به گزارش می متالز، سیاسی شدن یا کردن فاز ۱۱ که دیگر جای خود دارد. دست به نامه شدن مجلسیان با بهانههایی همچون عدم توسعه فاز ۱۱ هم از همان گلدان آب میخورد که بندهای دیگر نامهشان از آن سیراب میشود. صنعت نفت در ایران اگر ترجمان سیاست نباشد همسفره او که هست! و با همان زبان و فرهنگ!
نفت با سیاست اگر برابر نباشد، دستکم عجین هست. نفت و سیاست ما به سان آیینههایی روبهرویند که هر کُنش و حرکتی در یکی، در دیگری نیز نمود پیدا میکند و تنابندهای را پیدا نخواهید کرد که نداند با هر تحول سیاسی در ایران، نفت هم آب به آب خواهد شد.
همه میدانند در صحرای سیاست، آهو به بچهاش شیر نمیدهد. تاریخ نشان داده سیاست در ایران بسیار بیرحم است و شَقی، لاجرم این شقاوت به بدنه نفت نیز رسوخ میکند. پس هرکه در بدنه نفت هست را میتوان با ابزار سیاست در کسری از ثانیه تثبیت و برای همیشه در جایش میخکوب کرد و یا برعکس، در طرفهالعینی آنچنان با ملاج به زمین کوباند که رَبّ و روبش را یاد کند و تا آخر عمر نتواند از جایش برخیزد، چه در فاز ۱۱ باشد و چه در هر جای دیگری از نفت.
چه یک نگهبان و دربان در ماهشهر باشد چه وزیر نفت. اهل قدرت، حرکت اخیر را صدالبته با ابزاری خارج از تشکیلات دیوانی نفت انجام میدهند و در این میان گل سرسبد اهرمهای چنین فشاری، رسانهها خواهند بود.
رسانهها بر موج احساسات رقیقه مردم سوارند. آنها در نفت یا حتی به بهانه نفت، آنقدر قدرتمندند که به تو فرصت نمیدهند آنطور که فکر میکنی زندگی کنی، بلکه با تو کاری میکنند که مجبور شوی آنطور که زندگی میکنی فکر کنی! یعنی درست همانچه که امیل دورکیم گفته بود.
رسانهها میتوانند نفت را برای تو به مردابی بویناک بدل کنند که لحظهای تحملش را نداشته باشی و یا کاری کنند که خیال کنی در آن خوشبختی و جنتمکان شدهای. سرسام یا سرمستی تو در نفت ایران در گرو یک حرکت قلم اهل قدرت است.
در چنین هنگامهای، مکاران غفلتافکن در رسانه، آدرسهای اشتباه به تو میدهند و تو را به دیاری رهنمون میشوند که تصور میکنی مقصدت بوده. رسانههای امروز طبیعتشان چنین حکم میکند که کلاغ را جای فولکس واگن به تو قالب کنند و تو کنشپذیرانه بیهیچ مقاومتی چنین تقلب و تحمیلی را میپذیری.
رسانهها پیش از این خلایق را قانع کردهاند که فاز ۱۱ پارس جنوبی ۱۱ سال است در آنسوی خلیج نایبند به امان خدا رها شده و تو اگر در نفت کارهای باشی و خبر داشته باشی و بدانی اصل داستان چیست، باز هم هیچ کاری از دستت برنخواهد آمد. و نه از تو که از گُندهتر از تو. و حقیقت در حجاب خواهد ماند.
تو هر چقدر هم که گریبان چاک بدهی که در فاصله سالهای ۸۸ تا ۹۱ که بالاترین منابع مالی در اختیار کشور بود، جماعتی رفتند و یک قرارداد نیمبند با چشمبادامیهای چینی بستند که کاری جز وِل گشتن در محیط صنعت نفت ایران نداشتند و پروژهای در دستشان نبود و در نهایت هم آبی از این قرارداد گرم نشد، باز هم حریف منکران نخواهی شد.
دست و پا زدن در چنین گردابی که رسانهها درست میکنند بیهوده است. توقع قانع شدن منکران هم نه تقریبا که تحقیقاً صفردرصد است.
