می متالز - با سرعت گرفتن تحولات بین ایران و آمریکا، شکل گرفتن آرایش نظامی در منطقه و لفاظیها و لابیگریهای عربستان و اسرائیل اکنون این پرسش مطرح است که چقدر احتمال دارد تهران و واشنگتن به سمت گزینه نظامی حرکت کنند؟ نگاهی به «وضعیت راهبردی» طرفهای مناقشه، مقدورات و محدودیتهای هر طرف و انگیزه و اهداف ایشان، تا حدودی نقشه احتمالات را واضحتر میکند.
مهمترین عنصر قدرت ملی ایران، «موقعیت ژئوپلیتیک» ما است. تاثیر کمنظیر این عامل، در مناسبات سیاسی منطقه و جهان، تاکنون ما را مستدام داشته و قدرتمندان عالم را برای فتح آن تحریک کرده است.در حقیقت، ایران در بالاترین درجه از قدرت و اهمیت ژئوپلیتیک غرب آسیا قرار دارد.«برتری ژئواستراتژیک» ایران نیز، وزن امنیتی و راهبردی ما را بهشدت افزایش داده است. در کمتر فراز تاریخی، مرزهای امنیتی و دست بلند دفاعی ایران، چنین شعاع گستردهای داشته است.
«وزن قدرت دفاعی و هجومی» ایران، مهمترین عنصر بازدارندگی ما است. ساختار اداره قوا، تمرکز در قدرت، مدیریت سختافزاری، پشتوانه مردمی نظام و رویکرد ایدئولوژیک به امر دفاع و جنگ که حاصل آن را میتوان در قدرت «ایدئواستراتژیک ایران» تعریف کرد، از ویژگیهای اعتماد به نفس حاکمیت ما است. همین عنصر «ایدئواستراتژی»، پایه یک بعد بسیار مهم ژئواستراتژی و «قدرت ناموازنهسازی امنیتی» ایران است.
اینها، برتری و نقاط قوت ایران را ساختهاند. اما این همه واقعیت نیست.طبیعی است که ایران در قدرت اقتصادی، شبکه تامین مالی، بنیه منابع قابل چرخش مالی و فهرستی از آسیبپذیریهای «غیرقابلذکر»، نقصانهایی دارد.نقصانهایی که حتما دیگران نیز از آن آگاهی دارند و البته خود نیز از مشابه آنها، آسیبپذیرند.
مهمترین وجه ممیزه آمریکا، نفوذ جهانی قدرت اقتصادی و «قدرت استراتژیک دلار» است. پشتوانه این قدرت استراتژیک، توان نظامی آمریکا و نفوذ شبکه امنیتی و اطلاعاتی آن در حکومتهای منطقه است. تردیدی در قدرت نظامی آمریکا و نفوذ منطقهای آن نیست. نفوذ لابی صهیونیستی در ساختارهای اقتصادی، سیاسی و امنیتی آمریکا نیز بیتردید است. مهمترین هدف آمریکا، «تجزیه ژئوپلیتیک منطقه» و ایجاد ترکیبی جدید از واحدهای سیاسی خُرد است. حفظ و پایداری ژئوپلیتیک ایران، مهمترین مانع در تجزیه و ترکیب جدید ژئوپلیتیک منطقه است. این، هدف غایی و بلند آمریکا است.
در میان مدت، هنوز آمریکا بر تغییر رژیم و بافت اجتماعی ایران تمرکز دارد. ایالات متحده، اما در قلب نقاط قوت خود، پذیرای تهدیدات و آسیبپذیریهای منحصربهفرد است. مثلا، آمریکا جدا نگران غرق شدن ناوهای هواپیمابر در خلیج فارس است. گسترش ارتش پر حجم آمریکا در پیرامون ایران، مهمترین جنبه آسیب پذیری آمریکا است. این در حالی است که عوامل قدرت «ایدئواستراتژیک» ایران از هر سو تا دورترین نقاط منطقه گستردهاند؛ از ساحل مدیترانه تا عمق آسیای مرکزی و مرزهای چین و عمق هندوستان و... در مقابل واقعیات آمریکا، این نیز، یک واقعیت است.
