به گزارش می متالز، مسعود نیلی، اقتصاد دان، درباره وضعیت فعلی اقتصاد ایران اظهار نظرهایی داشته که چکیدهای از این مصاحبه را در زیر میخوانید:
در اقتصاد نه بن بست وجود دارد نه معجزه. به این معنی که در هر شرایطی نه این گونه است که بگوییم راه کاملاً بسته شده و نه این گونه است که فکر کنیم میشود با اقداماتی معجزه آسا مشکلات را حل کرد. البته طبیعی است هرچه انباشت مشکلات بیشتر شود، راه حلها هم سختتر خواهد بود. در شرایط فعلی مساله اصلی، موضوع تفرق تحلیلی در سطوح مختلف نظام تصمیم گیری کشور است.
نظام تصمیم گیری نباید دچار تفرق تحلیلی باشد. کسانی که بیرون از سیستم تصمیم گیری هستند میتوانند با اولویتها و تحلیلهای کاملاً متفاوت، درباره چرایی بروز مسائل و روش حل آنها نظرات مختلفی داشته باشند و در محافل عمومی ابراز کنند؛ اما وجود چنین وضعیتی در درون نظام تصمیم گیری سم مهلک است.
اینکه نظام تصمیم گیری دچار تفرق تحلیلی باشد و مسوولان کشور در سطوح اصلی و مهم تحلیلهای متفاوتی از شرایط داشته باشند، مانع از آن میشود که تصمیمی درست به گردش دربیاید و اجزای مختلف نظام تصمیم گیری و اجرایی هر کدام در جای خود نقشی را برای اجرای آن تصمیم ایفا کنند تا برآیند این مشارکت به نتیجه مدنظر منتهی شود.
در سالهای گذشته همیشه یک جریان درآمدی نفت در حدی که نگذارد نقاط ضعف نارساییهای نظام تصمیم گیری خود را نشان دهد، برقرار بوده است. این جریان با فراهم کردن منابعی برای بودجه، تامین ارز برای اقتصاد، واردات مواد اولیه و بر اساس آن افزایش تولید درواقع نقاط ضعف نظام تصمیم گیری را پوشانده است. اما الان که جریان درآمدی نفت کم رنگ شده، این مشکلات به صورت آشکار خود را نشان میدهند. در این شرایط آنچه بسیار اهمیت دارد این است که نظام تصمیم گیری ما بتواند به صورت یکدست ابزارهای سیاستگذاری را فعال کند.
درست است که ما در حال حاضر از نظر توان کارشناسی به بلوغ نسبی رسیدهایم، اما برای اثرگذاری نیازمند انسجامی مشابه در نظام تصمیم گیری هستیم که بتواند مقدمات و نتیجه گیریهایی را که در یک بررسی کارشناسی صورت گرفته، با حفظ هویت اولیه خود هضم کند.وقتی هضم تصمیمات کارشناسی در نظام تصمیم گیری ممکن نباشد، نتیجه هر بررسی و تلاش کارشناسان در عمل به صورت تصمیماتی درمیآید که نه تنها برای هیچ کدام از کسانی که پیشنهاد اولیه را مطرح کردهاند که حتی برای کسانی که میخواهند آن را اجرا کنند هم مورد قبول نیست.
در این وضعیت، خروجی نظام تصمیم گیری نیز بهدرستی برای مردم توضیح داده نمیشود چون هر کسی که میخواهد آن را توضیح دهد، خود احتمالاً با بخشی از آن تصمیم موافق نیست و در نتیجه اقناع عمومی نیز به درستی صورت نمیگیرد. از سوی دیگر چون در تصمیم گیری انسجام وجود نداشته، در مرحله اجرا نیز این فقدان انسجام خود را به صورت نارساییهای اجرایی نشان میدهد.
رشد دانش در کشور و به خصوص رشدی که در حوزه دانش اقتصادی ظرف دو دهه گذشته داشتهایم، در نظام تصمیم گیری و نظام اداری کشور، محلی از اعراب نداشته است. حتی میتوان گفت نه تنها در این عرصه رشدی متناسب با رشد دانش اقتصادی محقق نشده، بلکه در جهت عکس هم حرکت شده است. در نتیجه ما امروز با چرخ دندههایی مواجهایم که با هم نمیچرخند.