به گزارش می متالز، محمدرضا باهنر در لابیگری، هنرمندی چیره دست است! او خود را نه هنرمند، که کارگردان خوبی میداند؛ کارگردان اصولگرایان. در روزگاری که سکه شیخوخیت در بازار سیاستورزی، از رونق افتاده، باهنر همچنان خود را نقطه ثقل جبهه اصولگرایی میپندارد.
شاید باهنر به سان در خاک خفتگانی نظیر آیتالله مهدوی کنی یا حبیب الله عسگراولادی، چسب چندان چسبناکی برای اتصال گروههای مختلف اصولگرایی نداشته باشد، اما همچنان نامش، جاذبه دارد و برای سخنرانیهایش، رسانهها مشتاق شنیدن هستند.
برای بررسی سیاست روز ایران، به سراغ محمدرضا باهنر رفتهایم. سراغ کسی که به گفته خود، همچنان جلسات علنی مجلس را دنبال میکند؛ این روزها، اما دورتر از ساختمان مخروطی بهارستان؛ در اتاقش در خیابان خردمند؛ از طریق پیچ رادیو!
باهنر بی خبر از مجلس نیست؛ یعنی نمیتواند باشد! مگر میشود ۷ دوره پیاپی در جایی بود و به یکباره منقطع از همه جا، گوشهنشینی اختیار کرد؟! رئیس جبهه پیروان خط امام و رهبری، مشاور علی لاریجانی رئیس مجلس است تا به گفته خودش، «اگر کاری یا جلسهای بود، در خدمت رئیس مجلس باشد.»
مشروح گفتگو با محمدرضا باهنر را در ادامه میخوانید:
این سوال را باید از خود دولت بپرسید؛ الان دولت سخنگو دارد یا نه؟
بحثهایی که میگوید دولت باید اصولا تغییر کند و زیر و رو شود را مطالبات افراطی میدانم و فکر میکنم کسانی که این بحثها را طرح میکنند، عمق تحلیل و دیدگاهشان خوب نیست و یا اینکه خدایی ناکرده بحثهای دیگری دارند، اما اصولا باید یکسری آدمهای ممحض و مجهز وارد دولت شوند. نقدی که به آقای رئیسجمهور وارد است، این است که خانهتکانی در دولت را باید خودشان آغاز کنند.
از آن طرف، با وجود آنکه مجلس حق دارد با وزرا برخورد و آنها را استیضاح کند، اما برای این استیضاحها نقشه راهی وجود ندارد که مثلا تغییرات منسجمی صورت بگیرد. البته مجلس در برخی موارد اساسا نمیتواند نقشه راه داشته باشد، چون جانشین وزرا از سوی رئیسجمهور تعیین میشود و مجلس نمیتواند فردی را به رئیسجمهور تحمیل کند، اما اگر آقای رئیسجمهور خودشان پیش قدم میشدند و مذاکراتی با مجلس انجام میدادند، به نظر من موثرتر میبود.
ما الان در رفتار مجلس نمیتوانیم تحلیلها و پیشبینیهای دقیقی داشته باشیم. علت اصلی این است که مجلس، امروز سه فراکسیونی است و اینها برای اینکه بتوانند اقدامی انجام بدهند، باید با هم تعامل داشته باشند، اما این تعاملات، معلوم نیست در کجاها به ثمر بنشیند. مجلس، به دلیل اینکه فراکسیون اکثریت ندارد، اساسا ساختارش غیرقابل پیشبینی شده است؛ بنا بر این، ساختار امروز مجلس اساسا غیر قابل تحلیل شده است.
در هر صورت کسانی که دارند خط خود را از دولت جدا میکنند، حتی آنهایی که بحث عبور از آقای روحانی را مطرح میکنند، این همان فرار به جلو است، اما در مجموع، انتظار مردم، از مجموعه اعضای حاکمیت است. چه اعضای دولت، چه نمایندگان مجلس.
من در این مسائل نه موثر هستم و نه دخالتی دارم. با وجود محبتی که آقای دکتر لاریجانی به من داشتند، مبنی بر اینکه بروم و در مجلس مستقر شوم، اما من هیچ عنوان حقوقی و هیچ استقراری در مجلس ندارم، اما به عنوان یک مشاور، در خدمت آقای لاریجانی هستم و اگر کاری یا جلسهای در رابطه با مسائل کلان مملکتی داشته باشند، جلسه میگذاریم.
جلسه سران سه قوهای که تشکیل شده، آقای لاریجانی به شخصه تنها نیستند. در طول سه، چهار ماه گذشته هم با خود آقای لاریجانی، هم با حاج آقای آملی لاریجانی و هم با اعضای موثر دولت جلساتی داشتهایم. مسائل و پیشنهاداتی که برای اصلاح امور به ذهنمان برسد را مطرح و ارائه میکنیم.
ما به آقای علی لاریجانی و حاج آقای آملی و دولت برای اصلاح امور مشورت میدهیم، اما اینکه جلسه بگذاریم و بگوییم که فلانی، وزیر باشد یا بهمانی، وزیر نباشد، اینگونه نیست. ما در این مسائل، نه حقوقی نداریم و نه ورودی.
مثلا با آقای جهانگیری یا آقای نهاوندیان جلساتی داشتهایم. در جلسات روسای سه قوه، دبیر جلسات آقای دکتر نهاوندیان است یا با همراهان آقای لاریجانی از مجلس یعنی آقایان تاجگردون و پورابراهیمی هستند، جلسه داریم.
بهتر این است که رئیسجمهور خود دست به اقدام بزند.
نظر ایشان را نمیدانم. آقای لاریجانی در موضوعات مختلف، نظرات متفاوتی دارند. آقای لاریجانی با بعضی استیضاحها موافق و با بعضی دیگر، ممکن است مخالف باشند.