شخص رئیسجمهور آمریکا در شرایط فعلی نقش بیشتری نسبت به ساختارهای تصمیمگیری و اقدام در آمریکا دارد. این، یک چالش ویژه است. این واقعیت هم میتواند فرصت محسوب شود و هم تهدید.در مجموع، نظر به شرایط حاکم بر فضای مناقشه ایران و آمریکا، اخلاق شخصی ترامپ، بیش از آنکه فرصت تلقی شود، تهدید است. تهدید برای آمریکا و تهدید برای مجموع شرایط.
مهمترین نقطهضعف و آسیبپذیری منطقه، دولتهای وابسته عرب هستند و ضعف ساختارها، عناد و وابستگی ایشان، رمز نفوذ قدرتهای بیگانه در منطقه است. اگر این دولتها و حاکمان، فقط اندکی خرد و استقلال رای داشتند، هیچ لزومی نداشت که سرمایههای حیاتی کشورهای منطقه به نفع قدرتهای بیگانه منهدم شود.
به لحاظ آماری، عربستان و مجموعه متحدان منطقهای ریاض، بیشترین سطح درآمد ملی و منابع انرژی، سرمایه مادی، ذخایر ارزی، سختافزار نظامی و زیرساختها و تاسیسات پیشرفته حمل ونقل و بنادر و خطوط لوله و... را دارند، اما حقیقت این است که آمار بالا، نشانه قدرت امنیت ملی مطمئن و بهویژه شانس مقاومت در مواجهه با جنگ پرقدرت و چندلایه نیست.حسب شاخصهای امنیتی، این ویژگیهای سیاسی، اقتصادی و کالبدی عربستان و متحدان، مهمترین نقاط آسیب و ضربهپذیری آنها است.
سعودی و شرکا تصور میکنند، اگر یک بار هزینهای مثلا «چند تریلیون دلار» را بپذیرند، با پشتوانه آمریکا و اسرائیل، میتوانند برای همیشه سایه ایران را از منطقه کوتاه کنند. این، مهمترین اشتباه محاسباتی حکومتهای وابسته عرب است. ذهنیتی که بر مبنای شووینیسم قومی و حقارت بنا شده، تا آنجا که ظرفیتهای «تعامل درون منطقه» را فدای تصورات غلط خود کردهاند.بنابراین عربستان و شرکا با فهم غلط و ارزیابی اشتباه از «دامنه جنگ» و «ضریب تلفات»، بهشدت مشتاق وقوع جنگ آمریکا و اسرائیل علیه ایران هستند.
اسرائیل بهویژه در دوران نتانیاهو، نفوذ بیسابقهای در اندرونی اعراب داشته است. اینک عملاً اعراب در جبهه اسرائیل و در مقابل جبهه مقاومت ایستادهاند. هرچند اسرائیل در شئون اقتصادی، سیاسی و امنیتی آمریکا و حتی روسیه و اعراب نفوذ دارد، اما این، تضمینی برای پیروزی اسرائیل در یک جنگ گسترده و چند لایه نیست. اسرییل نقاط ضعف بسیاری در عرصه امنیتی و نظامی دارد.
در طول هفتاد و پنج سال عمر «تجاوز و توسعه»، اسرائیل هرگز از هیچ جنگ طولانی، گسترده و چندلایه پیروز بیرون نیامده است.مهمترین نقاط ضربهپذیری اسرائیل، ضعف در عمق جبهه، عدم تحمل تلفات بالا، فقدان کنترل پشت جبهه و عدم امکان مقاومت در چند لایه متوالی از نبرد است.اینها، بزرگترین اهداف «جنگ نامتقارن» است. لیکن اسرائیل نیز مشتاق است که آمریکا، ایران را به جنگ بکشاند. حذف ایران از معادلات منطقه، نهایت آرزوی رژیم صهیونیستی است.
ترکیه، روسیه و اروپا هر کدام در جایگاه خود نقش مهمی در وضع مناقشه ایران-آمریکا دارند.
ترکیه: ترکیه بنا به ملاحظات متعدد، تغییر در ژئوپلیتیک منطقه را بهشدت علیه خود میشمارد.
ترکیه، بزرگترین قربانی تجزیه و ترکیب ژئوپلیتیک منطقه پس از سقوط عثمانی در یکصد و سه سال پیش است. معاهده سایکس-پیکو، برای تجزیه عثمانی نوشته شد. پس، ترکیه دستکم در این یک مورد، نمیتواند در جبهه آمریکا بایستد.
