به گزارش میمتالز، دکتر موسی غنینژاد، اقتصاددان به تبارشناسی رویکرد اقتصاد دستوری در ایران پرداخته و آغاز ابتلای ایران به این بیماری سیاستی را مصادف با آغاز دولت مدرن پس از مشروطه دانسته و استمرار آن تا حال حاضر را ناشی از تمایلات چپگرایانه دولتمردان عنوان کرده است. برآیند سخنان این اقتصاددان نشان میدهد که قیمتگذاری دستوری پیش از انقلاب به شکل دیگری و در بسیاری موارد گذرا و موقتی اعمال میشد. اما بعد از آن این سیاست با ابعاد متفاوتی تداوم یافت؛ بهگونهایکه در حال حاضر دولت میخواهد در همه موارد اقتصاد را کنترل کند. به زعم او، یکی از نتایج اقتصاد دستوری در ایران وقوع چند مرحله بیماری هلندی در اقتصاد کشور است. به اعتقاد او، برای تغییر در رویه موجود نیاز است که در چارچوبهای فکری یا پارادایمها تغییر صورت گیرد و این مسالهای است که اساسا باید از نخبگان و روشنفکران جامعه آغاز شود.
از زمان شکل گیری دولتشهرها، پدیده اقتصاد دستوری یا به تعبیر ارسطو Προστακτική οικονομία یکی از دل مشغولیهای انسان طالب آزادی در کنش -بهویژه تاجران آتنی که میخواستند تجارت خود را از قیدوبندهای بیرونی برهانند- بود. اندیشیدن پیرامون این دغدغه پایدار، تاکنون تداوم داشته و فلاسفه و متفکران بسیاری بر سویههای ژانوسی گوناگون این ایده اندیشیده و روشنفکران بسیاری نیز بر چندوچون اقتصاد خارج از کنترل، شوریده و بناهای ایدئولوژیک برپا داشته اند. یکی از متفکرانی که در ایران، همواره از اقتصاد دستوری -در معنای غلبه استاندارد fiat - تبری جسته و بر پیروان این ایده نهیب زده، دکتر موسی غنی نژاد است. این متفکر و اقتصاددان ایرانی، بیش از چهاردهه درباره غلبه رویکردهای اقتصاد دستوری و ثمرات ویرانگر و تالیهای فاسدش بر شئون زیست اجتماعی شهروندان، انذار داده و ابربحرانهایی را که از پیامدهای طبیعی این رویکرد بود، پیش از وقوع برای سیاستگذاران و مردم به تصویر کشیده است. مشروح گفت وگوی «دنیایاقتصاد» با موسی غنینژاد، اقتصاددان، متفکر و استاد دانشگاه در پی میآید.
این اصطلاح مفهوم جدیدی است. پیش از این از اصطلاح اقتصاد دستوری استفاده نمیشد و به آن اقتصاد دولتی میگفتند. نهاد دولت در اقتصاد مداخله میکند؛ زیرا متولیان دولتی بر این باورند که بازار بهدرستی کار نمیکند و این باور بسیار قدیمی ا ست و در ایران اگر بخواهیم دوران جدید را در نظر بگیریم، این رویکرد در دوران رضاشاه نسبت به این مساله وجود داشته، اما به این صورت که اکنون در ایران به آن گرفتار هستیم، نبوده است. در آن دوران اگر بنا به مداخله در اقتصاد بود، دولت یا خود وارد عمل میشد و کالاهایی را که فکر میکرد لازم است با قیمت کمتری عرضه شوند وارد میکرد یا دستور تولید آن را میداد؛ اما اینکه برای بازار قیمت تعیین کنند، کمتر اتفاق میافتاد. برای مثال در مقطع زمانی کشف حجاب، نیاز به پالتو و مانتو برای خانمها بسیار زیاد شد، چون خانمها دیگر نمیتوانستند از چادر در مجامع رسمی استفاده کنند، بنابراین در بازار تقاضا برای پالتو و مانتو افزایش شدیدی یافت و این موجب افزایش ناگهانی قیمت این کالاها در بازار شد. عده زیادی توان خرید این محصولات را نداشتند و این به معضلی تبدیل شده بود.