سیاسیون چه در بیرون بدنه حاکمیت و چه در داخل آن، پیش از آن کارسازی کردهاند تا همه باور کنند فاز ۱۱ را به اهمالگران سپردهاند و انگار نه انگار که در سال ۹۲ درست زمانی که مصرف گاز در داخل بسیار بالا رفته بود و شبکه گازرسانی مجبور بود هرچه سریعتر کمبودهای داخلی را جبران کند، ۸ پروژه بسیار بزرگ نیمهکاره که بعضیهایش حتی به پیشرفت فیزیکی ۵۰ درصدی رسیده بود، بیخ گلوی مدیران نفتی، لَنگ مبالغ میلیاردی مانده بود و فقط پول بود که میتوانست گره از ابروی آنها باز کند.
حتی اگر نانی هم در سفره باقی مانده بود، نبود ارادهای برای تزریق پول به این پروژهها تنها یک قسمت این قصه پرغصه بود. از آن سو ما نه مهندس و متخصص و دانش فنی و دفتر و دستک مخصوص این حرفه را در اختیار داشتیم و نه شناور و دکل حفاری مختص این کار را و طبیعی بود که در چنین وضعیتی طرحها آنچنان خواب به خواب بروند که حالا حالاها بیدار نشوند.
این نکتهای بود که در آن سالها کسی از آن خبر نداشت و یا میتوان گفت برخی دوست نداشتند رسانهایاش کنند. سری که درد نمیکرد دستمال بستن هم نمیخواست.
اما چگونه بود که بعدها مثلاً سرپرست طرح توسعه فاز ۱۱ به رسانهها توضیح داد که «توسعه پروژههای ناتمام مانند فاز ۱۲ (معادل سه فاز)، فازهای ۱۵و ۱۶ (معادل دو فاز)، فازهای ۱۷و ۱۸ (معادل دو فاز) که بلوکهای مخزنی مربوطه تماماً در منطقه مرزی میدان پارسجنوبی واقع شده بودند با پیشرفتی معادل ۸۰ درصد و بیشتر، طبعاً در اولویت اصلی و فازهای ۱۹ و ۲۰-۲۱ که پیشرفت کمتری داشته و آنها نیز در مجاورت مرز بودند در اولویت دوم قرار گرفته و اولویت سوم به سه طرح فازهای ۱۳، ۱۴و ۲۴-۲۲ که دور از مرز مشترک بودند اختصاص داده شد» و فاز ۱۱ باید در آن مدت به تنهایی خود خو میکرد؟
چگونه بود که در همان سالها هیچکس سراغی از فاز ۱۱ نگرفت؟ نکند فاز ۱۱ را در آبنمک نگه داشته بودند که بعدتر در راهروهای مجلس و این سو و آنسو بر مَلاج نفت و وزیرش بکوبندش؟
چرا در روزهایی که قرار شد قراردادهای موسوم به IPCکارسازی شود و در خلال آن فاز ۱۱ هم به سرانجام برسد، آن همه هیاهو راه افتاد که این قراردادها خائنانه است و مملکت را به باد میدهد و پدر صاحب بچه را درمیآورد؟
حضرات شاکی که میدانستند آهی در بساط نبود و حالا هم نیست و کیسهها خالی بود و حالا هم هست و تأمین مالی طرح توسط پیمانکار در سال ۹۲ به خوابی خوش میماند و هنوز هم میمانَد؟ رسانههای منتقد بوق در دست امروز آن روزها کجا بودند؟ نامهنویسهایی که سران سه قوه را به دادخواهی دعوت میکنند آن روزها چه میکردند؟
خوشبختانه تقویمها مثل ما چندان فراموشکار نیستند. آنها در خود ثبت کردند که در نیمه مرداد سال۹۲ و در آخرین روزهای دولت دهم و در فاصله تنفیذ و استقرار دولت جدید، قراردادی در قالب بیع متقابل با شرکت پتروپارس منعقد شد که البته برای تامین مالی آن چه از خارج و چه از داخل فکری نشده بود و پتروپارس هم با جیب خالی کارهای نبود که باری از روی زمین فاز ۱۱ بردارد.
