سپس به سلماس برگشتم و تا سال 1338 آنجا بودم. در این سال به تهران آمدم و در رشته شیمی امتحان دادم. وقتی تصمیم گرفتم که به تهران منتقل شوم و در این شهر درس بخوانم، دیدم که بیمههای اجتماعی و شرکت نفت آگهی استخدام حسابدار دادهاند؛ یعنی افرادی را جذب میکردند تا در آموزشگاه عالی حسابداری (دانشکده نفت) تحصیل کنند و پس از اخذ مدرک کارشناسی، کسانی که جذب بیمه شده بودند، استخدام بیمه میشدند و کسانی هم که جذب شرکت نفت بودند، استخدام شرکت نفت میشدند. بعد از آگاهی از این موضوع، من شیمی نخواندم و در کنکور رشته حسابداری شرکت کردم و قبول شدم، در مورد انتخاب رشته تحصیلی مشورت کردم و تصمیم گرفتم همین رشته را ادامه دهم. به این ترتیب در بیمه اجتماعی استخدام شدم و صبحها در بیمه بودم و بعد از ظهرها به دانشگاه میرفتم.
رشته حسابداری نفت در دانشکده فنی تشکیل میشد. در سال 1343 مدرک کارشناسی خود را گرفتم. وقتی لیسانس گرفتم، بیمههای اجتماعی همه کسانی که لیسانس گرفته بودند را به شهرستانها منتقل کرد چون آن زمان حسابدار تحصیلکرده بسیار کم بود و کسی هم حسابداری را نمیشناخت. دانش حسابداری نفت در شرکت نفت با همت مرحوم عرفانی و سجادینژاد (که تحصیلکرده انگلیس بودند) و مرحوم اقبال، راهاندازی شد. من هم به شهرستان منتقل شدم اما به اتفاق یکی از دوستان نرفتیم. همه رفتند به جز ما دو نفر. سال 1342 در تهران ازدواج کردم و به دلیل اینکه زندگیام در تهران شکل گرفته بود، گفتم که به شهرستان نمیروم.» اینها بخشی از داستان زندگی، تحصیل و اشتغال نخستین دبیرکل سازمان کارگزاران بورس اوراق بهادار تهران از زبان خودش است. الهوردی رجایی سلماسی، کسی که بورس را بعد از تعطیلی دوباره زنده کرد و 17 سال زحمت کشید تا بورس را به جایی برساند که در مجامع بینالمللی حرفی برای گفتن داشته باشد.حالا سالها از مدیریت رجایی بر بورس میگذرد اما او همچنان مانند همان روزها پدرانه نگران بورس است و وقتی پای صحبتهایش مینشینی، با ناراحتی از اتفاقاتی که بورس را غیرقابل اعتماد کرده سخن میگوید. به اعتقاد او نبود شفافیت در بازار و اطلاعرسانی نادرست شرکتها از مهمترین عوامل چنین وضعیتی است.
بیمههای اجتماعی گفت که یا به شهرستان بروم یا از بیمه خارج شوم. من هم راه دوم را انتخاب کردم. چند جا تمایل داشتند که مرا جذب کنند اما من در نهایت به استخدام بانک مرکزی درآمدم. آن زمان حسابدار تحصیلکرده خیلی کم بود، به خاطر همین همه دنبال تحصیلکردگان حسابداری بودند. من مدرک کارشناسی ارشد خود را در سال 1344 زمانیکه در بانک مرکزی بودم، گرفتم. پس از آن من در بانک مرکزی ماندم و ابتدا بهعنوان حسابدار به این بانک رفتم و نزدیک به یک سال و نیم حسابدار بودم و بعد بازرس بانکها شدم و تا پایان سال 1351 در این سمت باقی ماندم. اواخر این سال وضع دو بانک اصناف و بانک بیمه بازرگانی نامساعد شد. بانک مرکزی اداره این دو بانک را بهعهده گرفت چون طبق قانون اگر بانکی قدرت پرداخت خود را از دست بدهد، بانک مرکزی میتواند آن را اداره کند. من و مرحوم دکتر کریمی به بانک اصناف رفتیم؛ او بهعنوان سرپرست و من بهعنوان قائم مقام. چند نفر هم به بانک بیمه بازرگانی رفتند. به کمک بانک مرکزی توانستیم بانک اصناف را زنده کنیم که بعدا به بانک ایرانشهر تبدیل شد. بانک بیمه بازرگانی هم منحل شد. تا آبانماه 1355 در بانک اصناف و بعد ایرانشهر بودم که بعد از انقلاب در بانک تجارت ادغام شد.