اروپا: مهمترین نگرانی و وجه تمایز اروپا با آمریکا و اسرائیل، مساله امنیت مرزهای جنوبی بلکه عمق خاک اروپا است. هرگونه جنگ گسترده، در غرب آسیا، نه تنها هزینه سنگینی بر اروپا تحمیل میکند، بلکه تبعات حیاتی برای اروپا دارد. اروپا در بدترین وضعیت تاریخ معاصر خود قرار دارد. انبوه آسیبپذیریها و خطرات خارجی، اروپا را محاصره کرده است. اروپا تا جایی که کنترل امنیتی ایران، بدون جنگ میسر باشد با آمریکا همراه است. فراتر از آن را اما تحمل نخواهد کرد، مگر با فشار اقتصادی و سیاسی و امنیتی آمریکا.
روسیه: روسیه پس از آمریکا در رتبه دوم قدرت نظامی جهان قرار دارد، اما روسها بهلحاظ آماری در رتبه پنجم مجموع قدرت ملی قرار دارند. مسکو، در هر دوسوی جبهه مواجهه، منافع دارد. با ایران، اسرائیل، عربستان، آمریکا و همچنین با ترکیه، اروپا و دیگران.
برای روسیه، ایران یک فرصت بزرگ تاریخی است. ایران موجب شده که روسیه پس از چندین سده از بنبست اوراسیا خارج شود و از جنوب و جنوب غرب به آبهای آزاد مرتبط و متصل شود. جنگ بین آمریکا/ اسرائیل و ایران، برای روسیه یک چالش بزرگ است. بهترین وضعیت بین «ایران و آمریکا»، از منظر مسکو، وضعیت «نه جنگ-نه صلح» است.
جنگ، روسیه را در موضع یک انتخاب بغرنج قرار میدهد و صلح، آن را از موقعیت ممتاز کنونی خود محروم میکند. بنابراین مسکو تا مرز «نه جنگ- نه صلح» پای مناقشه ایران و آمریکا ایستاده اما چنانچه جنگ آغاز شود، مسکو در مواضع سیاسی بهشدت طرفدار ایران و در عرصه اقدام، «بیطرفی فعال» را پیشه میکند.
هشت عامل مهم «مدیریتپذیر» برای وقوع جنگ موثرند؛ چهار عامل غیرمادی و چهار عامل مادی.
عوامل غیر مادی، شامل؛ ادراک، اراده، انگیزه و هدف و عوامل مادی، عبارتند از؛ توان، سازمان، برنامه و اقدام. بهعلاوه، عوامل «مدیریتناپذیر»، نوعا نقش برتر را در جنگ دارند.
اینک، آمریکا و ایران، در هفت عامل (مدیریتپذیر)، کاملا آمادگی دارند و فقط «عامل اقدام» را موکول به «لحظه خاص» کردهاند. وقایع «غیر منتظره» و قابل انتظار میتواند «سامان شکلگیری جنگ» «Octagonal system» هر یک از دو طرف را برهم ریزد. با این احوال، عرصه مقابله، «فوقخطر»ناک است.
همه عوامل موثر در وقوع برخورد بین دو طرف به لحاظ محاسبه راهبردی حاکی است که «وضعیت بسیار خطرناک» است. اما محاسبه «ضریب تلفات و دستاورد»، مهمترین عناصری است که پای «خرد راهبردی» را به میان کشیده است. طرفین مایلند در این دو مورد خود را برتر نشان دهند. ترس جبهه آمریکایی از کثرت تلفات و نگرانی از گسترش دامنه نبرد و شرایط «غیر قابل پیشبینی» تاکنون مهمترین عامل کنترل تصاعد بحران بودهاست. همین عناصر، تاکنون شرایط را به نفع «عدم جنگ» و نیز به نفع ما هدایت کرده است.
هرگونه تصمیمگیری و تصمیمسازی در سیاست بینالملل برای نیل به دو هدف حاصل خواهد شد. گزینه اول بر حداکثرسازی منافع تاکید دارد. تصمیمگیری راهبردی هر کشوری عموما معطوف به ارتقای دستاوردها و حداکثرسازی قابلیتهای یک کشور در رقابت با سایر بازیگران محسوب میشود.
