به گزارش می متالز، از میان این خیل کمشمار البته، کسی نیست که نداند ابتیاع مکرر، خرید از واسطه، دریافت تجهیزات کمکیفیت و تبدیل ارز با لطایفالحیل، کمترین هزینههایی است که صنعت نفت ایران در قبال تحریمها باید متحمل شود.
سالها پیش هنگامی که مدیرعامل وقت شرکت ملی نفت ایران از هزینهتراشیهای سرسامآور ناشی از تحریم سخت نالید، میشد حدس زد که مثلا اجاره دکلهای خلیج فارس چه بار سنگینی بر دوش ما گذاشته و یا خرید و اجاره برخی تجهیزات خشکی نیز در شرایط تحریمی، آنهم توسط انواع و اقسام دلالهای معتبر و نامعتبر چه بلایی بر سر اقتصاد نیمبند ما خواهد آورد.
او در همان سالها میگفت: «در این شرایط، ما مسوولیم در مورد هزینهکردها حساس و دقیق باشیم تا به قیمت واقعی برای توسعه صنعت نفت برسیم.»
با این حال گویا کسی گوشش بدهکار این حرفها نبود. تو گویی اهل درد آب در هاون میکوفتند. هربار صحبت از گفتگو به میان آمد موجی از انتقادات همراه با اتهام آغاز شد که مخالفان تحریم میخواهند دودستی کشور را به امپریالیستها تحویل دهند!
اما در همان روزها در صنعت نفت بودند کسانی که درست مانند فیلمهای جنایی سینمای گنگستری، عینک سیاه «ریبن» بر چشم، چمدانهای دلار را بر روی شناورهای تندرو در کنار سواحل امارات جابجا میکردند تا با تکیه بر اسناد شرکتهای کاغذی، با تحویل اسکناس به آن طرفیها نیازی از صنعت نفت ایران را تامین کنند و به زخم این صنعت بزنند. نفت تحریمشده ایران برای زنده ماندن، چارهای جز این آرتیستبازیها نداشت. و هنوز هم ندارد.
تجربه ثابت کرده بود این توبمیری تحریم، از آن توبمیریها نیست. نمونه برای اثبات این نکات هم الیماشالله کم نبود، اما کارچاقکنها درسشان را فوت آب بودند.
ماشینآلات دوار و سرچاهی که در داخل کشور امکان تولیدش نبود و باید از خارج خریداری میشد، توسط همان «ریبن» به چشمها که حالا سوپراستارهای بیزینس نفت بودند به چند برابر قیمت و با کیفیتی نه چندان مطلوب برای ما معامله شد، بیآنکه کسی کَکَش بگَزد چنین اقدامی واقعا چه نتیجه درخوری برای کشور خواهد داشت.
خرید تجهیزات جمعآوری گازهای همراه مشعل، مدتها پیش از سوی ایران انجام شد، اما هرگز به کشور نرسید و بعدتر که قضیه آلایندهها در شهرهای مجاور تاسیسات نفت و گاز بیداد میکرد، همگان به صرافت افتادند تا به هر قیمتی هست مجددا خریداری و واردش کنند.
انواع و اقسام فرآوردهها و کاتالیستهای صنعت پتروشیمی از مبادی غیررسمی خارجی خریداری شد، فقط به دلیل اینکه راههای تجارت با دیگر کشورها، حتی کشورهای همسایه (و عمدتا توسط خود همین کشورها) مسدود شده بود و ما باید هزینهای چندبرابری برایش پرداخت میکردیم که کردیم.
و اینها همه در شرایطی بود که ما حتی برای خامفروشیهای خود هم دچار دردسر بودیم. که همچنان هم هستیم.
توسعه در بخش تولید انرژی و بطور اخص در نفت یا اتفاق نمیافتاد و یا سرعتی لاکپشتوار داشت، تنها به این دلیل که باید تاوان خواستههای سیاسی عدهای را میدادیم که دادیم. (تجربه ثابت کرده بود خودشان هم هیچ تعصبی در حفظ آن خواستهها نداشتند!)
رویترز برداشت نوشت به دلیل تحریم، از هر چهار سکوی ایرانی یکی بلااستفاده مانده و ما دلمان را خوش کردیم که داریم سکوهایی جدید را به بهرهبرداری میرسانیم و البته اگر دستمان میرسید، گفتههای رویترز و امثال هم که قطعا شیطنتهایی هم در اخبارشان مستتر بود را تکذیب میکردیم که کردیم.
گران بودن قطعات یدکی، آنهم در وانفسای افزایش قیمتهای بیحساب و کتاب ارز که تسمه از گُرده اقتصاد رو به اضمحلال ما میکشید، صنعت نفت ما را آنچان به چهار میخ کوبید که مدیران نفتی در درددلهایشان صبوری را کنار گذاشتند و فغان برآوردند که ادامه این وضع دیگر ممکن نیست.