وزارت نفت هم که دنبال این داستانها نبود و اصلا نمیتوانست از پس این کار بر بیاید. جل الخالق! عجب طنز عوامپسندی! قرارداد بسته بودند اما برای تامین مالیاش فکری نکرده بودند و این البته تنها یکی از شعبدههای آن سالهای دولت معجزه هزاره سوم بود.
توجه کنید که سرپرست طرح توسعه فاز ۱۱ پارس جنوبی میگوید «صِرف ساخت و نصب یک جکت برای انجام عملیات اجرایی توسعه فاز ۱۱ (که البته در قالب قرارداد فاز ۱۲ساخته شده بود) و تنها مقدمه کوچکی از فعالیتهای عظیم دریایی طرح است، بدون برنامهریزی و اختصاص سایر منابع و امکانات جهت حفاری چاهها، ساخت سکوها، احداث خطوط لوله و پالایشگاه خشکی توجیهی نداشته و صرفاً یک پروژه جدید به هشت پروژه نیمهکاره قبلی (البته با زمان و هزینه موردنیاز بیشتر جهت حصول به تولید) اضافه میکرد که طبعاً در شرایط سخت تحریمی و مشکلات مالی کشور در سالهای ۹۳-۹۲ توجیه منطقی و اقتصادی نداشت.»
میبینید که حتی دستاندرکاران همان زمان هم فهمیده بودند که با کارچاقکن جماعت و رسانههای شلوغکار، نمیتوان قوز بالای قوز درست کرد و طرحی به طرحهای نیمهکاره قبلی افزود و عقل حکم میکند پروژههای معطلمانده زودتر تکمیل و راهاندازی شوند.
باز خدا پدر و مادر نفتیهای دوره بعدی را بیامرزد که توانستند در ادامه آن حکایتها، در سالهای ۹۲ و ۹۳ فازهای ۱۲ و ۱۵ و ۱۶ و پس از آن در سالهای ۹۴ و ۹۵، فازهای۱۷ و ۱۸ و ۱۹ و۲۰ و ۲۱ را تکمیل کنند. فازهای ۱۳ و ۲۲ تا ۲۴ هم در ادامه همان ماجرا پیگیری شد تا به بخش دریایی فاز ۱۴ رسیدند که از قضا از همه فازها عقب ماندهتر بود و آن را هم تکمیل کردند.
راقم این سطور خوب به خاطر دارد که وقتی در همان سالها برای تهیه گزارش و خبر به عسلویه رفته بود پس از انتشار گزارش، مورد هجوم و نقد رسانههای متصل به دولت قبل قرار گرفت که از چه گزارش تهیه کردهای و مگر دارند در فازهای ۱۷ تا ۲۱ شقالقمر میکنند که روی سکویشان رفتهای و پای صحبتهای کارکنانشان نشستهای و حالا حرفهایشان را منتشر میکنی؟
۸ مگاپروژه برای سالها زیر آفتاب شرجی و غیرقابل تحمل عسلویه معطل سیاسیبازیهای حضرات مانده بود و حال که داشت تکمیل میشد برای انتشار خبرش میبایست سرزنشهای خار مغیلان را هم تاب میآوردی؟ یا للعجب!
تکمیل این مگاپروژهها باعث شدند که نه تنها گازرسانی سراسری میسر شود، بلکه سرعت بگیرد و خانهها و صنایع و نیروگاهها و واحدهای پاییندستی پتروشیمی هم، دیگر دست از سر پالایشگاهها بردارند و هوا را کمتر آلوده کنند، اما خب فعالانش در حسرت یک خسته نباشید بمانند. آنهم در شرایطی که دیگر منت عقبماندگیها از طرف قَطَری هم رفع شده بود.