در چنین شرایطی، هر کشوری باید از الگوها و راهبردهایی استفاده کند که منجر به ایجاد مازاد اقتصادی و مطلوبیتهای مندرج در سیاستگذاری امنیتی شود. گزینه دوم معطوف به افزایش هزینههای راهبردی کشور رقیب است. براساس الگوی رفتاری مربوط به گزینه دوم، هر کشور در تصمیمگیری خود باید بتواند هزینههای راهبردی طرف مقابل را بدون آنکه با تهدید خاصی روبهرو شود، در روندی مرحلهای افزایش دهد.
الگوی رفتار ایالاتمتحده در برخورد با ایران، مبتنی بر گزینه دوم است. آمریکاییها از تحریمهای فراگیر ایران به منافع و دستاوردهای اقتصادی نائل نمیشوند. هدف ایالاتمتحده آن است که هزینههای اقتصادی، اجتماعی و امنیتی ایران از طریق اعاده تحریمها افزایش یابد. آمریکاییها تلاش دارند تا از طریق تحریمهای اقتصادی فراگیر و بدون جهت، ایران را با چالشهای تصمیمگیری و هزینههای اجتماعی غیرقابل پیشبینی روبهرو کنند. طبیعی است که اینگونه تصمیمگیری میتواند بخشی از منافع موردنظر واحدهای سیاسی را فراهم آورد.
وقفه در الگوی تصمیمگیری ایران در برابر توقف همکاریهای آمریکا برای تعلیق تحریمهای اقتصادی ایران، زمینه را برای افزایش محدودیتهای راهبردی بیشتر بهوجود آورده است. هرگونه تصمیمگیری مربوط به زمان و دوران خاصی بوده و صرفا در آن مقطع زمانی پاسخ خواهد داد. تعلیق مرحلهای برخی از همکاریهای ایران با برجام، بعد از دوران طولانی کنش انفعالی در قالب «سیاست صبر و انتظار» طبعا نتیجه مطلوبی نخواهد داشت. چگونگی واکنش و تصمیمگیری ایران در برابر سیاست توقف همکاریهای ترامپ با جمهوری اسلامی در می ۲۰۱۸ ماهیت متعادل و متوازن نداشته است.
بههمین دلیل نمیتوان انتظار داشت که بعد از سیاست صبر و امید، هرگونه گزینه واکنشی میتواند نتیجه مطلوبی را برای ایران حاصل کند. برنامه جامع اقدام مشترک در افکار عمومی ملت ایران و ساختار سیاسی از این جهت اهمیت دارد که رابطه مستقیمی با پایان دادن به تحریمها داشت. حوزه دیپلماسی هستهای ایران بر این اعتقاد بود که برجام بهمنزله پایان تحریمهای هستهای در حوزه اقتصادی و راهبردی خواهد بود. روند پایان دادن به تحریمهای اقتصادی ایران در سالهای بعد از توافق انجامشده در قالب برنامه جامع اقدام مشترک نشان میدهد که نهتنها سایر تحریمهای راهبردی ایران پایان نیافته، بلکه تحریمهای جدیدی در دهه اول می ۲۰۱۹ در ارتباط با ایران تصویب و اعمال شده است.
برایان هوک؛ مشاور ارشد مایک پمپئو و مدیر «گروه اقدام ایران» در مصاحبه ۸ می ۲۰۱۹ به این موضوع اشاره دارد که تاکنون هزار نفر و موسسه اقتصادی در راستای افزایش هزینههای اقتصادی و راهبردی ایران با تحریم روبهرو شدهاند. افزایش قیمت دلار نشانههایی از دشواریهای اقتصادی در فضای عمومی جامعه را منعکس میسازد که انعکاس ابهام در مورد آینده برجام و سازوکارهای کنش متقابل در ارتباط با آمریکا خواهد بود. آمریکاییها به موازات اعمال تحریمهای اقتصادی جدید تلاش کردند تا از سازوکارهای راهبردی نیز استفاده کرده و از این طریق، فشارهای بیشتری علیه ایران اعمال کنند.
مقامهای تصمیمگیری و سیاستگذاری آمریکا احساس میکردند که تحریمهای اقتصادی اعمال شده علیه ایران میتواند منجر به گسترش بیثباتی اجتماعی شود. عدم تاثیر مستقیم تحریمهای اقتصادی بر امنیت ملی و مشروعیت سیاسی جمهوری اسلامی، منجر به تصاعد الگوهای رفتاری ایالاتمتحده در برخورد با ایران شده است. چنین فرآیندی میتواند چالشهای بیشتری را برای ایران بهوجود آورد.
