ دسامبر ۱۹۲۲ در ونزوئلا نفت کشف بکند. ۳ سال بعد از اینکه به همت او ونزوئلا هم روی نقشه نفتی جهان میآید، در ماه فوریه سال ۱۹۲۵ در اسپانیا از دنیا میرود.
از رینولدز اطلاعات خیلی زیادی پیدا نمیشود. در منابع فارسی این ویلیام دارسی است که نامش به اکتشاف نفت در مسجد سلیمان گره خورده و رینولدز در حاشیه است که با توجه به اینکه او ده سال را در کوه و کمرهای ایران گذرانده کمی عجیب است.
البته وقتی به اتفاقهایی که آن روزها در ایران میافتد نگاه میکنیم تا حدودی متوجه دلیل این غیبت میشویم. رینولدز در ۵ سال انتهایی سلطنت ناصرالدینشاه به ایران پا میگذارد. سالهایی که طبق متون تاریخی، ارزش پول ایران نصف شد. در همین گیر و دار که رینولدز و همراهانش از قصرشیرین تا رامهرمز و بالاخره مسجدسلیمان را به امید یافتن نفت گز میکردند، در پایتخت ناصرالدین شاه ترور میشد و محمدعلیشاه مجلس را به توپ میبست. به این ترتیب روشنفکران به عنوان مهمترین گروهی که از آنها انتظار میرود اندک چیزی از اکتشاف نفت در ایران در آن روزها ثبت میکردند، اغلب مشروطهخواه بودند و در کشمکش با پادشاهان وقت برای اینکه راضی شوند به کمی انعطاف.
تک و توک نوشتههایی از ایرانیهایی که اتفاقی همراه رینولدز شده بودند، البته یافت میشود. مثلا براتعلی نامی که از مستحفظین عزیز خان مکری بوده که در سفر رینولدز از تهران به قصرشیرین همراهیاش میکردند در توصیفش مینویسد: «این اجنبی چشمآبی انگار وجب به وجب خاک ما را میشناخت!؟ نقشه داشت و هر جا که میرسیدیم کاغذ و دوات درمیآورد و چیزهایی مینوشت. به گمانم نقشه گنج داره ای لاکردار…»