اواسط سال 1355 به بانک مرکزی برگشتم و از آنجا به بورس رفتم. حدود 9 ماه سرپرست دبیرخانه هیات پذیرش بورس بودم. آن زمان دبیرکل بورس مرحوم ضابطیان بود. پس از آن رئیس اداره نظارت بر بانکها شدم که مشتمل بر سه اداره بود: بانکهای تجاری، بانکهای تخصصی و موسسات غیربانکی. بعد انقلاب شد. پس از انقلاب، به مدت حدود سه ماه مدیر معاملات بانک مرکزی و از تیرماه 1358 عهدهدار سمت معاونت مالی و اداری بانک مرکزی شدم که تا اواخر مردادماه 1359 در همین سمت بودم و پس از آن تا آذرماه 1359 مشاور رئیس کل بانک مرکزی شدم. در این تاریخ حدود دو سال بود که بورس دبیرکل نداشت. آن زمان از سوی بورس نامهای به بانک مرکزی ارسال و در آن عنوان شد که بورس دبیرکل ندارد. به دنبال این اتفاق، به خاطر سابقه چند ماههای که در بورس داشتم، بهعنوان دبیرکل بورس معرفی شدم. وقتی به بورس رفتم، جلسات هیات مدیره تشکیل نمیشد. هیات مدیره را دعوت کردم چون آنها باید دبیرکل بورس را انتخاب میکردند. هیات مدیره هم مرا انتخاب کرد و من در بورس ماندگار شدم.
آن زمان بورس تقریبا تعطیل بود. 25 نفر کارمند داشت که همگی بیکار بودند چون معاملات از اواسط سال 1357 متوقف شده بود. با هماهنگی با بانک مرکزی 15 نفر از آنها به بانک مرکزی منتقل شدند. آن زمان پایاپای به صورت دستی و معاملات با رد و بدل کردن چک انجام میشد. پس از مدتی پایاپای را مکانیزه کردیم.
معاملات ابتدا روی یک میز انجام میشد. کارگزاران دور یک میز بزرگ مینشستند و به صورت اعلام شفاهی معاملات انجام میگرفت. این کار تا پایان سال 73 ادامه داشت تا پس از مکانیزه کردن معاملات و خرید سیستم مکانیزه بورس، معاملات به صورت مکانیزه و الکترونیک انجام گرفت و اولین معامله هم با حضور رئیس جمهور وقت مرحوم آیتاللههاشمی رفسنجانی انجام شد و تعدادی سهم برای یک موسسه خیریه خریداری کردند. معاملات الکترونیک از آنجا شروع شد و کمکم تابلو راه افتاد و بورس شکل گرفت. کارهای زیادی انجام شد، دبیرکلها و رئیسهای بعدی هرکدام اقدامات توسعهای دیگری انجام دادند و موجب رشد و توسعه بورس شدند. پیش از تعطیلی بورس، 105 شرکت در بورس بود که بعد از تصویب قانون حفاظت و توسعه صنایع ایران، 50 شرکت از بورس خارج شد؛ بانکها و بیمهها و صنایع بزرگ ملی شده بودند. 55 شرکت در بورس باقی مانده بود که هیچ معاملهای روی آنها صورت نمیگرفت. در دو سال اول فقط اوراق قرضه گسترش مالکیت واحدهای تولیدی معامله میشدند.