در چنین شرایطی، هرگونه تصمیمگیری باید براساس «گزینههای محتمل آمریکا در برخورد با ایران» تنظیم و سازماندهی شود. واقعیت آن است که کاهش برخی از تعهدات برجامی اعلام شده نمیتواند تاثیر چندانی بر مطالبات اقتصادی و راهبردی ایران بهجا گذارد. برنامه جامع اقدام مشترک، منجر به تضعیف قابلیت راهبردی ایران شد. در چنین شرایطی، هیچ تصمیمی نمیتواند حداقلهای راهبردی ایران در سالهای قبل از ۲۰۱۳ را فراهم سازد. هرچند کاهش تعهدات برجامی ایران، منجر به واکنش کشورهای غربی شد.
به این ترتیب نمیتوان انتظار داشت که تحریمهای اقتصادی آمریکا علیه ایران یا انفعال کشورهای اتحادیه اروپا در اجرای سازوکارهای اقدام مالی هماهنگ با ایران، آثار مثبت و سازنده خود را در حوزه اقتصادی و اجتماعی بهجا گذارد. واقعیت آن است که بخش قابلتوجهی از بازار اقتصادی ایران تحت تاثیر فضای روانی قرار دارد. فضای روانی ایجادشده در ارتباط با حوزه اقتصادی ایران عمدتا ناشی از شرایطی است که دولت از الگوی غیرشفاف با جامعه استفاده کرده است. هماکنون بازار و جامعه انگاره مثبتی نسبت به ادبیات و سازوکارهای اقتصادی دولت نشان نمیدهند.
واقعیت آن است که در شرایط بعد از کاهش تعهدات برجامی ایران، دیپلماسی اجبار ایالاتمتحده در محدودسازی و مقابله با قدرت ایران ادامه یافته است. هرگونه تحریم اقتصادی مبتنی بر فرآیندی طولانیمدت بوده که فرصت لازم به حوزه دیپلماسی برای اتخاذ سازوکارهای جدید را میدهد. اگرچه سازوکارهای اعاده تحریمهای اقتصادی ایران براساس «الگوی ماشه» پیشبینی شده، ولی واقعیت آن است که ایران با کاهش تعهدات برجامی خود در مورد عدم واگذاری هگزافلوراید اورانیوم با غلظت 3.67 درصد، محدودیتهای چندانی بر فرآیندهای راستیآزمایی آژانس و اجرای پروتکل الحاقی ایجاد نکرده است.
از سال ۲۰۱۵ تاکنون آژانس بینالمللی انرژی اتمی در ۱۳ گزارش خود بر واقعیتهای راستیآزمایی ایران تاکید داشته است. در چنین شرایطی هیچگاه تحریمهای سال ۲۰۱۲ اعاده نخواهد شد. در روند دیپلماسی هستهای ایران و کشورهای گروه ۱+۵، نشانههایی از تداوم غیرمحسوس دیپلماسی اجبار در قالب سازوکارهای همکاریجویانه مشاهده میشود. کشورهای اتحادیه اروپا در اقدام صریح و رادیکال در صدد برآمدند تا الگوی رفتاری و سیاستهای جدید ایران را مورد انتقاد قرار دهند.
کشورهای اروپایی بر این اعتقادند که اقدام ایران به منزله مقدمهای برای خروج از برجام محسوب میشود. چنین اقدامی براساس قطعنامه ۲۲۳۱ و مفاد برجام، فشارهای سیاسی و دیپلماتیک جدید را در ارتباط با ایران اجتنابناپذیر میسازد. کشورهای روسیه و چین نیز اگرچه نسبت به سیاست آمریکا و اروپا در مورد نادیده گرفتن حقوق اقتصادی و راهبردی ایران براساس برنامه جامع اقدام مشترک دارای رویکرد متفاوتی هستند، اما آنان تحلیل و تفسیر نسبتا مشابهی با کشورهای اروپایی در ارتباط با ایران ارائه دادهاند.
روسیه و چین سیاستهای یکجانبهگرای آمریکا در برخورد با ایران را مورد انتقاد قرار میدهند. آنان بر این اعتقادند که ایران باید از مزایای برجام استفاده کند. اگرچه کشورهای اتحادیه اروپا، روسیه و چین اقدامات آمریکا را در قالب نادیده گرفتن حقوق ایران برای تعلیق تحریمها نادرست میدانند، اما چگونگی واکنش آنان در برابر کاهش تعهدات برجامی ایران، وضعیت متناقضی را بهوجود آورده است.
