به گزارش می متالز، اقتصاددانان در تعامل سیاست با اقتصاد سه خط قرمز مهم تعریف میکنند. «تصمیمهای کوتاهمدت نباید روی تورم اثر بگذارد؛ تصمیمهای بلندمدت هم نباید روی رشد اثر بگذارد؛ کیفیت رشد هم با اثر آن روی کاهش فقر، بیکاری و حفظ محیطزیست و منابع طبیعی مشخص میشود.» این در حالی است که نگاه سیاستگذار به رشد اقتصادی به گزارشهای کوتاهمدت و فصلی محدود و جامعه نیز دچار این نوع نگاه شده است. همچنین بخش قابلملاحظهای از رشد اقتصادی امروز حاصل فرآیندی است که از ۴ طریق شکل میگیرد و اقتصاد کشور در این فرآیند نیز غایب بوده است.
فرهاد نیلی و داود سوری در میزگردی به بررسی اهمیت رشد اقتصادی و دلایل کاهش این رشد در سالهای اخیر پرداختهاند. از نگاه این دو اقتصاددان، رشد اقتصادی اولویت اول سیاستمداران نبوده است. در نتیجه به تدریج از رفاه مردم کاسته شده و اگرچه مردم این نوع فشار را در زندگی تجربه میکنند اما آن را بخشی از نظم زندگی میدانند. این اقتصاددانان بر این باورند که مساله رشد اقتصادی در سطوح تصمیمگیری و سیاستگذاری نه مشاهدهپذیر است، نه تعیینکننده؛ درحالیکه رشد باید تبدیل به هدف اصلی تصمیمات بلندمدت کشور میشد. اما مشاهده نمیشود که رشد اقتصادی بهعنوان محدودیت الزامآور در تصمیمات بلندمدت کشور مطرح شده باشد؛ همانطور که تورم نیز یک الزام کوتاهمدت در سیاستگذاری نیست. در این گفتوگو، بر ضرورت تغییر پارادایم گفتمان قدرتمحوری بر گفتمان رفاهمحور تاکید شده است. در حقیقت، پارادایم رفاهمحوری کشورها، ضامن رشد اقتصادی و کاهش نرخ تورم است. از نگاه این اقتصاددانان، کشوری رشد اقتصادی را تجربه میکند که مردم امیدوار باشند فردایی بهتر از امروز خواهند داشت. بنابراین مهمترین کار سیاستگذار امیدوار کردن مردم به آینده است.
هفتهنامه «تجارت فردا» در میزگردی که با حضور دو اقتصاددان، فرهاد نیلی و داود سوری برگزار کرده به بررسی دلایل کاهش رشد اقتصادی و آسیبهایی که بر اقتصاد بهخصوص رفاه مردم داشته، پرداخته است. در این میزگرد، نیلی ابتدا به مفهوم رشد اقتصادی و دلایل کاهش آن در سالهای اخیر پرداخت. از نگاه این اقتصاددان رشد اقتصادی اولویت اول سیاستگذاران کشور نیست. او معتقد است: «رشد اقتصادی یک مفهوم بلندمدت است؛ بنابراین اینکه آمار بانک مرکزی یا مرکز آمار در حال حاضر چه ارقامی را نشان میدهند یا فصل قبل چه بوده، نوسانات کوتاهمدت درآمد ملی است و مساله رشد نیست. رشد پدیدهای نیست که ما با منتشر شدن آمار فصلی، از قبیل رشد ۵/ ۱درصدی این فصل یا رشد منفی سال قبل، در ارزیابی نسبت به آن غافلگیر شویم.» این موضوع توسط نیلی با یک مثال تشریح شد: «باغبان پیر، باردهی درخت میوه را از قوت تنه و شاخههای اصلی درمییابد نه شیرین و پرآب یا نارس بودن چند میوه نورس. ارزیابی رشد اقتصادی کشور هم بر اساس روند بلندمدت تغییرات درآمد ملی ارزیابی میشود نه فراز و فرود آمارهای فصلی.» در نتیجه از نگاه این اقتصاددان کم رشدی در اقتصاد کشور با توجه به شرایطی که داشته قابل پیشبینی بوده است بنابراین از نگاه او «برای آسیبشناسی مساله رشد اقتصادی در کشورمان باید سیاستها و تصمیمات چندساله گذشته را بررسی کنیم که از چه جنسی بوده؛ چه آنجا که تصمیم گرفتیم و چه آنجا که تصمیم گرفتیم که تصمیم نگیریم. واقعیت این است که ما در حوزههایی تصمیم گرفتیم که اقدامی نکنیم، تعهدی نسپاریم و کاری نکنیم. بنابراین یک رویکرد آسیبشناسی رشد میتواند بر اساس جنس تصمیمات نظام حکمرانی باشد.»
