به گزارش می متالز، یک کسب وکار خلق میشود تا به سود برسد. از نظر اقتصادی، هدف دیگری برای کسب وکارها تعریف نمیشود. اولین هدف کارآفرین از پیاده سازی یک ایده، ایجاد یک استارت آپ و پس از آن ساخت یک کسب و کار این است که پول در بیاورد. فوربز سه راه حل برای اطمینان پیدا کردن از بازگشت سرمایهای که برای یک ایده خرج میکنید، ارائه کرده است.
تصور کنید هر رستورانی میتوانست به طور آنلاین غذا بفروشد. آیا بزرگتر شدن بازار به معنای بیشتر شدن تعداد خریداران میتوانست رقابتی که در بازار ایجاد شده را جبران کند؟ پاسخ به طور روشن منفی است. خریداران به دنبال بهترین عرضه کننده در دریای فروشندگان اند. اگر شما یکی از بهترینها نیستید، کسب وکار شما شکست میخورد. براساس نظر سنجی TOAST رستورانهای جدید به طور میانگین در هر ماه از اولین سال فعالیت خود ۱۱۱ هزار دلار در آمد دارند. درحالی که حاشیه سود رستورانها کمتر از ۵ درصد است، میزان درآمد آنها از نگاه یک استارت آپ فناوری محور زیاد هم هست.
مقیاس پذیری یکی از بزرگترین تفاوتهای کسب و کارهای کوچک و استارت آپ هاست. برعکس کسب وکارهای کوچک، مدل کار استارت آپها قابل تکرار و مقیاس پذیر است. به عبارت ساده تر، این یعنی هر کسی میتواند پرداخت کند، استفاده کند و از تولید در هر جایی سود ببرد. با تشکر از فناوری که این امکان را برای بشر فراهم کرده است، همین مدل کسب وکار دلیل حاشیه سود ۸۰ درصدی شرکتهای نرم افزاری است، اما پیدا کردن یک مدل کسب و کاری تکرار پذیر و مقایسه پذیر کار سادهای نیست. اگر میخواهید یک رستوران باز کنید، حتی اگر هیچ تجربهای نداشته باشید، میتوانید جا پای دیگر صاحبان رستورانها بگذارید و یک رستوران پر سود راه بیندازد.
استارت اپ ها، از سوی دیگر، به زمان و آزمون و خطای بیشتری برای شروع نیاز دارند. حتی اگر یک مدل را برای اجرای ایده خود بارها آزمون کنید، بازهم ضمانتی برای پاسخ این مدل به نیازهای کاربران شما وجود ندارد. در این شرایط سادهترین راه برای اطمینان از بازگشت سرمایهای که هزینه اجرای ایده خود کرده اید، رفتار کردن با استارت آپ مثل یک کسب وکار کوچک است. بیشتر بنیانگذاران استارت آپها با عجله به سراغ توسعه اپلیکیشن خود میروند تا سرانجام بفهمند کدام فرضیهها و ویژگیها رد شدنی است. یکی از روشهای ساده برای کاهش ریسک در راه اندازی استارت آپ ها، صرف زمان بیشتر بر فرایند سرمایه گذاری و رفتار کردن با استارت آپ مانند یک کسب وکار کوچک است. این کار به شما کمک میکند، محصول خود را به تدریج پرورش دهید.
Basecamp یک شرکت توسعه وب است و اکنون به عنوان یک استارت آپ چند میلیون دلاری شناخته میشود. این استارت آپ به عنوان یک تجارت کوچک کار خود را آغاز کرده، ابزارهای داخلی را ساخته تا خدمات بهتری به کاربران ارائه کند و به طور پایدار و منظم این ابزارها را ارتقا داده و عرضه کرده است تا زمانی که به استحکام لازم رسیده است. این شرکت همیشه سودآور بوده است.
بنگاههای کوچک که به خوبی مدیریت شده اند، باوجود محدودیتهای مکانی، در مقایسه با استارت آپهای فناوری محور سودآورترند. برای مثال یک رستوران ممکن است به تعداد کمی مشتری که در پنج مایلی آن زندگی میکنند غذا بفروشد.
نکته جالب ماجرا این است که چطور یک کسب وکار کوچک میتواند با وجود چنین محدودیتی و چند صد مشتری رونق پیدا کند. درسی که باید گرفت این است؛ استارت آپها برای شروع و سودآوری نیاز به هزاران کاربر ندارند حتی اگر بخواهند به سود بالا دست پیدا کنند. به عبارت دیگر یک استارت آپ لزوما نباید برای پاسخ به نیاز هزاران نفر محصولی را تولید کند. میتوانید با اتکا به ۱۰۰ مشتری استارت آپی محکم و پرسود راه اندازی کنید، مشتریانی که به راه حل شما نیاز دارند و آن را میخرند. در این شرایط اگر برنامه شما کار هم نکند، دست کم برای یادگیری هزینه کرده اید و میتوانید خیلی زود با ایجاد تغییراتی پیش بروید. در این حالت شما شکست نمیخورید بلکه تجربه میکنید.
بعضی از بنیانگذاران استارت آپها حقوق کمتری از کارکنان خود دارند. بنیانگذاری که رشد شرکت را در اولویت قرار داده، درآمدهای به دست آمده را هم صرف استخدام کارکنان بیشتر میکند، اما زمانی که استارت آپ شکست بخورد، سرمایهای که بنیانگذار صرف کارکنان بیشتر کرده، ناپدید میشود. اینکه کسب رضایت خود را برای موفقیت به تاخیر بیندازید، مهم است، اما اطمینان حاصل کنید که دست کم به اهداف به اهداف توزیع سالانه به عنوان دارنده یک شغل خوب رسیده اید.