در سال 1356 انقلاب شاه و مردم (انقلاب سفید) اتفاق افتاد و تقریبا 49 درصد سهام شرکتهای بزرگی که در بورس بودند، به کارگران واگذار شد. کارگران پول خرید این سهام را نداشتند و به همین دلیل یک سازمان تشکیل دادند و این سازمان به نمایندگی از طرف کارگران اوراق قرضه منتشر کرد و به صاحبان کارخانهها داد. کارفرما هم اگر پول لازم داشت، میتوانست این اوراق را در بورس بفروشد. این اوراق تا حدود 10 درصد به کسر معامله میشد. کسی که خریدار بود، روی سود آن معامله میکرد، یعنی اگر بهعنوان مثال اوراق را با 10 تومان کسر خریده بود، دو ماه بعد، با 9 تومان کسر میفروخت. تا سال 1362 این اوراق معامله میشد. سال 1362 گفتند که این اوراق ربوی است و نباید سود آنها داده شود. به دنبال این موضوع، معامله این اوراق متوقف شد. از سال 1363 کمکم سهام شرکتها مورد معامله قرار گرفت. آن زمان جلسات کارگزاران تشکیل نمیشد. از حدود 20 نفر کارگزار، پنج نفر باقی مانده بودند و بقیه همه رفته بودند. این تعداد را به هفت نفر رساندیم که هفتهای سه روز دور میز مینشستند و اگر معاملهای وجود داشت، انجام میدادند. این جلسات از سال 1363 بهتدریج بیشتر و پربارتر شد و تعداد شرکتهایی که سهامشان مورد معامله قرار میگرفت، افزایش یافت. ما بهطور مرتب با وزارت دارایی، دولت و سازمان برنامه رفت و آمد داشتیم و بورس را به آنها میشناساندیم. خوشبختانه وزارت دارایی و بانک مرکزی همراه بودند و بورس را میشناختند و کمک میکردند.
بورس در آن دوره مخالفان زیادی داشت. اصلا نمیشد اسم بورس را آورد. وقتی من به بورس رفتم، کارگزاران از اتاقشان بیرون نمیآمدند. گروهی مخالف بورس بودند و فکر میکردند بورس نمودی از بازار سرمایهداری است و نباید وجود داشته باشد.
به دلیل اینکه من با آنها آشنا بودم. ضمن آنکه با وزارت دارایی، بانک مرکزی و سازمان برنامه جلسه میگذاشتیم و آنها را توجیه میکردیم. من دو بار با معاون نخست وزیر جلسه داشتم و توجیه کردم. من به دلیل اینکه معاون بانک مرکزی بودم، با بیشتر سازمانها آشنا بودم. به همین خاطر همه من را میشناختند و وقتی حرفی میزدم، میپذیرفتند. من میگفتم اتفاقا بازار غیر ربوی همینجاست چون سهم معامله میشود و وقتی شرکتی کار میکند و ارزشافزایی میکند، در قیمت سهم آن منعکس میشود.
مردم مخالف بازار نبودند. در سال 1368 که بورس فعال و سهام شرکت سرمایهگذاری ملی عرضه شد، مردم به بورس هجوم آوردند. آن زمان ساختمان بورس در خیابان سعدی بود. آن ساختمان دو طبقه بود و جمعیت در هر دو طبقه ایستاده بودند به حدی که میترسیدیم سقف بریزد. مردم تماشا میکردند و سهم میخریدند. استقبال به حدی بود که کارگزاران فرصت نمیکردند دستورهای خرید را از مردم بگیرند و من از کارمندان بورس خواهش میکردم که به کارگزاران کمک کنند. این استقبال در آذرماه 1368 شروع شد و دلیلش این بود که بسیاری از مدیران سازمانهای اقتصادی طرفدار بورس بودند. مرحوم آیتاللههاشمی رفسنجانی رئیس جمهور شده بود و ایشان طرفدار اقتصاد آزاد بود. دکتر عادلی رئیس کل بانک مرکزی شد. هردوی آنها طرفدار بازار سرمایه بودند. آقای طهماسب مظاهری (دبیرکل بانک مرکزی)، آقای ماجدی (قائم مقام وزارت دارایی) و آقای زنجانی (رئیس سازمان برنامه) طرفدار بورس بودند. قانون برنامه اول توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هم همان سال تصویب شد و اجازه داده بود که شرکتها به تدریج به بخش خصوصی واگذار شوند. بورس هم آمادگی رونق داشت. اینها همه دست در دست هم دادند و بورس راه افتاد؛ به این ترتیب که بانک مرکزی برای اولین بار سهام شرکت سرمایهگذاری ملی را عرضه کرد. این سهم با قیمت 100 تومان عرضه شد و به تدریج افزایش یافت و بازار جان گرفت.