نکته دومی که فرهاد نیلی به آن اشاره کرده «ارزیابی اثر رویدادهایی است که ظرف حداقل یک دهه گذشته در اقتصاد ایران اتفاق افتاده و فراتر از کاهش رشد اقتصادی، رشد تولید بالقوه (potential output) را بهدلیل مستهلک کردن ظرفیتهای بلندمدت رشد اقتصادی کشور کاهش داده است.» این استاد دانشگاه تاکید دارد که آنچه در متغیرهای اقتصادی کشور دیده میشود رکود نیست بلکه تنزل تولید بالقوه اقتصاد است زیرا رکود زمانی رخ میدهد که ظرفیتهای بلندمدت اقتصاد سر جای خود است و تولید فعلی بهدلیل افت تقاضا از تولید بالقوه یا بلندمدت پایینتر قرار میگیرد. اما وقتی این پدیده برای سالهای طولانی تکرار میشود، تولید بالقوه تنزل میکند. نیلی چند عامل را در کاهش تولید بالقوه اقتصاد ایران دخیل میداند: «تولید بالقوه اقتصاد ایران، هم در تحلیل گذشتهنگر و هم آیندهنگر، بهدلیل حذف ایران از بازار نفت، قطع ارتباطات پایدار با اقتصاد جهانی و عدمجایگیری در زنجیرههای تولید جهانی (Global Value Chains)، ناشی از رفتارهای سیاستی ایران افت کرده و ظرفیت رشد را کاهش داده است.» از نگاه وی بهنظر نمیرسد که رشد اقتصادی دغدغه سیاستگذاران باشد. او در تشریح این نگاه میگوید: «ممکن است هرازگاهی در حد کارشناسان و کارگزاران گفتوگوهایی صورت بگیرد؛ اما مساله رشد در سطوح بالاتر تصمیمگیری و سیاستگذاری نه مشاهدهپذیر است، نه تعیینکننده. درحالیکه رشد باید تبدیل به خط قرمز تصمیمات بلندمدت کشور میشد. من به خاطر ندارم رشد اقتصادی بهعنوان محدودیت الزامآور در تصمیمات بلندمدت کشور مطرح شده باشد؛ همانطور که ندیدهام تورم یک الزام کوتاهمدت در سیاستگذاری باشد. به لحاظ آماری هم میتوان این ادعا را راستیآزمایی کرد؛ یک جستوجوی ساده در گوگل در کلیدواژههای سخنان سیاستمداران کشور ظرف چند سال گذشته نشان میدهد چند بار رشد اقتصادی از زبان آنها بیان شده است. بهنظرم مشاهدهپذیری رشد در گفتوگوهای سیاستگذاران، سیاستمداران و استراتژیستهای نظام کاملا مفقود است و این فقدان بیدلیل نیست. دلیلش آن است که جامعه کنونی ایران، بهدلیل سلطه اتفاقات بر تصمیمات، جامعه بلندمدتی نیست و افت رشد اقتصادی، آینه تمامنمایی است که میتواند کوتاهنگر شدن جامعه را نشان دهد. وقتی ظرفیت رشد با انحراف معیارهای زیاد به محدوده ۳ درصد میرسد، نشان میدهد جامعه کوتاهمدت شده و ظرفیت تصمیمگیری و پذیرش تعهدات بلندمدت را ندارد.» نیلی در بخش دیگری از صحبتهای خود به این نکته اشاره میکند که «اگر امروز میبینید که رشد ۵/ ۱درصدی باعث خوشحالی سیاستگذار است، علتش این نیست که نگران رفاه مردم بودند و حالا میگویند چه خوب که رشد داشتهایم و سفره مردم ممکن است بزرگتر شود؛ خیر، این رشد را صرفا به این دلیل میخواهند که نشان دهند تحریم اثر نکرده و تصمیمات غیراقتصادی، زیان زیادی به منافع اقتصادی مردم وارد نکرده است. درحالیکه برای کشوری مثل ما رشد کمتر از ۵/ ۴ درصد اصلا خوشحالی ندارد.»
