به گزارش می متالز، بازار کار ایران در وضعیت نامطلوبی به سر میبرد که مهمترین شاخصههای آن پایین بودن نرخ مشارکت و بالا بودن نرخ بیکاری است. براساس گزارش منتشره از سوی مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۸ نرخ مشارکت دربازار کار در میان جمعیت بالای ۱۵ سال ایران ۱/ ۴۴ درصد بوده است.
این نرخ برای کشورهای منطقه خاورمیانه و آفریقا حدود ۵۰ درصد و در کشورهای آسیای شرقی بالای ۶۰ درصد است (بانک جهانی ۲۰۲۰). به علاوه در دو دهه گذشته همواره نرخ بیکاری دو رقمی بوده است. اما شرایط نامطلوب بازار کار برای تمام نیروی کار کشور یکسان نبوده است. در ایران یافتن شغل عموما برای زنان بسیار دشوارتر از مردان، و برای افراد تحصیلکرده سختتر از نیروی کار بیسواد و کمسواد است. جدول نرخ مشارکت و نرخ بیکاری را در سال ۱۳۹۸ برای مردان و زنان برحسب سطح تحصیلات نشان میدهد.
همانگونه که در جدول مشاهده میشود نرخ بیکاری برای افراد بیسواد و کمسواد بسیار پایین است. به سخنی دیگر نیروی کار ساده در ایران در اشتغال کامل قرار دارد و نرخ بیکاری ۳ تا ۶ درصد عموما نشانگر دوران کوتاه جستوجوی کار برای کارگران ساده و کم سوادی است که گاهبهگاه از یک فرصت شغلی به فرصت شغلی دیگری منتقل میشوند. گفتوگو با کارفرمایان در بخشهای مختلف صنعتی، فعالیتهای ساختمانی و خدماتی، نشانگر کمبود و دشواری یافتن نیروی کار ساده در اکثر شهرهای کشور است. این در حالی است که براساس برآوردهای غیررسمی، حدود یک میلیون نفر نیروی کار افغانستانی عموما بهعنوان کارگر ساده و نیمه ماهر در ایران مشغول به کار هستند. در سال ۱۳۹۸ جمع مردان بیکار بیسواد و کمسواد (دارای تحصیلات ابتدایی و متوسطه) حدود ۴/ ۷۷۶ هزار نفر بوده است. باید توجه داشت که مردان بیکار بیسواد و کمسواد در استانهای کشور توزیع یکنواختی ندارند. این گروه بیشتر در استانهای محروم متمرکز هستند و به دلیل هزینه بالا و دیگر مشکلات زندگی در شهرهای بزرگ، گرایشی به مهاجرت ندارند. براین اساس کمبود نیروی کار ساده در شهرهای بزرگ و استانهای برخوردار شدیدتر از مناطق محروم کشور است.
اگر کارگران مهاجر افغانستانی از ایران خارج شوند، به اندازه کافی نیروی کار ساده برای جایگزینی این افراد در کشور وجود ندارد. باید در نظر داشت که نرخ بیکاری صفر به معنای بروز بحران در بازار کار است که هر کارفرما برای یافتن نیروی کار مورد نیاز با پیشنهاد مزد بالا، باید نیروی کار بنگاه دیگری را از چنگ رقیب بیرون بیاورد. در چنین شرایطی با افزایش شدید دستمزد ممکن است ادامه کار برای کارفرما ناممکن شود؛ و کارفرما تشویق شود که تا حد ممکن از شیوههای تولید سرمایه بر استفاده کند که نیاز چندانی به نیروی کار ندارد.
از زاویه دیگری میتوان منطقا استدلال کرد که حضور نیروی کار افغانستانی در ایران خود دلیلی بر وجود مازاد تقاضا برای نیروی کار ساده در ایران است. به سخنی دیگر تقاضا برای کارگر ساده و نیمه ماهر بیش از عرضه آن است؛ در غیراین صورت، با بیکار ماندن نیروی کار افغانستانی، انگیزه برای مهاجرت به ایران به نحو قابلتوجهی کاهش پیدا میکرد. با وجود حضور نیروی کار مهاجر در بازار کار ایران، نرخ بیکاری برای مردان بیسواد و کمسواد در سال ۱۳۹۸ به ترتیب ۱/ ۴ و ۳/ ۶ درصد بوده است.
در حال حاضر حضور نیروی کار افغانستانی در برخی از استانهای کشور، از جمله مازندران، ممنوع اعلام شده است. یافتن نیروی کار ساده در استان نسبتا دشوار است و کارفرمایان، به ویژه در پروژههای ساختمانی، تلاش میکنند از دیگر استانهای کشور نیروی کار به مازندران بیاورند. به هنگام نشاکاری و برداشت برنج نیز تعداد زیادی کارگر برای چند هفته از دیگر استانها به مازندران میآیند؛ و در فصل تابستان شبها در خیابان میخوابند. به نظر میرسد که شهرداری تهران نیز بدون استفاده از نیروی کار مهاجر قادر به پاکیزه نگاه داشتن شهر نخواهد بود.
بدیهی است که افغانستانیهای ساکن ایران رقیب بیکاران تحصیلکرده نیستند؛ و در صورت خروج آنها از ایران مشکل اشتغال فارغالتحصیلان دانشگاهها حل نخواهد شد. در صورت اصرار به اخراج نیروی کار افغانستانی در ایران، با توجه به اشتغال کامل نیروی کار ساده در کشور، مزد کارگر غیرماهر به شدت افزایش خواهد یافت و کارفرمایان با مشکل فزاینده یافتن کارگر ساده مواجه خواهند شد. افزایش شدید هزینه نیروی کار ممکن است به کاهش فعالیتهای تولیدی و بروز رکود منجر شود. در چنین وضعیتی نیروی کار ایرانی نیز از خروج کارگران مهاجر سودی نخواهد برد.