سپس با بنیادها و بانکها صحبت کردیم و آنها هم سهام شرکتهای تحت پوشش خود را که امکان واگذاری داشتند به تدریج عرضه کردند. اقدامات زیادی در آن سالها انجام شد؛ هرچند معاملات خیلی زیاد نبود اما ما با دستگاههای مختلف کار میکردیم و زمینه را برای عرضه سهام شرکتهای مختلف فراهم میکردیم. به تدریج پذیرش شرکتها شروع شد و وقتی در اواسط سال 1376 من از بورس بیرون آمدم، علاوهبر 55 شرکتی که وجود داشت، حدود 200 شرکت دیگر در بورس پذیرفته شده بود و در مجموع حدود 250 شرکت در بورس وجود داشت. اوراق مشارکت نوسازی نواب در سال 1372 منتشر و در بورس پذیرفته شد.
ما به طور مرتب در رادیو و تلویزیون مصاحبه انجام میدادیم و میزگرد تشکیل میدادیم. همچنین، نشریه بورس را راهاندازی کردیم. در شهرستانها هم اقدامات فرهنگی انجام میدادیم اما جامعه هنوز خیلی بورس را نپذیرفته بود. ما آن زمان از سازمانها خواهش میکردیم که در بورس سهم عرضه کنند. بازارساز در آن دوران وجود نداشت و من وقتی میدیدم سهم در بازار کم است، با سازمانها تماس میگرفتم تا در بازار سهم عرضه کنند. وقتی هم تقاضا کم و عرضه زیاد میشد، از بانکها، بنیادها، سازمانها یا شرکتهای سرمایهگذاری درخواست کمک میکردیم.
وقتی من دبیر کل بورس شدم، جنگ در جریان بود و فعالیت در آن زمان سخت بود. تا سال 67 وضعیت شرکتهای مشمول بندهای بندهای "ب" و"ج" قانون حفاظت تا حدودی مشخص شد. در سال 68 آیتاللههاشمی رفسنجانی رئیس جمهور و آقای دکتر عادلی رئیس کل بانک مرکزی شدند. قانون برنامه اول در همین سال تصویب شد و همزمان با آن، بورس فعالیت خود را بیشتر از گذشته کرد. به تدریج بورس را وارد فدراسیون بینالمللی بورسها کردیم. بورس پیش از انقلاب عضو این فدراسیون بود اما بعد از انقلاب از عضویت آن خارج شده بود و ما دوباره شرایط عضویت بورس در این فدراسیون را فراهم کردیم. از بورسهای بینالمللی مانند ژاپن و فرانسه از بورس ایران بازدید کردند. سال 73 که جلسه مجمع سالانه فدراسیون در بورس مکزیک تشکیل میشد، به مکزیک رفتیم. در آن جلسه تقاضای عضویت بورس تهران در فدراسیون مطرح شد و به تصویب رسید. پس از آن، در سال 74 در فدراسیون بورسهای منطقهای پذیرفته شدیم. در سال 75 به دعوت بورس تهران دومین جلسه مجمع عمومی سالانه رؤسای بورسهای منطقهای (آسیا و اروپا) در تهران تشکیل شد و روئسای 35 بورس جلساتی در تهران و اصفهان تشکیل دادند و در جلساتی با رئیس جمهور وقت و مقامات شرکت کردند.