فرهاد نیلی معتقد است که اقتصاد در تعامل با سیاست ۳ خط قرمز روشن و واضح دارد: «اقتصاد میگوید تصمیمهای کوتاهمدت نباید روی تورم اثر بگذارد؛ تصمیمهای بلندمدت هم نباید روی رشد اثر بگذارد؛ کیفیت رشد هم با اثر آن روی کاهش فقر، بیکاری و حفظ محیطزیست و منابع طبیعی مشخص میشود. این گفتمان از محدوده گروهی از اقتصاددانان بیرون نمیرود. من سراغ ندارم که در میز سیاستگذاری، یکی از گزینهها بهدلیل اینکه ممکن است به ظرفیت رشد کشور لطمه بزند کنار گذاشته شده باشد. بنابراین نشان دادن اعدادی برای رشد مثبت احتمالا نوعی قیافه گرفتن است.»
نیلی دو دلیل عدمنگاه بلندمدت و محدود شدن رشد اقتصادی به مرزهای جغرافیایی را عامل این میداند که چشمانداز آینده بهتر از عملکرد گذشته نخواهد بود. او در تشریح این موضوع میگوید: از نظر منطق نظری و تجربی رشد هم، دهههاست که رشد اقتصادی دیگر در درون مرزهای جغرافیایی سرزمین بسته نمیشود. تا قبل از دهه ۸۰ میلادی میشد راجع به رشدهای سرزمینی صحبت کرد اما از آن به بعد، دیگر رشد سرزمینی نیست و بخش قابل ملاحظهای از آن، حاصل سرریزی است که از اقتصاد جهانی، از طریق فناوری، حکمرانی، یادگیری و سهمگیری در زنجیرههای تامین میآید؛ و ما مدتی طولانی است که در این فرآیندها غایب هستیم. پس ما از یکسو بلندمدت فکر نمیکنیم و آمادگی برای تصمیمات بلندمدت نداریم؛ از سوی دیگر هم رشد ما محدود به ظرفیت سرزمین خودمان شده. در نتیجه چشمانداز آینده اصلا بهتر از عملکرد گذشته نیست.