حال پرسش این است که به واقع برای فاز ۱۱ چند بار دیگر باید یادآوری کرد که ویژگیهایش ما را مجبور میکند، تاسیسات فشارافزایی داشته باشیم؟ چیزی که نه توان مالی تهیهاش را داریم و نه دانش طراحیاش را؟
معلوم است که توسعه فاز ۱۱ پارس جنوبی با استفاده از منابع خارجی به همراه انتقال فناوری در قالب قراردادهای جدید یک ضرورت است.
معلوم است که در چنین شرایطی سر و کله همچون توتالی پیدا میشود وCNPC و اعوان و انصارش هم قضیه را بو میکشند و برای توسعه فاز به صف میشوند.
معلوم است که طرحی به بزرگی فاز ۱۱ کسانی را میخواهد که کُنده این هیولا را بکشند و پشتش را به خاک توسعه بمالند.
معلوم است که باز هم همه بیست سال تجربه و کار در شرکت نفت و گاز پارس و تمام دستاوردهای شریفانهاش در پارس جنوبی به تنهایی قادر به خواباندن مُچ فاز ۱۱ نیست.
معلوم است که پتروپارس به تنهایی هیچکاره است. مگر با خودمان تعارف داریم؟ در کل پتروپارس مگر چقدر توان کار برای فاز بی در و پیکری مانند فاز ۱۱ که سکوهای عظیم فشارافزای ۲۵ هزار تنی میخواهد جان و بنیه مالی و فنی وجود دارد؟ تازه اهل فن معتقدند خود CNPC هم به تنهایی نمیتوانست از پس توسعه فاز ۱۱ بربیاید و حتما باید غول بیشاخ و دمُی مانند توتال در کنارش باشد. بعد با کمال اعتماد به نفس فریاد میزنید چرا شرکتهای ایرانی توسعه فاز ۱۱ را به عهده نگرفتند و وزارت نفت کار را به اجنبی سپرده است؟ خدا وکیلی شوخیتان گرفته است؟
این قلم معتقد است وزارت نفت هم از سر شانتاژهای رسانهای منتقدان جوگیر شده که گاهی شعار میدهد میتواند به تنهایی از پس فاز ۱۱ بربیاید. راحتتان کنم. فاز ۱۱ قبل از هر پول و دانشی یک دل خوش و پرقوت فارغ از سیاست میخواهد که کارش را پیگیری کند.
همان زمان که فرانسویها آمدند و در سالن کوشک با آنها مصاحبه کردیم، ازشان پرسیدیم اگر ترامپ نگذارد در فاز ۱۱ کار کنید چه میکنید، گفتند «قرارداد توتال منطبق با مقررات فعلی بینالمللی است.» خود حضرت پاتریک پویان مدیرعامل توتال با آن قد درازش صاف صاف توی چشم ما نگاه کرد و رسما گفت اگر این قواعد تغییر کند، ما باید خودمان را با آن تطبیق دهیم.
حالا چگونه است که کاسه کوزه به سرانجام نرسیدن قرارداد فاز ۱۱ را بر سر زنگنه میشکنند؟ مگر سیاستهای منجر به جَریتر شدن جانوری مانند ترامپ را زنگنه ترسیم کرده بود که حالا هم او باید بابت بدعهدی پاریسیها جواب پس بدهد؟ او چشم و دل سیرتر از این حرفهاست و در نهایت میرود و در خانه مینشیند و به این طنز عوامانه میخندد و ما را از دور با کلاف سردرگمی که بر خود پیچیدهایم تنها میگذارد.
به هم زدن بازی در فاز ۱۱ هیچ دخلی به وزارت نفت ندارد. خیلی راحت تحریممان کردهاند، اما این خودتحریمیهای ما، اصلیترین بلاست. بهتر است با خودمان صادق باشیم.
آنها که مته به خشخاش فاز ۱۱ میگذارند، اگر ریگی به کفش ندارند و به دنبال حقیقتند اول یک نگاه در آیینه به خود بیاندازند و از خود بپرسند که تا الان در باب فاز ۱۱ چه کردهاند و تا کجا با خود صادقند و بعد راه بیافتند و پرس و جو کنند که چه شد که فاز ۱۱از صدقهسری دایههای عزیزتر از مادر در رسانهها تبدیل به یک طنز عوامپسند شده است؟