شاخصها را از سال 1368 راه انداختیم. آقای دکتر اکباتانی و مرحوم مشیرزاده محاسبات آن را انجام دادند. در حال حاضر تغییراتی صورت گرفته اما اساس همان است. ما با وجود امکانات کمی که داشتیم، عملکرد خوبی داشتیم. هنوز بورس شناخته شده نبود اما حدود یک میلیون و صد هزار نفر سهامدار داشتیم. آن زمان هنوز شرکت سپردهگذاری مرکزی تشکیل نشده بود. سیستم الکترونیک بورس را ما در اواخر سال 73 راهاندازی کردیم؛ به این ترتیب که با مشارکت شرکت خدمات انفورماتیک و بورس تهران، شرکت خدمات بورس را راهاندازی کردیم و این سیستم را از کانادا خریدیم و نصب کردیم. اوایل سال 1374 مرحوم آیتاللههاشمی رفسنجانی که آن زمان رئیس جمهور بود، سیستم معاملات را افتتاح کرد. به تدریج معاملات شروع شد. ابتدا نصف معاملات به صورت دستی انجام میشد اما کمکم معاملات دستی از میان رفت و کارگزاران که حدود 22 نفر بودند، به تدریج دفاتر خود را به خارج از بورس منتقل کردند. کارگزارانی که تا آن زمان اشخاص حقیقی بودند، شرکت تاسیس کردند و حقوقی شدند. آن زمان گفتیم که کارگزاران در شهرستانها هم دفتر تاسیس کنند. به این ترتیب 11 شهرستان را برای تاسیس دفتر کارگزاران انتخاب کردیم تا نمایندگان کارگزاران هرروز به آنجا بروند و معاملات را به صورت آنلاین انجام دهند. البته معاملات به صورت مستقیم نبود، بلکه این کارگزاران به نمایندگی از بورس تهران معاملات را به صورت آنلاین انجام میدادند. این اقدام در دوره دکتر عبده تبریزی تکمیل شد و ایشان بورس شهرستانها را راهاندازی کرد.
حجم معاملات در بورس حدود چهار میلیارد تومان در سال بود. این رقم برای سال 74 و 75 خیلی زیاد بود. حداقل سرمایه شرکتها برای پذیرش در بورس سه میلیارد ریال بود. مثلا سرمایه ایران خودرو 50 میلیارد ریال بود. افزایش سرمایه شرکتها از طریق بورس به تدریج شروع شد. آن زمان هیچ شرکت سرمایهگذاری به جز سرمایهگذاری ملی وجود نداشت. پس از جان گرفتن بورس، شرکتهای سرمایهگذاری در بازار سرمایه شکل گرفتند.
در آن دوره صنایع در رشتههای مختلف در بورس پذیرفته شدند و توسط کارشناسان بورس دستهبندی شدند و شاخصهای مختص هر صنعت تهیه شد.
برای پذیرش در بورس، شرکتهای متقاضی تکالیفی داشتند و باید صورتهای مالی حسابرسی شده خود را به بورس میدادند. آنها وقتی تقاضای پذیرش در بورس میدادند، حتما باید گزارش حسابرسان معتمد ارائه میشد و براساس گزارش حسابرس بررسی میشدند و گزارش کارشناسی تهیه میشد و هیات پذیرش براساس این گزارش آنها را پذیرش یا رد میکرد. همچنین، شرکتها تکلیف داشتند که هر سال گزارش حسابرسی را ارائه دهند اما اکنون گزارشهای مالی سه ماهه، شش ماهه، 9 ماهه و یک ساله ارائه میشود. آن زمان حسابرسان تحت کنترل بودند و به گزارشهای آنها رسیدگی میشد و اگر کوچکترین ایرادی به گزارش وارد میشد، آن حسابرس مورد سوال قرار میگرفت. بنابراین حسابرسان تلاش میکردند تا گزارشهایشان شفاف باشد.