داوود سوری در تایید صحبتهای نیلی به این نکته اشاره دارد اگرچه رشد در کنار تورم و بیکاری جزو مهمترین متغیرهای اقتصاد است اما بهطور کلی دغدغه سیاستگذار در کشور مسائل اقتصادی نیست. او در ادامه میگوید: «اگر بخواهم یک تشبیه کلی از اقتصاد داشته باشم این مثال را میزنم که فکر کنید قرار است با یک فرآیند تصمیمگیری و سیاستگذاری از یک جنگل عبور کنیم. برای عبور از این جنگل باید یک نمای کلی از جنگل داشته باشیم و بدانیم در کجای آن قرار داریم، سپس با بررسی مسیرهای پیشرو مسیر بهینه را انتخاب کنیم. متاسفانه میتوانم بگویم که از چند دهه پیش ما وارد این جنگل شدهایم بدون اینکه هیچ نقشه درستی داشته باشیم و طی این مدت داریم بین درختها دور خودمان میچرخیم. در این شرایط سیاستگذاری اقتصادی به سیاستگذاری کاملا روزمره تبدیل شده است. سیاستمداران ما بازخوردی از اقتصاد نمیگیرند و اساسا هیچ دلیلی نمیبینند که نسبت به اقتصاد عکسالعملی نشان دهند و دغدغهای واقعی برای آن داشته باشند. در چنین وضعیتی که سیاستمدار و سیاستگذار فارغ از عملکردشان انتخاب میشوند، فکر میکنم این صرفا یک رودربایستی است که به سیاستگذاران ما مستقیم گفته نمیشود که شما نمیتوانید با این چارچوب در اقتصاد موفق باشید. ما هم هیچ موقع نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که سیاستمدارهای ما حتی اگر سند امضا کنند و قسم بخورند که از این پس به فکر اقتصاد، رشد اقتصادی و کاهش تورم خواهیم بود، به چنین تعهدی پایبند باشند.»
در بخش دیگری از این گفتوگو، فرهاد نیلی در صحبتهای خود به این نکته اشاره میکند که برای اداره کشور دو رویکرد قدرتمحور و رفاهمحور وجود دارد. او به تشریح تفاوتهای این دو رویکرد و اثر آن در اقتصاد کشور پرداخته است. «تفاوت این دو در این است که گفتمان قدرتمحور از بالا به پایین است، اما گفتمان رفاهمحور از پایین به بالا و بر اساس مطالبهگری حقوق مردم است. در گفتمان قدرتمحور دستاورد سیاستمداران برای مردم این است که حوزههای سرزمینی شما را امن و باثبات کردهایم. تابع هدف سیاستگذاران در این گفتمان این است که در بازی قدرت گل بزنند؛ حالا اینکه در حوزه رفاه چندتا گل خورده باشیم مهم نیست؛ چون معتقدند هر گلی که در زمین قدرت زدهایم به اندازه چند گل خورده در زمین رفاه میارزد.» علاوه براین او معتقد است که سوال اصلی این است که «ما تحت چه شرایطی میتوانیم از گفتمان قدرتمحور به گفتمان رفاهمحور حرکت کنیم، یا حداقل، کاربری قدرت را در تامین رفاه مردم تعریف کنیم.» این اقتصاددان تاکید دارد «تا زمانی که این تغییر بنیادین رخ ندهد، همه به سیاستمداران بدهکار هستیم به خاطر اینکه مقدار بسیار کمی از رفاه ما را گرفته، اما در مقابل در حوزه قدرت توانستهاندگلهای بسیار خوبی برای ما بزنند. ما هم باید برایشان کف بزنیم و تشویقشان کنیم و در این شادی ملی شریک باشیم. درحالیکه اگر گفتمان رفاهمحور شد، شهروندان از سیاستمداران طلبکار هستند؛ میپرسند چه شد و چه کردید؟ اساسا گفتمان قدرتمحور بازی جمع صفر است. بنابراین فقط گلهای زده خودی و گلهای خورده حریف حساب میشود. اما گفتمان رفاهمحور بازی جمع مثبت است. در این گفتمان سیاستمدار به کسی گل نمیزند بلکه ظرفیتسازی میکند. تغییر بازی نیاز به یک سازوکار تغییردهنده (Game Changer) دارد که بازی را از قدرتمداری به رفاهمداری تبدیل کند. در آن صورت کل قصه تغییر میکند. بقیه قواعد همراه هدف اصلی میآیند؛ مراقبت از رشد با خودش ثبات، حکمرانی خوب، سرمایهگذاری، تعهد، ورود به بازیهای برد-برد فرامرزی، نوآوری و فناوری میآورد. کنترل تورم هم با خودش دیسیپلین، پاسخگویی، حسابدهی و شفافیت میآورد. اما تا زمانی که بازی غالب در عرصه سیاست قدرتمحوری باشد، در آن بازی مراقبت از رشد، یا کنترل تورم جایی ندارند.»
