به گزارش می متالز، اینکه چند سالی است صنایع کوچک و متوسط به حال خودرها شده و بدون هیچ حمایت مطلوب و تاثیرگذاری از سوی دولتها، سختترین روزهای خود را سپری میکنند، به دغدغهای برای صنعتگران و همچنین سیاستگذاران صنعتی تبدیل شده است. مدتی است حرف از حمایت از صنایع کوچک که به میان میآید، پای اعداد و ارقام هم به بحث باز میشود. اواسط مرداد ماه سال کذشته بود که مدیرعامل سازمان صنایع کوچک و شهرکهای صنعتی اعلام کرد: « حدود ۳۰ هزار میلیارد تومان برای رونق صنایع کوچک اختصاص داده شده است.»
با اینهمه پای درد و دل صاحبان این صنایع که مینشینی حرفشان این است: « این پولها هم دردی از ما دوا نمیکند، ما به حمایتهای جدیتری نیاز داریم.» این صنعتگران از نوعی تبعیض در اجرای سیاستهای توسعه صنعتی حرف میزنند. میگویند چرا به جای سرمایهگذاری روی صنایع کوچک، پاک و پیشرو بودجه را به سمت صنایع سنگین و نیمه سنگین از جمله خودرو، سرازیر کردهاند. اما بهمن آرمان، کارشناس اقتصادی که سالها درباره عملکرد صنایع در کشور تحقیق کرده، در باره همه گلایههایی که از سوی صاحبان صنایع کوچک مطرح میشود، نظر دیگری دارد. او معتقد است، موضوع باید کلیتر بررسی شود. میگوید: « تعریفی که در باره صنایع کوچک در ایران وجود دارد نیازمند اصلاح است، به دلیل این تعریف نادرست روند حمایتی دولتها از این صنایع سالهاست با انحراف مواجه شده است.»
گفتوگو با بهمن آرمان را در ادامه میخوانید:
هیچ کدام، تعریف از صنایع کوچک در ایران نیازمند اصلاح است.
بر اساس استادارهای بینالمللی و طبق آنچه در تعریف صنایع در دنیا وجود دارد، صنایع خرد به آن دسته از بنگاههای اقتصادی گفته میشود که ظرفیت تولیدشان بالای ۲ میلیون تن باشد. این در حالیاست که طی سالهایی که من با پروژههای بسیار صنعتی سرو کار داشتهام، مشاهده کردهام که در ایران آن دسته از صنایع که ۴۰۰ هزار تن هم تولید میکنند در زمره صنایع کوچک گنجانده میشوند. این تعریف نادرست سر منشاء همه مشکلاتی است که به آن اشاره کردید. متاسفانه اینطور شده که حالا هر کارگاه کوچک هم که با ۱۰ تا ۱۵ نیروی انسانی فعالیت میکند، خود را صنعت کوچک دانسته و توقع دارد زیر چتر حمایتی دولت قرار بگیرد.
برای ارائه پاسخ دقیق به پرسش شما نیاز دارم کمی بیشتر وضعیت صنعت در ایران را شفافتر بازگو کنم. چند سالی است در این بخش با پدیدهای به نام «کارآفرینی» مواجه هستیم. به این مفهوم که فردی با سرمایه اندک، جذب ۱۰ تا ۱۵ نیروی کار و ماشین آلات مورد نیاز، اقدام به تولید محدود می کند. این اتفاق در صنعت مواد غذایی و بخشهایی از این دست بسیار افتاده است.
این اتفاق در نکاه اول بسیار تاثیر گذار است. دولتها بسیار خرسند میشوند که کارآفرینان با سرمایههایی اندک بتوانند آمار اشتغال را افزایش دهند. این خوشحالی زمانی بیشتر میشود که سیاستگذاران در زمینه ایجاد اشتغال به بن بست خورده باشند.
تا اینجای داستان همه چیز طبق روال عادی است. اما مشکل زمانی خود را نشان میدهد که تعداد کارآفرینان در حوزه تولید و صنعت بالا رفته و با وجود آنکه درصد بسیار ناچیزی از خلق محصول را به خود اختصاص میدهند، اما توقع دریافت تسهیلات بالا از سوی دولت را دارند. در واقع این مشکل کارآفرین نیست. استراتژی نویسان صنعتی باید بتوانند به تعریف درستی در این باره برسند.
من این بخش نقطه نظر شما را می پذیرم. اما همچنان بر این موضوع تاکید دارم که نبود برنامهریزی صنعتی ریشه همه بحرانهای موجود است. تحریم ضعفهای درونی صنعت در ایران را آشکار کرد و نشان داد تا چه اندازه بی برنامه عمل کردهایم. برای همین باید این بی برنامهگی و یا حتی شاید بی تعقلی در سیاستگذاریها را جدی بگیریم و آنها را جدی بشناسیم. این موارد باعث شده تا امروز خود دولت هم گرفتار شود و نتواند جوابگوی نیازها و مشکلات موجود باشد. دولت در دورهای به دلیل بی برنامهگی نتوانسته تعریف و مقیاس مشخصی از صنایع کوچک ارایه دهد و حالا امروز در این آشفته بازار خود دولت نیز گرفتار است.