اطلاعات منتشر میشد؛ ما گزارشها و اطلاعاتی که میرسید را بهطور مرتب به کارگزاران میدادیم و آنها هم اطلاعات را به سهامداران مراجعهکننده میدادند. سهامداران اطلاعات مالی نداشتند و کارگزاران به آنها مشاوره میدادند و آنها میپذیرفتند. بنابراین نظر کارگزار مهم بود و کارگزاران تحت کنترل بودند. من هر هفته با کارگزاران جلسه داشتم. در آن جلسات من توصیه میکردم و کار خلافی انجام نمیشد یا بسیار ناچیز بود. در دوره 17 ساله مدیریت من کارگزاران تخلف نکردند. فقط یک بار اتفاقی افتاد و ما دو روز کارگزار را معلق کردیم و او معامله نکرد. چون تعداد کارگزاران کم بود، اگر کسی خلافی انجام میداد، همه متوجه میشدند. کارگزاران به من احترام میگذاشتند. در اتاق من همیشه باز بود و کارگزاران به من مراجعه میکردند و حرفها و مشکلاتشان را در میان میگذاشتند. ما با سهامداران هم ارتباط داشتیم. چند سهامدار به نمایندگی از طرف سهامداران هرچند وقت یک بار به من مراجعه و مسائل را مطرح میکردند. من هرروز به سالن معاملات و به کارگزاران سر میزدم تا اگر مشکلی بود، از آن آگاه شوم.
سوء استفاده از اطلاعات درونی شرکتها بسیار کم گزارش میشد و گاهی شکایاتی از طرف خریداران و فروشندگان سهام مطرح میشد که به هیات داوری ارجاع میدادیم و مسائل در آنجا حل میشد. جلسات هیات داوری هر هفته تشکیل میشد.
ما از آنها دعوت و صحبت میکردیم. چنین اتفاقاتی بسیار نادر بود. معمولا اطلاعات را بهطور مرتب میگرفتیم و به شرکتها کارشناس میفرستادیم و گاهی من خودم میرفتم. حتی وقتی شرکتها درخواست پذیرش میکردند، با هیات پذیرش از کارخانهها بازدید میکردیم و اطلاعات و صحت و سقم آن را بررسی میکردیم. برای انجام این کار حتی به شهرستانها هم میرفتیم. هر کارخانهای که تقاضای پذیرش میکرد، میرفتیم و از نزدیک بازدید میکردیم. بعد از پذیرش هم سالی یک بار کارگزاران را به کارخانهها میفرستادیم تا از آنها بازدید کرده و شرایط را بررسی کنند. گاهی هم خودم همراه کارگزاران میرفتم و با مدیران جلسه گذاشته و اطلاعات میگرفتیم. من میخواستم که کارگزاران در جریان کامل اطلاعات شرکتها باشند چون آنها با سهامداران ارتباط داشتند. کارگزاران همیشه اطلاعات را از شرکتها میگرفتند و در غیر این صورت، سهام آن شرکت را معامله نمیکردند. اگر کارگزاری سهمی را توصیه میکرد، حتما اطلاعات کافی از آن شرکت داشت.
شرکت فرش پارس اطلاعات ناقص ارائه کرد که ما هم با کارخانه و هم با کارگزار برخورد کردیم. به کارگزار گفتیم که وقتی شرکتی اطلاعات کامل ارائه نمیدهد، نباید سهام آن را به مردم عرضه کند. ما معامله آن سهم را متوقف کردیم و کارگزار هم چند روز معلق شد. سهم هم بعد از حدود شش ماه با قیمت پایین باز شد.
مشکل اساسی از مدیریتهاست. مدیران باید شایستگی این کار را داشته باشند و وقتی عهدهدار سمتی میشوند بدانند که این بورس برای مردم است. متاسفانه یکی از مشکلات ما سهامدار عمده است که تمام اطلاعات را دارد چون هیات مدیره و حسابرس را انتخاب میکند. مشکل برای سهامدار جزء است چون به تنهایی نمیتواند کاری بکند. امید آنها به حسابرس و بورس است اما سهامدار عمده اطلاعات را دارد و به بورس نیازی ندارد. اینجا باید از سهامدار خرد حمایت شود. باید نمایندهای باشد که در مجامع حضور یابد و از حقوق سهامداران دفاع کند. مشکل بیشتر در هیات مدیره شرکتهاست؛ بهتر بگویم، در شرکتهایی که سهامدار عمده دارند و اکثریت هیات مدیره را انتخاب میکنند. هنوز اصول حاکمیت شرکتی در شرکتها پیاده نشده است. باید مواظب حقوق سهامداران خرد باشند.