صحبتی در این زمینه نبوده است.
نمیخواهم بگویم که اینها ذاتا با هم ناهماهنگاند؛ میخواهم بگویم که «رِگلاتوری» قوی میان اینها وجود ندارد. در دولت یازدهم میگفتم که در دولت، ۱۰ سرتیپ اقتصادی وجود دارد، اما یک سرلشکر وجود ندارد! سرلشکری که بتواند اینها را به خط کند، یعنی همه آن ۱۰ نفر، برای خود «مجتهد» هستند! مثلا آقای ترکان و نعمتزاده این شکلی بودند. این مدیریت و فرماندهی باید شخصا توسط آقای روحانی انجام شود. یک زمان آقای جهانگیری قدرتمند بود، اما در دولت دوازدهم احساس میشود که اندکی از قدرت و اختیارات وی کاسته شده است.
درباره استقبال از تحریمها، باید برای هر وزارتخانه و دستگاه یک نقشه راه داشته باشیم و یکسری اقداماتی انجام شود. الان یکسری از وزرا خودشان هم نمیدانند که میخواهند چه کنند. کشور به صورت قرارگاهی اداره نمیشود. رهبر انقلاب بارها فرمودند که آمریکا با ما جنگ جدی دارد و فرماندهی این جنگ هم در وزارت خزانهداری آمریکاست. آنها دارند جنگ را نقطه به نقطه، پیگیری میکنند، اما اینجا وقتی از وزرا پرسیده میشود شما برای مقابله با تحریمها مشغول چه کاری هستید، برخی میگویند: «میخواهیم ببینیم در آینده چه میشود!»
من نمیدانم! شاید آقای روحانی از آقای جهانگیری یا آقای نوبخت خوشش بیاید یا نیاید؛ این مسائل به خودش مربوط است، اما باید در دولت، یک فرماندهی واحد وجود داشته باشد. وقتی این فرماندهی نباشد، کارها فشل میشود. ظرف ۴-۳ ماه گذشته، دهها تصمیم متضاد برای بازار سکه و ارز گرفته شد، در حالیکه باید تصمیمات و سیاستها هماهنگ با هم باشد. باید کارها مدیریت شده باشد، نه اینکه بگوییم میخواهیم ببینیم چه میشود تا بعد تصمیم بگیریم.
سیستم حاکمه آمریکا در مجموع مطالبه واحدی دارد، اما تاکتیکها، ابزارها و روشهای متفاوتی را اتخاذ میکند. دولت جمهوریخواه با دولت دموکرات ممکن است متفاوت باشد، کما اینکه آقای اوباما مواضع متفاوتی نسبت به مواضع امروز آقای ترامپ داشت؛ بگذریم از اینکه آقای ترامپ با جمهوریخواهانی که در گذشته بودند هم متفاوت است. آقای ترامپ، تاجر و کاسب است و تصمیمات سخت و سنگینی میگیرد؛ این تصمیمات در بعضی مواقع، به ضرر آمریکا هم تمام میشود و در بعضی دیگر، ممکن است سود کوتاه مدت داشته باشد.
اینکه ما تصور کنیم اگر زمانی حکومت در آمریکا دست دموکراتها باشد، به نفع ما خواهد بود، این تصور غلطی است، اما روی برخی از تاکتیکهایی که اتخاذ میکنند و حرفهایی که میزنند، میشود اعتماد کرد و روی برخی دیگر نمیشود اعتماد کرد. رهبر انقلاب در جلسه اخیرشان با دولت فرمودند، ما با آمریکا مذاکره نمیکنیم، اما اگر قرار باشد زمانی هم با آمریکا مذاکره کنیم، قطعا با دولت ترامپ مذاکره نخواهیم کرد. این یک مانیفست در سیاست ایران است.
ما در گذشته، هر سال یک انتخابات در کشور داشتیم. هر انتخاباتی که برگزار میکنیم، سه یا چهار ماه قبل و بعد از آن، تحت تاثیر هستیم. اینکه ما فاصله میان انتخابات را دو سال یک بار کردیم، به این دلیل بود که معتقد بودیم، هر چند انتخابات مهم است، اما کل فضای کشور نباید همیشه انتخاباتی باشد، چون کشور کارهای بزرگتر دیگری هم دارد؛ به همین دلیل، بازه میان انتخابات را با ادغام دو انتخابات در هم، دو سال یک بار کردیم.
احزاب ممکن است با هم گفتگو و ائتلاف کنند، اما به نظرم اینها را نباید علنی کرد. به نظر من، چنین مطالبی گفتنش به مصلحت نیست؛ الان همه ما باید روی وضع فعلی کشور متمرکز شویم. اینکه از همین الان فکر کنیم در دوره بعد، رئیسجمهور اصلاحطلب است یا اصولگرا یا مثلا چه کار کنیم اصلاحطلبان رای نیاورند و اصلاحطلبان چه کنند که ما اصولگرایان رای نیاوریم، در وضعیت فعلی به ضرر کل مملکت میدانم.
بله. البته متاسفانه امروز بسیاری از رسانههای ما کارکرد حزبی پیدا کردهاند.
در قالب یک حزب یا تشکل به خصوص خیر، اما «گعدههای نخبگی» داریم که در زمینه اقتصادی مثلا ۵ پیشنهاد را نوشته و به دولت ارائه میدهیم. در این گعدههای نخبگی، شاید دو نفر اصلاحطلب هم حضور داشته باشند، چون بحث درباره چنین مسائلی از جمله اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را حزبی نمیدانیم بلکه اینها بحثهای نخبگی است.