به گزارش می متالز، به نظر میرسد زمینلرزههای رخداده در فاصله زمانی 1318 تا 1356 برخلاف کوچکی نسبی نسبت به زمینلرزه سترگ 1357 پیش از این نیز نشان از یک مهاجرت لرزهای بهسوی شهر طبس داشتهاند، نشانی که اگرچه به سبب نبود دانش و ابزار سنجنده در آن روزگار دیدنی نبوده است با رخداد زلزله طبس، آنهم ده سال پس از سری زمینلرزههای ویرانگر دشت بیاض و فردوس در 1347 با 25 کیلومتر گسلش سطحی بر صفحهای ناشناخته گویای جابهجایی لرزهخیزی از شمال خاور به جنوب باختر بود..
اگرچه برخلاف گفتاری شفاهی و رایج در میان مردمان منطقه که اشاره به دوبار جابهجایی شهر طبس البته بدون ذکر تاریخ و سبب آن شده است! گزارش مستندی از زمینلرزه تاریخی در آن نواحی دوردست بیابانی در دست نیست ولی وجود نامهایی چون "شکسته هزار" (در معنی: بسیار شکسته و گسلیده) گویای لرزهخیزیی است که از آن برای نزدیک به یکهزاره تا هنگامه شهریور 57 نشانی در حافظه تاریخی مردمان باقی نبود.
شاید بتوان زمینلرزه 57 طبس گلشن را به سبب نبود و یا کمبود دادههای مستند از پیشینه لرزهای فلات ایران؛ نخستین رخداد شناخته شده از زمینلرزه ناشی از جنبش گسلهای ناشناخته در نزدیکی گستره شهری در دوران معاصر بهشمار آورد ولی بیگمان دست کم با توجه به زمینلرزه دیماه 1382 بم و آشکاری گسلشی نو در میانه شهر آخرین آن نیز نبوده است. گسلشی که جنبش مرگبار آن در سحرگاه سرد پنجم دیماه سبب ساز ویرانی دهشتناک بم شد.
شاید پر بیراه نباشد اگر آنچه از مهاجرت لرزهای - البته پس از رخداد زمینلرزه 57 طبس از دشت بیاض در شمال خاور به طبس در جنوب باختر به نقشه در آمده است - را با اندک توجهی بر الگوی رفتاری و مهاجرت لرزهای سری زمینلرزههای تاریخی و دستگاهی ثبت شده بر دسته گسلههای شمالی-جنوبی نایبند در شمال، گلباف، بم و سرانجام سبزواران در جنوب را گواهی بر در خطر بودن مناطق جنوبی جبال بارز و به ویژه شهر جیرفت در برابر زمینلرزه احتمالی آینده دانست.
بررسی و شناخت گسلش احتمالی به ویژه در گستره شهری به سبب تراکم بالای جمعیت در خطر با توجه به فزونی روزافزون جمعیت شهری و تمرکز اقتصادی و سیاسی برای کلان شهر ها بویژه در کشورهای در حال توسعه نظر به گستردگی و حجم ویرانی زیرساخت ها ، خسارات و هزینه های آنی مترتب بر آن از اهداف راهبردی و مستمر مدیریتهای شهری و ملی در کشورهای پیشرفته است.
گسترش فزاینده و تند پهنه شهری و دستخوردگیهای ناشی از فعالیتهای انسانی نشانگر اهمیت و سبب دشواری صد چندان اجرای بههنگام پژوهشهایی از این دست است.
در ایران نیز با اتکا بر چهار دهه مطالعات انجام شده در مورد گسلههای فعال و شناخت سرچشمههای لرزهزا بهویژه در گسترههای شهری و پایتخت که در سازمان زمینشناسی و اکتشافاتمعدنی کشور در چهارچوب ماموریت و وظایف حاکمیتی آن البته بدون بهرهمندی از تخصیصهای بودجهای خاص انجام شده بود؛ نا باورانه سرانجام در بهار سال جاری ضمن نادیده گرفتن پیشینه و توان سخت و نرمافزاریو اکتشافاتمعدنی کشور در زمینشناسی زمینلرزهها با اصلاح جز 1 از بند پ ماده 60 برنامه ششم توسعه وزارت راه و شهرسازی مکلف به مطالعه پهنه و حریم گسلهای شهری در شهرهایی با جمعیت بالای 200 هزار نفر شد.
به دور از داوری و اینکه مسوولیت انجام چنین مهمی با تمام پیچیدگیهای فنی و اهمیت راهبردی آن چه سطحی از زیرساخت سازمانی، دانش و پیشینه حرفهای و البته بودجه مستمر چند ساله را طلب میکند ، آیا در اساس چنین ساختار ایدهآلی را در شرایط کنونی کشور میتوان سراغ گرفت یا نه؟!