به گزارش میمتالز، خانواده بزرگ سازمان زمینشناسی و اکتشافاتمعدنی کشور در طول 8 سال دفاع از آب و خاک کشورمان شهید محمد علیزاده، شهید حسن قهرمانی، شهید برجعلی بابائی شهرکی و شهید منوچهر اکرمی را به اسلام و میهن بزرگمان تقدیم کرده است.
گزیدهای از زندگی شهیدمحمد علیزاده که به قلم دختر ایشان به تحریر در آمده را با یکدیگر مرور میکنیم:
شهید محمد علیزاده در سال 1336 در محله پاشاامیراز توابع شهرستان بابل دریک خانواده روستایی چشم به جهان هستی گشود و پدر و مادرش از روی اعتقادات مذهبی نام محمد را برای او انتخاب کرد. ایشان 4 برادر و 2 خواهر داشت و فرزند چهارم خانواده محسوب میشد و از همان کودکی بهخاطر علاقه فراوان به خانواده و مهربانی خاصی که داشت همراه پدر علاوه بر تحصیل به کار کشاورزی هم مشغول بودند و در دوران جوانی برای ترسیم آیندهای بهتر وکمک به خانوادهاش روانه تهران و به کار مشغول شد. از آن جا که هنگام ادای وظیفه سربازی فرا رسیده بود با موفقیت دو سال خدمت خود را انجام داد و در دفتر مرکزی صنایع فولاد تهران مشغول به کار شد. در این هنگام شهید با توافق پدر و مادرش با خانمی متدین در سال 1356اردواج کردند که ثمره ازدواج آنها دو دختر به نامهای فاطمه و مریم بود.
شهیدعلیزاده پس از چندی به سازمان زمینشناسی و اکتشافاتمعدنی کشور منتقل و در کتابخانه مشغول به کار شد و گاهی به عنوان تکنیسین به همراه اکیپهای تحقیقاتی عازم ماموریت صحرایی میشدکه به لحاظ حسن خلق و احساس مسئولیتی که به کارش داشت، همکارانش خاطرات شیرین و دوستداشتنی از آن موقع به یاد دارند.
ایشان به دلیل علاقه وافری که به تحصیلات داشت همزمان تحصیلات خود را ادامه داد و در ضمن به فعالیتهای مذهبی و مبارزاتی خود پرداخت و با توجه به این که از یک خانواده مذهبی روستایی بود قبل از انقلاب با شرکت در تظاهرات و پس از پیروزی انقلاب با ثبت نام در بسیج محله خود به پاسداری از میهن و مرز و بوم میپرداخت.
ایشان علاقه زیادی به مشارکت در دعای کمیل، توسل و جلسات قرآن داشت. ذهن جستجوگر او برای آشنا شدن به مسائل قرآنی و احکام سبب شده بودکه او در هر فرصتی که بهدست میآورد به مطالعه کتاب و یادگیری اینگونه مطالب بپردازد.
این شهید بزرگوار در محله مهرآباد جنوبی به همراه همسر و دو فرزند 2ساله و 3ساله خود در یک خانه کوچک مستاجر بود و با عشق زندگی ساده و زیبایی را سپری میکردند؛ که ایشان جهت پاسداری از خاک میهن خویش قصد عزیمت به جبهه را کرد و هیچ کس و هیچ چیز مانع از آن نشد که او تصمیم خود را عوض کند. زیرا بنا به گفته خودش او راهش را پیدا کرده بود و در این راه تا حد جان باختن و دیدار محبوب را پذیرفته بود بهطوریکه برای کسب مرخصی نزد یکی از مسئولان رفته بود به او گفته شده تو در اینجا هم که هستی به اسلام و انقلاب خدمت میکنی. او در پاسخ خاطر نشان کرد:من باید بروم دیگر کار مرا راضی نمیکند و در صورت ممانعت خودم اینجا هستم ولی روحم در جبهههاست. به قول یکی از همکارانش حالتهای معنوی که در این اواخر به دست آورده بود، نشانگر روح با ایمان و اراده خللناپذیر ایشان در انجام این مهم بود. عاقبت شهید علیزاده در 1362/9/9 عازم اسلامآباد غرب شد و پس از مدت کوتاهی عازم جزیره مجنون شد و بعد از سه ماه خدمت صادقانه در جبهه در تاریخ 1362/12/9 به درجه رفیع شهادت نائل شد و در روستای پاشا امیر در کنار دیگر شهدای آن روستا در قبرستان سیدنظام الدین شهرستان بابل به خاک سپرده شد.
روحش شاد و یادش گرامی