به گزارش می متالز، امروز داشتم به دوستی میگفتم عیار نگرانی عمومی را باید از جنس سؤالهایی که مردم از نخبگان و مراجع فکری میپرسند، سنجید. روزگاری همه میپرسیدند:«کجا برای سرمایهگذاری خوب است؟» یا دوست داشتند بدانند «بهتر است با پساندازمان چه کنیم؟» حتی میپرسیدند « خوب است وارد کار تولید شویم؟» نمیدانم چه اتفاقی افتاده اما این روزها جنس سؤالها به کلی تغییر کرده و آدمها بیشتر دوست دارند بدانند «اوضاع چه میشود؟».
به نظرم جامعه ما اینروزها بیشتر از همیشه در تله بلاتکلیفی و نااطمینانی گرفتار شده و شک ندارم که بلاتکلیفی حتی از شرایط خیلی سخت، بدتر است. وقتی شرایط سخت باشد، اقتصاد و جامعه اگرچه دیرتر اما در نهایت میتوانند خود را تعدیل کنند اما وقتی کشور در شرایط نااطمینانی قرار میگیرد هیچ کس قادر به تعدیل و تطبیق خود نیست.
در مسائل سیاسی و سیاست گذاری شخصا دوست دارم امیدوار باشم اما دلیلی هم برای امیدواری نمیبینم. ما یک دولت کاملاً محافظه کار دست به عصا داریم که مخالفانش بیش فعال هستند. هیچ تناسبی میان عمل دولت و شدت عمل مخالفانش وجود ندارد. دولت تا بخواهد دور خودش بچرخد، مخالفان پنبه ایدههایش را زدهاند.
متاسفانه کیفیت حکمرانی اقتصادی هم در یکی از ضعیفترین دوران خود به سر میبرد. پیچیدگی و عمق و شدت مشکلات یک طرف، تیمی که میخواهد مشکلات را حل کند یک طرف. نظام تصمیمگیری خیلی از مباحث کارشناسی دور شده و در جامعه هم اعتبار گذشته را ندارد. مردم متوجه شکافهای موجود هستند و با بهت به نزاعهای سیاسی نظاره میکنند. نه فعال اقتصادی نه استاد دانشگاه و نه مردم عادی هیچکدام وزنی برای تصمیمگیران قائل نیستند.
نکته خیلی نگرانکننده این است که وارد سختترین دوره اداره کشور شدهایم اما سیاستگذار، اعتباری نزد جامعه ندارد. انگار در اتوبوسی نشستهایم و باید از دشوارترین جاده جهان عبور کنیم اما به راننده اتوبوس اعتمادی نداریم.
میگویند اصلاً نگران نباشید، همه چیز خوب و تحت کنترل است اما دقیقاً همین حرفها نگرانی مردم را بیشتر میکند. سیاستمدار به زعم خود، برای اینکه گزک دست دشمن ندهد و افکار عمومی را مشوش نکند، مشکلات را کاملاً نفی میکند این در حالی است که مردم این را به حساب بیصداقتی او میگذارند. سیاستمدار باید مسوولیت آشفتگی وضع موجود را بپذیرد و بعد به مردم اطمینان دهد که قادر به کنترل اوضاع هست در غیر این صورت هیچکس حرفش را باور نخواهد کرد.
تشدید دعواهای سیاسی هم نشان میدهد هنوز عمق فاجعه از سوی سیاستمداران درک نشده و ساختار سیاسی در حالی که باید برای سختترین دوره تاریخ معاصر تصمیمگیری کند، هنوز به انسجام فکری دست پیدا نکرده و نظریه مشخصی ندارد.
مسوولان کشور میگویند سختی همیشه وجود داشته و همانطور که از تنگناهای متعدد گذشته عبور کردهایم، باز هم از این شرایط عبور میکنیم. ما هم میگوییم قطعاً با شما همراه هستیم اما چرا فقط ما باید هزینه بپردازیم؟ ما آمادگی تحمل روزهای سخت را داریم اما شما هم بگویید کجای این پیچ تاریخی قرار گرفتهاید؟ چرا شما تصمیم بگیرید و هزینهاش را ما بپردازیم؟ چرا شما خط و نشان بکشید و هزینهاش را ما بپردازیم؟ چطور در شرایط بلاتکلیفی از ما انتظار همراهی دارید؟