کاهش تعهدات برجامی ایران نتوانست واکنش موثری در برابر سیاستهای آمریکا ایجاد کند. در این فرآیند، ایالاتمتحده با اعمال فشارهای اقتصادی و کشورهای اتحادیه اروپا از طریق واکنش سیاسی شدید نسبت به ایران، مانع از اثربخشی سیاست ایران برای کسب دستاوردهای جدید شدهاند.
در فرآیند تصمیمهای جدید ایران، مقامهای امریکا همانند گذشته، از اعطای تسهیلات مالی به ایران ممانعت کردهاند و مانع انتقال منابع مالی جدید به ایران شدهاند و هیچگونه نشانهای از ارائه اعتبارات اقتصادی به ایران مشاهده نمیشود
آمریکا از سیاست منع سرمایهگذاری خارجی در ایران بهعنوان کشور تحریم شده حمایت بهعمل آورده و محدودیتهای شدیدی در بخشهای مالی، تجاری و راهبردی ایران بهوجود آورده است. تحریمهای جدید از طریق بلوکه کردن یا بستن حسابهای اشخاص حقیقی و حقوقی ایران انجام شده است. در چنین شرایطی، امکان افتتاح حساب در بانکهای خارجی برای افراد حقیقی و حقوقی ایرانی وجود ندارد. در این فرآیند، تحریم بانکهای ایرانی ادامه دارد.
وضعیت فوقالعاده در سیاست راهبردی آمریکا علیه ایران تا سال ۲۰۱۹ ادامه یافته است. در شرایطی که وضعیت فوقالعاده علیه ایران بهکار گرفته میشود، رئیسجمهور آمریکا میتواند محدودیتهای اقتصادی و راهبردی جدیدی را در چارچوب قوانین کنگره یا دستورالعمل اجرایی رئیسجمهور در ارتباط با ایران اعمال کند. در شرایط بعد از برجام، ادبیات راهبردی آمریکا عمدتا معطوف به مقابله با تروریسم و قابلیتهای موشکی ایران بوده است. در چنین فرآیندی، آمریکا تلاش دارد تا قابلیت ایران برای تخصیص منابع مالی گروههای انقلابی منطقهای و ارتقای قابلیت موشکهای بالستیک را کاهش دهد.
اقدام ایران در رابطه با کاهش تعهدات برجامیاش که اخیرا اعلام شد و تاثیر آن بر اقدامات آتی کشورهای عضو برجام از جمله مسائلی است که این روزها بسیار مطرح میشود. در این رابطه باید توجه داشت که سیاست حول امکانهاست و منافع ملی کشورها تابع امکانات آنها است. قاعدتا اگر زمان و مکان تغییر کند ممکن است تصمیمات نیز عوض شود. بنابراین ما باید ابتدا بررسی کنیم که زاویه دید ایران چیست و سپس از آن زاویه دید بگوییم که آیا تصمیم به کاهش تعهدات برجامی اقدام درستی بوده است یا خیر.
از نظر من اصل تصمیم اخیر درست است و حتی معتقدم که این تصمیم باید زودتر اتخاذ میشد. به هر حال در این مقطع عقل جمعی به این نتیجه رسید که این کار انجام شود و این تصمیم ماحصل محاسبات عقلانی، رفتوآمدها، جمعآوری اطلاعات و بحثهایی بوده که صورت گرفته و به قول معروف چون از طریق شورای عالی امنیت ملی نیز اتخاذ شده نشاندهنده آن است که این تصمیم تاحدودی خاصیت فراجناحی دارد.
اما در این رابطه که دامنه این تصمیم تا کجا باید باشد یعنی اینکه آیا باید اقدامات بیشتری اتخاذ میشد یا خیر اختلافهایی وجود دارد.نکته این است که عالم سیاست یک عالم دینامیک و پویا است. به این مفهوم که ابتدا به ساکن نمیتوان همه گزینهها را روی میز گذاشت و برای رقیب آنها را علنی کرد.