سهامداران خرد به درستی میگویند که باید کانونی داشته باشند تا از حقوق خود دفاع کنند اما بورس میتواند به نمایندگی از طرف سهامداران در مجامع شرکت کرده و از حقوق آنها دفاع کند. موضوع دیگر اینکه گزارشها باید شفاف باشد و برای آن، تنبیه و تشویق در نظر گرفته شود. وقتی سهامدار حس کند که از حقوقش دفاع میشود، مسلما به فعالیت در بورس علاقه بیشتری پیدا میکند. همه ضعفهای بورس ناشی از گزارشهای غیرشفاف است. از گزارشهای حسابرس، یک حسابدار هم سر در نمیآورد، چه برسد به سهامدار عادی که سواد مالی ندارد. سهامدار به کارشناسان بورس و نظارت آن اعتماد میکند. اگر چند فرد و شرکت به گزارشها اعتراض کنند، دیگر کسی تخلف نمیکند.
این روزها رفتارها کمی تغییر کرده است. آن زمان بیشتر رعایت حال سهامداران را میکردند. الان رفتارها در جامعه تغییر کرده است؛ سهامدار عمده، حساب سهامدار خرد را نمیکند. سهم سهامدار خرد حقالناس است. چه کسی از سهامدار خرد حمایت میکند؟ سهامدار خرد اعتماد خود را به بورس از دست میدهد و پول خود را در بانک سپردهگذاری میکند و سود میگیرد. تا زمانی که مردم به راحتی از بانک سود میگیرند و سود خوبی هم میگیرند، در بورس سرمایهگذاری نمیکنند و کار تولیدی راه نمیاندازند. آیا بورس به درد سهامداران رسیدگی میکند؟ اصلا به حرف آنها گوش میدهد؟ چرا شرکتها اطلاعات شفاف نمیدهند؟ آیا بورس تا حالا اعلام کرده که یک شرکت اطلاعات شفاف نداده است؟ نماد بانکها برای ارائه صورتهای مالی شفاف طبق مقررات سازمان بینالمللی IFRS ماهها بسته بود و مشخص شد صورتهای مالی قبل شفاف نبوده است. پس از ارائه صورتهای مالی شفاف معلوم شد تعدادی نه تنها سود نداشتند بلکه ضرر هم دادهاند. سهامدار عمده که مشکل ندارد، مسئول ضرر و زیان سهامداران نهاد ناظر، حسابرس، هیات مدیره، دستگاههای عریض و طویل، کنترلهای داخلی، مدیران ریسک و مدیریت کنترل حسابرس است.
ارتباط خوبی با خبرنگاران داشتم. خبرنگاران روزنامههای اقتصادی آن زمان بسیار فعال و با بورس در ارتباط بودند. روابط عمومی بورس هر روز بعد از معاملات اخبار آن روز را به رادیو میداد و از طریق نماینده بورس در رادیو برای اطلاع عموم پخش میشد.
ساختار بورس تغییر کرده است. بازار سرمایه بسیار وسیع شده و در صورتی که بعضی مشکلات اقتصادی حل شود و مدیران بورس فقط اقتصادی فکر کنند و نقش دولت در اداره بورس کاهش یابد، بازار سرمایه میتواند نقش اساسی خود را که تامین مالی نیازهای بلندمدت بنگاههای اقتصادی و پروژههای عمرانی است به درستی ایفا کند و نقش بانکها که تامین مالی بیش از 90 درصد بنگاههای اقتصادی را به علت ضعف بازار سرمایه در اختیار دارند، کاهش دهد اما باید بازار و فعالان آن شفاف عمل کنند و اعتماد مردم را ارج نهند. به نظر من مدیران بورس لیاقت و شایستگی انجام این وظیفه مهم را دارندوبرایشان آرزوی موفقیت می کنم.