به گزارش می متالز، برخلاف تصور عموم، کارآفرینی مسیری نیست که پای در آن نهیم و خودِ ره بما بگوید که چون باید رفت! مسیر کارآفرینی برای ما بسیار ساده ترسیم شده است و تصور اکثر ما این است که هیچ نیازی به تخصص و مهارت کافی برای ورود به این سبک زندگی وجود ندارد و بعضاً حتی گمان می کنند که در طول مسیر به دانش و تخصص کافی می رسند.
درواقع کارآفرینی یکی از دو مسیر ارزشآفرینی است؛ ما درون یک سازمان هم میتوانیم ارزش خلق کنیم و مؤثر باشیم و البته به عقیده من کسی که میخواهد وارد مسیر کارآفرینی شود، باید ۵ تا ۱۰ سال درون یک سازمان کار کند و با پیچوخمهای مسیر آشنا شود و تصور مناسبی از محیط کسبوکار و نیازهای جامعه و اقتصاد به دست آورد، در غیر این صورت ممکن است دچار رؤیاپردازی و توهم شود.
در کشور ما کارآفرینی را بهگونهای تعریف کردهاند که اکثر ما تصور میکنیم «کارمند یک موجود نادان و ناتوان است که چون نتوانسته کارآفرین شود، به کارمندی روی آورده و گزینه دیگری نداشته است!»
البته ذکر این نکته ضروری است که برای کارآفرین شدن، حتی اگر قرار است چندین سال بهعنوان کارمند مشغول شویم، باید «مدل ذهنی یک کارآفرین» را داشته باشیم و در زندگی کارمندی غرق نشویم! از چه نظر؟ از این نظر که عادت کنیم هرروز رأس ساعت معینی به محل کار برویم و ورود و خروج بزنیم! حتماً هرماه از تمام مرخصیهایمان استفاده کنیم، حاضر نباشیم برای اثربخشی بیشتر و مفید بودن در سازمان، ساعات بیشتری در محل کار بهطور فعال حضورداشته باشیم و جز اضافهکاری برای حقوق بیشتر و البته مشغول کردن خود با گوشی و سرک کشیدن به رسانههای اجتماعی، انگیزه دیگری برای حضور در محل کار بعد از ساعت اداری نداشته باشیم!
افرادی که مدل ذهنی کارآفرینی دارند، حتی اگر بهعنوان یک کارمند در یک سازمان و کسبوکار مشغول کار باشند، همواره به دنبال اثربخشی و رشد بیشتر هستند. منافع و مصلحت کسبوکار برایشان نسبت به حقوق بیشتر، اولویت دارد. کارآفرینان، چه درون سازمان باشند و چه مستقل کار کنند، برای خلق ارزش بیشتر تلاش میکنند و هدف نهاییشان پول بیشتر نیست و ذکر این نکته ضروری است که خلق ارزش با نگاه بلندمدت، به دنبال خود منافع مادی هم به همراه دارد؛ مروری بر زندگی کارآفرینان بزرگ گواه بر همین نکته است.
کارآفرینی بیگدار به آب زدن نیست؛ همواره در گوش ما خواندهاند که کارآفرینان افراد ریسکپذیری هستند، هرچند که این حرف درست است اما باید به این نکته هم توجه شود که ریسک کردن به معنی این نیست که بدون جلیقه نجات در اقیانوس کارآفرینی شیرجه بزنید و تمام زندگیتان را فدای ایدهتان بکنید. زندگی کارآفرینان بزرگ مثل بنیانگذاران اپل، مایکروسافت، گوگل و… نشان میدهد که این افراد هم تا خیالشان از بابت اثربخشی و سود مناسب کسبوکارشان راحت نشده بود، کار قبلی خود را ترک نکردند.