به گزارش می متالز، در طی روزهای گذشته و در پی طرح موضوع «گشایش اقتصادی» از سوی رئیسجمهور محترم، این سؤال را بهصورت یک چالش توئیتری با فعالان اقتصادی و صاحب نظران حوزه مدیریت کسبوکار و توسعه در میان گذاشتم که به نظر شما «گشایش اقتصادی واقعی» چیست و چگونه به دست میآید؟
باور داشتم و دارم که حرکت ایران عزیز در مسیر توسعه، نیازمند شکلگیری یک هژمونی در مورد معنای توسعه، اولویتهای راهبردی توسعه و تعیین سیاستهایی است؛ که بهترین نحو ممکن از این اولویتهای پشتیبانی میکنند. طرح موضوع چالش نیز در همین چارچوب و با هدف تعاطی آرا و افکار گوناگون برای شکلگیری یک گفتگوی مولد و حرکت بهسوی درک هژمونیک معنای توسعه و راهبردهای تحقق آن صورت گرفت.
اما در میان همه جوابها به دعوت آن چالش، یک «ناجواب» ناب و مهم هم دریافت کردم که فکر میکنم ارزش بازخوانی و گفتگوی بیشتری دارد.
یکی از عزیزان (نقل به مضمون) فرموده بودند: توسعه یک مسیر سرراست و یک سرنوشت محتوم و روشن نیست که بتوان با اتخاذ یک یا چند سیاست مشخص و پیمودن گامهای معین جامعه و کشوری را از قعر فلاکت به اوج قله سعادت رساند.
فکر میکنم این تذکر (برای من لااقل) بسیار لازم و مفید بود. توسعه تعادلی ظریف و پیچیده میان ساختارهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی است؛ بهگونهای که مجموعه این ساختارها یکدیگر را در مسیر اجرای مأموریت «حمایت از شکوفایی انسانها» تقویت و پشتیبانی کنند.
غایت توسعهگرایی، یک جامعه برخوردار و یک دولت قدرتمند و یک اقتصاد مولد نیست! بلکه همه اینها در خدمت حمایت از مسیر «شکوفایی انسانها»، در توسعه ایفای نقش میکنند.
اگر اعضای یک جامعه، یا لااقل نخبگان آن جامعه، ندانند، نتوانند، یا نخواهند زندگی مولد و معنادار و بالنده «انسان مدرن» را بهعنوان یک ارزش ذاتی و حق اساسی تعقیب کنند؛ تلاش برای حرکت در مسیر توسعه به تکنوکراسی، یا یک سوسیالیسم مداخله جو و فراگیر و یا حتی یک سرمایهداری افسارگسیخته بیسرانجام فرو کاسته میشود و درنهایت آنچه در این میان متحمل خسران و بلکه حتی فاجعه میشود انسان و انسانیت است.
اگر اعضای یک جامعه، یا لااقل نخبگان آن، نتوانند زندگی انسانی در عصر روشناندیشی را با محوریت عقل خودبنیاد نقاد و تکیه بر آزادی ذهن و اراده و وجدان تجربه کنند و مسوولیتهایی را که این آزادیها بر فردیت انسان مدرن بار میکند؛ به دوش بگیرند و این تجربه در نظر آنها مصداق «رهایی» در معنای هگلی آن نباشد؛ و بهعنوان ارزشی ذاتی، تلاشهای آنها در عرصههای گوناگون زندگی شخصی را سازماندهی و راهبری نکند؛ هیچ «سیاستی» قادر به هدایت جامعه در مسیر توسعه نخواهد بود.
این گزاره شاید از فرط تکرار نخنما و بدیهی و خالی از محتوای قابل تأمل به نظر برسد؛ اما، همچنان حقیقتی عمیق را در خود نهفته دارد. توسعه جامعه، از توسعه یافتگی اعضای جامعه و یا لااقل نخبگان آن آغاز میشود. اگر سودای به حرکت درآوردن جامعه در مسیر توسعه را داریم؛ باید از خود و زندگی خود آغاز کنیم.