سوری در ادامه بحث برای روشنتر شدن موضوع این سوال را مطرح میکند که رشد را برای چه میخواهیم و آیا صرف رشد این است که درآمد اضافه به ما میدهد؟ او در پاسخ به این سوال میگوید: «وقتی از رشد اقتصادی میگوییم میخواهیم ثروت در جامعه خلق شود و این خلق شدن از یک فرآیند بسیار پیچیده حاصل میشود که نظمهای بسیار مهم و بلندمدت در آن شکل میگیرد. صرف اینکه رشد برای ما افزایش درآمد داشته باشد، دیدگاه اشتباهی است که در چند دهه گذشته داشتیم و نتیجه این برداشت شده است که میتوانیم نفت بفروشیم و نشان بدهیم که رشد و درآمد داریم و میتوانیم هزینه کنیم. کارکرد رشد اقتصادی بسیار فراتر از داشتن درآمد و فرآیندی است که به انباشت سرمایه، ابداع و نوآوری، تعدیل روابط خارجی با شرکای خارجی، بهبود کیفیت مدیریت و... منجر شود. اینها مزایای جانبی رشد است. نفت هیچکدام از اینها را به ما نمیدهد و اتفاقا اتکا به درآمدهای نفتی باعث شده است که اقتصاد ما تبدیل به فردی با ماهیچههای بسیار ضعیف شود که اکنون توان برداشتن وزنه سنگین را ندارد چون آن اهرم نفتی که به ما کمک میکرد وزنههای سنگین را برداریم، دیگر در اختیار ما نیست.» این اقتصاددان تاکید دارد: «رشد اقتصادی مزایای زیادی دارد. آنچه دولتها و در کل نظام حکمرانی ما بهعنوان رشد اقتصادی در بلندگو کرده و بهعنوان رشد نشان دادند صرفا افزایش درآمد بوده است. نظام سیاسی معمولا سعی کرده موارد دیگری را جانشین مزایای رشد اقتصادی کند و آن مزایا را پررنگ و مهم جلوه دهد و مزایایی را که از دست دادیم کوچکانگاری کند تا بتواند به حیات سیاسی خودش ادامه دهد.»
نیلی معتقد است که رشد اقتصادی در شرایط امیدواری به آینده رخ خواهد داد: «هیچ کشوری نمیتواند رشد را تجربه کند مگر اینکه همه به این نتیجه رسیده باشند که فردا میتواند بهتر باشد؛ و فردای بهتر از آسمان نمیآید، بلکه امروز ساخته میشود. برای ترسیم چشمانداز رشد حتما لازم نیست به آمار و حسابهای ملی رجوع کنیم بلکه دادههای اطراف ما همین را میگوید که ظرفیت رشد کشور با سرعت بسیار ناخوشایندی در حال مستهلک شدن است. ظرفیتهای فیزیکی مستهلک میشود، اما سرمایهگذاری صورت نمیگیرد برای اینکه سرمایهگذار به آینده امیدوار نیست. در اینجا مهمترین کاری که سیاستگذار میتواند انجام دهد این است که مردم را به آینده امیدوار کند؛ اما سیاستمدار ما از پشت تریبون میخواهد مردم را به آینده امیدوار کند؛ درحالیکه مردم در قالب سیاست، امیدواری به آینده را میبینند نه پیامهای اینستاگرام، توییتر، سخنرانی، وعظ و خطابه که کمکی به مردم نمیکند. مردم عمل سیاستگذار را میبینند که از جنس تخریب آینده است؛ هرچند گفتار سیاستگذار از جنس امیدوار کردن نسبت به آینده است. اینها با هم نمیخواند. مردم کردار را نگاه میکنند و به درستی احساس نگرانی نسبت به آینده دارند.»