حالا هم همین بنگاههای خبری که از قضا برخلاف نظر من و شما، در جهان خیلی هم معتبر شناخته میشوند خبر میدهند که کاهش همزمان تولید و صادرات نه تنها باعث رکود اقتصادی و از دست رفتن مهمترین تکیهگاه اقتصادی دولت برای اداره کشور شده، بلکه فعالیت بسیاری از سکوهای نفتی را به سمت تعلیق و تعطیلی برده و تعداد زیادی از کارکنان و کارگران در صنعت نفت ایران را بیکار کرده، اما ما آنقدر صبر میکنیم تا به یکباره ببینیم کارگری از فرط نداری خود را در منطقهای صنعتی حلقآویز میکند، تا بعد برایش اشک بریزیم و به دنبال راه چاره بدویم و بعد هم برای توجیه و آسایش وجدان بهدرد آمده خودمان آسمان ریسمان ببافیم که خودکشیهایی از این دست ربط مستقیمی به رکود صنعت نفت ندارد. یاللعجب!
ما در تجاهل و خودفریبی دیگر استاد شدهایم و به راحتی میتوانیم فراموش کنیم که آنطرف آبیها میگویند از ۱۶۰ دکل نفتی ایران حدود ۴۰ تایش یا از سرویس خارج شده و یا به تعمیر اساسی احتیاج دارد. از نظر ما همه آنچه آنها میگویند باد هواست.
حتی اگر این گفتهها بر زبان وزیر نفت ما هم جاری شود، همچنان او را متهم میکنیم که لابد کماکان به کار با چشمآبیها و موبورها تمایل دارد و کسی هم نیست بپرسد شما که به چشمبادامیها تمایل دارید چه ماهی در رخ آنها دیدهاید که در این یکیها ندیدهاید؟ و چطوری است که در روز روشن سبیل همه آنهایی که کارتان گیر آنها بود را چرب میکردید تا بنرهای تبلیغاتی طرحهای توسعهای شما را بالا ببرند؟ قشقرق طرحهای ۳۵ ماهه را که فراموش نکردهایم؟
چگونه شد که باز اسناد و مدارک بلوک به بلوک میادین غرب کارون را به همان ستاره زردهایی دادید که پیش از این به دلیل انتقال اطلاعات به غیر و شانه خالی کردنهایشان در برابر تعهداتی که داده بودند، خلع یدشان کرده بودید؟
یک دهه فعالیت در حوزه حفاریهای نفت و گاز در ایران به ما ثابت کرده بود که نیازمند تجهیزات اروپایی و آمریکایی هستیم، اما معلوم نشد چه شد که خیال کردیم همین تجهیزات را از نوع چینیاش میتوانیم به گونهای به کار بگیریم که آب از آب تکان نخورد و خللی در روند تولید بهوجود نیاید؟ در فروش و صادرات هم که وضعمان معلوم است.
وقتی آمریکا جای خالی ما را در بازار کُره پر میکند و بعد از سعودیها در نوبت دوم فروش نفت به این کشور میایستد جایگاه ما هم مشخص میشود. ما این روزها تنها میتوانیم به فروش بنزین و فرآورده دلخوش کنیم که البته همه آنها که دستاندرکار این بازار هستند میدانند که چه دردسرهایی دارد تا تبدیل به دلار و ریال شود و کار کشور را پیش ببرد. این روزها ما خیلی تنهاییم. اگر عاقل باشیم درخواهیم یافت که تکرار سناریوی انتقال بنزین به ونزوئلا هم آبی برایمان گرم نخواهد کرد.
مقابله با تحریمهای نفتی، حال چه به مفهوم در افتادن با آن باشد و چه به معنای مماشات با آن، مدیریتی میخواهد که سالهاست از ورطه شعار و احساسات بیوجه بیرون افتاده.
لابد تا کنون دریافتهایم که درک ما از تحریم نباید کودکانه باشد. بنابراین حالا دیگر مشخص شده آنها که یکسره به تکفیر تحریمها میکوشند، یا از محل این تکفیر به منافعی میرسند و یا براستی از تاثیر آن خبر ندارند. همچنین آنها هم که یکسره خود را وقف این کردهاند که هر جور هست کَلَک تحریمها را بکَنند، گویا نفسشان از جای گرم در میآید که نمیدانند عَقال به سرهای سعودی و کراوات قرمزهای آمریکایی یک گوشه ننشستهاند که از سر دشمنی با ما تحریم وضع کنند و یا از پیش پای ما بَرَش دارند. آنها منافعی را دنبال میکنند که گویا مقابله با آن در ادبیات اقتصاد سیاسی ما جا نیافتاده است. تحریمهای نفتی را باید به اندازه خود آنها دید، نه بزرگتر و نه کوچکتر. در غیر این صورت سرگیجههای ما تمامی نخواهد داشت.