در آن زمان دولت برای چاره جویی در این موضوع با وزارت دارایی - که وزیر آن علیاکبر داور بود - تصمیم گرفت به طور موقت خیاطخانههایی را با هزینه، نظارت و مدیریت دولتی راه اندازی کند و این کار را انجام داده و به تقاضا پاسخ دهد. البته قرار بر این شد بعد از آنکه بازار به تعادل مناسبی رسید دولت خود را کنار بکشد. در این چارچوب سیاستی قیمتگذاری دستوری برای بازار صورت نمیگرفت.
بله، همینطور است و این موجب شد تعداد زیادی خیاط خانه دولتی شکل بگیرد. اما بهتدریج دولت، چون نه توان و نه انگیزه نگهداری آنها را داشت، آنها را به مردم واگذار کرد و پس از آن خود مردم به این کار پرداختند. دولت نیز معضل را به این وسیله حل کرد. اما قیمتگذاری به معنای امروزی در ایران که از آن صحبت میکنیم و به آن اقتصاد دستوری نیز گفته میشود -که دولت در همه زمینهها ورود میکند و قیمتگذاری انجام میدهد- به سال ۱۳۵۳ برمی گردد.
در آن سال در وزارت بازرگانی موسسهای تاسیس میشود به نام مرکز بررسی قیمتها یا مرکز نظارت بر قیمتها که بعد از انقلاب هم نامش تغییر میکند و به سازمان حمایت از تولیدکنندگان و مصرفکنندگان تبدیل میشود. در واقع شأن نزول چنین مرکزی این بود که به دلیل بالا رفتن درآمدهای نفتی و هزینهکرد بی رویه آن در اقتصاد ملی، تورم نیز بالا رفته بود. دولت در برنامه عمرانی پنجم قبل از انقلاب در سال ۱۳۵۱، به دلیل اینکه عملکرد دو برنامه پیشین موفقیت آمیز و فراتر از پیشبینیها بود، یکباره اعتبارات برنامه را بیش از سهبرابر افزایش میدهد.
اما موضوع به اینجا ختم نمیشود. با افزایش قیمتهای بینالمللی نفت در سالهای ۱۳۵۲ و ۱۳۵۳، دولت به فکر تجدید نظر در برنامه پنجم میافتد و مجددا اعتبارات تخصیصیافته به آن بیش از دوبرابر افزایش مییابد. حال تصور کنید که با وارد شدن این حجم عظیم منابع مالی به جریان اقتصادی بدون اینکه زیرساختهای لازم متناسب با آن فراهم شده باشد چه نتیجهای میتواند به همراه آورد. طبیعتا پتانسیل تورمی گستردهای ایجاد میشود و قیمتها را افزایش میدهد. دولت برای پیشگیری از تورم که باعث بروز نارضایتی عمومی میشد، به قیمتگذاری روی میآورد. قیمتگذاری از آن زمان رویه معمول دولتها برای مقابله با تورم میشود و این رویه نادرست و خطرناک متاسفانه تا امروز در کشور ما ادامه یافته است.
بله، دقیقا همین اتفاق در اقتصاد ایران افتاد؛ یعنی نوعی بیماری هلندی عامدانه به این صورت ایجاد میشود که دولت نرخ ارز را به صورت دستوری پایین نگه میدارد و با افزایش واردات کالاهای خارجی، به تولید داخلی لطمه وارد میشود. دقت کنید در آنچه در دهه ۱۹۷۰ میلادی در هلند اتفاق میافتد و بعدا به بیماری هلندی معروف میشود، دولت نقش مستقیم در سرکوب نرخ برابری ارز ندارد و تقویت پول ملی با افزایش درآمدهای ارزی حاصل از صادرات گاز در بازار بدون دخالت دولت صورت میگیرد؛ بنابراین مفهوم بیماری هلندی در ایران، بهجز مقاطع خاصی که قیمت جهانی نفت جهش پیدا میکند، در مقام مسامحه به کار میرود و فقط نتایج آن مدنظر است.
البته پس از انقلاب مساله دیگری به مسائل قبل افزوده میشود؛ به این معنی که پس از انقلاب دیدگاههای سیاستمداران و دولتمردان نسبت به اقتصاد بازار یا بهاصطلاح نظام سرمایهداری کاملا منفی است و بخش خصوصی بهعنوان مظنون دیده میشود. از همان ابتدای انقلاب تمام صنایع بزرگ و متوسط متعلق به بخش خصوصی مصادره میشوند و عملا اقتصاد دولتی در بخش اعظم اقتصاد ملی جای اقتصاد بازار را میگیرد. البته ایدئولوژی چپ گرایانه، مبتکر و مشوق اقتصاد دولتی و دستوری در تمام این ماجراست.
بله، اقتصاد «توحیدی» و مفاهیم گنگ و بیربطی از این دست مد روز میشود. سالهای آغازین پس از انقلاب -که برخی در حال حاضر نوستالژی آن دوره را در ذهن میپرورانند-دورانی است که اقتصاد دستوری تثبیت میشود، جا میافتد و تمام ابعاد نظام اقتصادی جامعه را در دست میگیرد. از آن زمان است که دولت در تمام بازارها قیمتگذاری میکند و تاکنون این وضعیت ادامه داشته است و اگر کسی این پیشینه تاریخی را نداند متوجه نمیشود که چه اتفاق مهیبی رخ داده است.
خیر، نباید باشد. این همان معضلی است که به آن اشاره کردم که پس از انقلاب به وجود آمده است. این معضل پیش از انقلاب به این صورت و شدت وجود نداشت. درست است که این گونه قیمتگذاری در مواردی انجام میشد؛ اما به صورت گذرا و موقتی بود و برای کاهش نارضایتیهای اجتماعی در مقاطع خاصی به این تدبیر متوسل میشدند. اما بعد از انقلاب این سیاست جای خود را به نوعی نگرش میدهد که ابعاد متفاوتی دارد و میخواهد همه جامعه از نظر اقتصادی در دست دولت باشد و دولت اقتصاد را کنترل کند.
اگر به صحبتهای برخی از سران انقلاب در اوایل انقلاب نگاه کنید، میبینید که بخش خصوصی را در حد بقالیها و خردهکاسبها و کارگاههای کوچک و مواردی از این دست میپذیرفتند، اما بیشتر از این و به صورت سرمایه دار در مفهوم کاپیتالیست فرنگی را پدیداری در ذیل سیستم غربی و سرمایه داری جهانی میدیدند و معتقد بودند همه فعالیتهای مربوط به بنگاه داری و مدیریت تولید و توزیع در سطوح متوسط و کلان، باید در دست دولت و مدیران منصوب دولت باشد.
سیاست توسعه اقتصادی با توسل به «راه رشد غیرسرمایه داری» که مضمون آن در قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده باید به مورد اجرا گذاشته میشد و این کاری بود که انقلابیون چپ گرای صدر انقلاب در نوشتن قانون اساسی و تلاش برای اجرای آن عملا انجام دادند و نتیجه اش همین وضعیتی ا ست که میبینیم. در آن زمان این موضوع مورد اقبال عمومی بود و در فضای انقلابی صدای بخش خصوصی و اعتراض آن را کسی از مسوولان نمیشنید. آن ۱۰ سال نخست پس از انقلاب، نهایتا تجربه عمیقی از ناکارآمدی چنین وضعیتی را در اذهان عمومی و برخی نخبگان سیاسی ایجاد کرد؛ به این معنی که، چون در آن دوره اوضاع اقتصادی بسیار بد شده بود، صحبت اصلاحات اقتصادی مطرح میشود.
از سال ۶۸ تلاشهایی در جهت اصلاحات صورت میگیرد و در دورههایی موفقیتهای نسبی هم حاصل میشود. اما در کل سیاست اصلاحی پایداری نمیتواند اتخاذ شود و در نتیجه اصلاحات اقتصادی راه به جایی نمیبرد، به این دلیل که ایدئولوژی اقتصادی اصلی که بر جامعه و بهویژه دولتمردان حاکم بوده، همچنان به قوت پیشین تداوم مییابد.
علت آن همان گونه که اشاره شد ایدئولوژی حاکم بوده است. در چارچوب این ایدئولوژی، دولت متولی همه امور ملت از دین و فرهنگ گرفته تا معیشت و اقتصاد است و این امر آنقدر بدیهی تلقی میشود که، چون و چرایی در آن نمیتوان کرد و این خاصیت ایدئولوژی است.
باز هم تاکید باید کرد که همه این مسائل به این برمی گردد که این نگرش، دیدگاه و رویکردی که درباره جامعه و اقتصاد در میان دولتمردان حاکم بر کشور ما وجود دارد تغییر کند. وانگهی، در میان بسیاری از اقشار مردم هم این مباحث مورد توجه نیست و به همین دلیل در جامعه ما چندان باب نشده است. اگر نمیتوان در کوتاهمدت افقی بر مدار عقلانیت برای اقتصاد ایران تصور کرد از اینروست که ایدئولوژی در جامعه سیاسی ما بر عقلانیت تقدم دارد.
بحثهای کارشناسی بحثهای مربوط به افکار عمومی و تودهها نیست، بلکه بیشتر بحث نخبگان و سیاستگذاران است. کسانی که قانونگذاری میکنند و متولی اداره کشور هستند باید فکرشان عوض شود. آنها هم زمانی فکرشان تغییر میکند که فضای فکری و روشنفکری جامعه تغییر کند. تا زمانی که این فضای فکری در جامعه تغییر نکند همین شرایط باقی خواهد ماند.
درست است که فرآیند اصلاحات در قوانین و نگرشها از سال ۶۸ آغاز شد، اما این اصلاحات چندان عمیق و محکم نبود. از اینرو، اصلاحات در مقابل مقاومتهای جناح ایدئولوژیک و انتقاداتی که مطرح میکرد نتوانست دوام بیاورد. این مسالهای است که از سالهای آغازین انقلاب تاکنون گرفتار آن هستیم. این معضل فکری متاسفانه به صورت درستی حتی مطرح نشده است. اقتصاددانان زیادی در کشور ما هستند که به این نتیجه رسیده اند که باید اصلاحات در جهت اقتصاد بازار صورت بگیرد؛ اما، چون مساله را صرفا فنی و تکنیکال دیده اند و از این زاویه مطرح میکنند بحث تنها در چارچوب تکنیکی باقی میماند و به فضای فکری و روشنفکری راه پیدا نمیکند.
این بحثها به فضای فکری جامعه که در آن نخبهها پرورش مییابند و صاحب قدرت میشوند و به سطح سیاستگذاری میرسند مطرح نشده و همواره در حاشیه بوده است. مثلا مساله اینگونه مطرح شده است که دولت چه میزان دخالت کند خوب است. نگفته اند که اصلا جایگاه دولت در جامعه کجاست و اگر دخالتی میکند در مورد آن جایگاه باید تعریف و محدود شود. چیزی که مطرح میشده همواره این بوده است که، چون در همه جای دنیا دخالت دولت در بازار اتفاق میافتد، ما هم این کار را میکنیم و بحث تنها درباره میزان و ابعاد دخالتی است که صورت میگیرد.
به هر روی باید گفت این تغییر باید نخست در چارچوبهای فکری یا پارادایمها صورت گیرد و تغییر پارادایم هم اساسا بحثی است که در حوزه عمومی چندان موضوعیت ندارد و مسالهای است اساسا میان اهل فکر، روشنفکران و نخبگان جامعه. اگر اجماعی در این سطوح صورت گیرد آن وقت است که واقعا میتوان به نتیجه نهایی امیدوار بود.
منبع: دنیای اقتصاد