در نتیجه یک گام اولیه برداشته میشود که براساس آن، گامهای بعدی تنظیم خواهد شد. بنابراین مشخص است که سیاست ایران در تصمیمگیری اخیر یک سیاست پلکانی است. یعنی پله اول را رفته و منتظر واکنش رقیب است تا پلههای بعدی را طی کند.
نکته دیگر این است که با گذشت یک هفته از تصمیمگیری ایران طرفهای مقابل چه واکنشهایی نشان دادهاند. چرا که طی یک هفته اخیر شاهد اتفاقات مهمی در سطح منطقه بودیم؛ مایک پمپئو به عراق سفر کرد؛ فدریکا موگرینی اظهارنظرهایی داشت و وزرای خارجه اروپا جلسه تشکیل دادند. بنابراین تا اینجای کار نشان میدهد که مساله برای آنها مهم است و پیام ایران را جدی گرفتهاند که همین خود نکته مثبتی است. اما همچنان باید منتظر باشیم و ببینیم که گامهای عملی بعدی آنها در مقابل ایران چیست و براساس آن اقدامات آتی را ارزیابی کنیم.
درنتیجه سیاست امری است که دائما در حال تغییر است و ما بر اساس رفتارهای رقیب و دادهها و اطلاعات پیش میرویم. این مسالهای است که در ادبیات سیاسی تصمیمگیری به آن تصمیم عقلانی میگویند. منتها باید توجه داشت که یک تصمیم عقلانی داریم و یک تصمیم عقلایی. تصمیم عقلانی آن است که فرآیندهای یک اقدام عقلانی طی شود. اما تصمیم عقلایی آن است که یک جمعی در یک کشور آن تصمیم را عقلانی بدانند. اما وقتی سیاستمداران تصمیمی اتخاذ میکنند که در آن تهدیدها، فرصتها و چالشها بررسی میشود باید در نظر جامعه نیز یک تصمیم عقلانی باشد.
در رابطه با تصمیمگیریهای اخیر باید هر دو مورد رعایت شود؛ یعنی از یکسو باید ببینیم که آیا اصول یک تصمیمگیری عقلانی رعایت شده یا خیر و از طرف دیگر باید در نظر بگیریم که جامعه چه نگاهی به این تصمیم دارد. این مساله نیز تاحدودی بستگی به عملکرد طرف مقابل دارد. تا به امروز پیامهای مختلطی از سوی اروپا به ایران ارسال شده است. در این بین دیدار پمپئو و عادل عبدالمهدی و سفر آقای ظریف به هند و فعال شدن لاوروف همگی جای تامل دارد.
در نهایت نکتهای که باید به آن توجه داشت این است که برجام را خودمان ساختیم و نباید هراسی نسبت به آن داشته باشیم. برجام، تابع منافع ملی ما است. حرف من به این معنا نیست که برجام باشد یا نباشد بلکه باید بررسی کنیم که بودن برجام تاچه حد منافع ملی ما را تامین میکند. بعضا حامیان دولت این نگاه را دارند که برجام یک سند حقوقی بینالمللی است و هیچکس نمیتواند آن را نقض کند.
اما دیدیم در عمل به این صورت نبود، خیلی راحت نقض شد و اتفاق خاصی هم نیفتاد. بنابراین نگاه ما به برجام نیز باید بهعنوان یک توافق سیاسی باشد و تاجایی که به نفع ما است و منافع ملی ما را تامین میکند در توافق بمانیم و از آن حفاظت کنیم اما اگر در نقطهای متوجه شدیم که برجام تامینکننده منافع ملی ما نیست حتما باید اقدامات لازم را انجام دهیم.
از هنگام شکلگیری برجام و تصویب قطعنامه 2231 شورای امنیت سازمان ملل متحد، جمهوری اسلامی ایران تلاش کرده برابر با قواعد بینالمللی و عرف جهانی نسبت به برجام و قطعنامه ۲۲۳۱ عمل کند و پایبند باشد. حتی درخصوص بخشی از قطعنامه شورای امنیت که در آن بحث موشکی مطرح شده، ایران تفسیر، اعتراض و توضیح خود را بهصورت سندی مکتوب به شورای امنیت ارائه داده است.
این موارد نشاندهنده آن است که نوع نگاه ایران به مقوله برجام یک نگاه حقوقی و قانونی است تا یک نگاه سیاسی. اما نباید از این موضوع غفلت کرد که واقعیت نظام بینالملل آمیزهای از قدرت، نظم و حقوق است؛ یعنی نه صرفا قانون و حقوق است و نه صرفا نظم و قدرت.
اما به نظر میرسد که ایران طی یک سالی که گذشت تمام تمرکز خود را روی موضع قانون و حقوق معطوف کرده بود. تصور ایران بر آن بود که چون دارد حقوقی عمل میکند لذا اگر بخواهد در همکاری با جامعه جهانی آمریکا را نادیده بگیرد، تعاملات خود را با اروپا بیشتر تنظیم کند یا سعی کند تنها به روسیه و چین نگاه سیاسی داشته باشد، برای پیش بردن اهداف کشور کفایت میکند.
بعد از خروج آمریکا از برجام شاهد بودیم که ایران از این کشور به دادگاه لاهه شکایت کرد که یک اقدام بسیار سنجیده بود، یعنی کار حقوقی در قبال اقدام آمریکا انجام گرفت اما از ابتدا تاکید بر آن بود که در کنار تلاش حقوقی باب دیپلماسی و سیاست را نیز نباید نادیده گرفت.
ایران بر این تصور بود که تنها راه حقوقی میتواند مشکلات را مرتفع سازد اما مشاهده کردیم که بعد از چند جهش کوتاه، متوقف شدیم. نباید فراموش کنیم که با خروج آمریکا از برجام، منافع آن دیگر در اختیار ایران قرار نگرفت. هرچند پیش از خروج آمریکا نیز ایران استفاده لازم را از برجام نکرده بود.
اخیرا پس از عدم تمدید معافیتهای نفتی، ایران نیز برخی تعهدات برجامیاش را کاهش داده است. باید توجه داشت که با در نظر گرفتن مفاد برجام، این اقدام به لحاظ قانونی و حقوقی اقدام درستی است. در برجام ظرفیتهایی پیشبینی شده است مبنی بر اینکه اگر طرفین به تعهداتشان عمل نکردند ایران چه اقداماتی میتواند انجام دهد. در این راستا ایران اقداماتی که در دست انجام داشت را به کمیسیون اعلام کرد.
در برجام مکانیسمهایی برای حل اختلاف یا تنبیه طرفی که به تعهداتش عمل نکند پیشبینی شده است. البته اگر عضوی از برجام خارج شود مکانیسمی برای تنبیه آن پیشبینی نشده زیرا خروج یک عضو، برجام را ناتوان و ناکارآمد نمیکند، فقط ممکن است منافعی که متوجه کشوری خواهد شد را کاهش دهد. بعد از خروج آمریکا از برجام شاهد بودیم که ایران تلاش کرد از طریق مفاد برجام، تعهدات خود را کاهش دهد که این کار ایران کاملا قانونی است.
اما ضررهایی که ایران به دلیل خروج آمریکا از برجام متحمل شده صرفا با کاهش تعهدات از منظر قانونی برجام کفایت نمیکند بلکه باید مذاکرات جدی سیاسی صورت بگیرد. باید توجه داشت که پس از خروج آمریکا از برجام، ایران مذاکرات خیلی جدی در سطح وزرای خارجه یا روسای جمهور نداشت لذا کار سیاسی ایران بعد از خروج آمریکا از توافق هستهای کافی نبود.
در یک ارزیابی کلی از یکسالگی خروج آمریکا از برجام میتوان گفت که طی این مدت ایران قانونی عمل کرد و این اقدام انزوای ترامپ را به همراه داشت. اما بهرغم این مسائل، باید توجه داشت که ایران به لحاظ اقتصادی زیان بسیاری را متحمل شد و معیشت مردم تحتالشعاع قرار گرفته است. به لحاظ سیاسی نیز ایران بارها این موضوع را تکرار کرده که آمریکاییها قابل اعتماد نیستند. در حالی که در عرصه روابط بینالملل به هیچکس نمیتوان اعتماد کرد. همچنانکه لرد پالمرستون، نخستوزیر اسبق بریتانیا گفته است که هیچ کشوری دوست و دشمن دائمی ندارد بلکه منافع دائمی دارد.
بنابراین ایران باید به آمریکا تصویری ارائه دهد که اگر این کشور در راستای منافع ملی ما عمل کند، ما آماده صحبت کردن هستیم.
باشگاه اقتصاددانان همچنین تنش ایران و آمریکا را مورد بررسی قرار داد:
در همین رابطه نیز بخوانید: