به گزارش می متالز، اگر عرضه همه زنجیره فولاد از مشتقات سنگ آهن گرفته تا محصولات نهایی صنایع پایین دستی این صنعت در بورس کالا انجام شود، می توان با شفاف کردن بازار نه فقط از عمق شکاف تعارض منافع کاست، بلکه با توسعه ابزارهای نوین مالی از جمله معاملات آتی، اختیارات خرید و فروش و همچنین به کارگیری مکانیزم «گواهی سپرده کالایی» بازار را قابل پیش بینی کرد.
سلطانینژاد عنوان میکند که یکی از ریشههای اختلاف ایجاد شده اخیر، رشد قیمتهای جهانی و تلاطمهای ارزی است که باعث ایجاد صرفه صادرات مواد اولیه و خام شده و تا زمانیکه ابزارهای نوین مالی توسعه نیابد، شوکهای اقتصادی و سیاسی میتواند مستقیما بازارهای داخلی را هدف قرار دهد و تناسب بین تولید و مصرف مواد اولیه را از بین ببرد. از دو، سه سال پیش پیشنهاد عرضه و پذیرش کل زنجیره فولاد در بورس کالا را مطرح کردیم، ولی این بحث با مخالفت عدهای به نتیجه کامل نرسید. برخی از مخالفان معتقد بودند که سمت تقاضای محصولات سنگآهن (کنسانتره، گندله یا آهن اسفنجی) تعداد محدودی دارد و در چنین شرایطی بازار شکل نمیگیرد. برخی دیگر معتقد بودند که تولیدکنندگان بالادستی و پایین دست با هم ارتباط سهامدارای یا مدیریتی دارند و به این دلیل تاسیس شدهاند که مواد اولیه مورد نیاز یکدیگر را تامین کنند. البته در همان زمان تقریبا به همه این ایرادها توسط بورس کالا پاسخ داده شد. برای مثال موضوع قراردادهای بلندمدت که میتواند در بورس منعقد شود، مطرح شد. یا اینکه بورس میتواند این زمینه را ایجاد کند که همه میتوانند از آن خرید کنند و عملا میتوان بازار تشکیل داد. همه این مطالب برای دوستان توضیح داده شد. حتی این پیشنهاد مطرح شد که بخشی که مازاد است در بورس کالا عرضه شود. ماده 37 قانون رفع موانع تولید هم به این موضوع اشاره دارد. این ماده میگوید برای آنکه بدانیم در صنایع مختلف با مازاد مواد خام و اولیه مواجه هستیم باید حتما بررسی شود که آیا بازار برای این مواد وجود دارد یا خیر.
قانون، سنگ محک این موضوع را بورس کالا قرار داده است و در واقع میگوید اگر محصول خامی با قیمت پایه مناسب در بورس عرضه شد اما فروش نرفت، قابلیت صادرات بدون عوارض خواهد داشت. بورس کالا زیرساخت لازم برای انجام این کار را با کمک برخی اعضای انجمن سنگ آهن فراهم کرد اما این پروژه هم با مخالفت فعالان پایین دست سنگ آهن مواجه شد و به مرحله اجرا نرسید. یا بهتر بگویم روابط سهامداری بین تولیدکنندگان سنگ آهن و فولاد باعث شد که از عرضه سنگ آهن در بورس کالا جلوگیری شود.
جالب است بدانید که تسویه وجوه معاملات سنگ آهن در بازار غیرمتشکل، در حال حاضر با شرایط خیلی مدت دار و با نکولهای متعدد و تعویق در پرداخت ها انجام میشود. در واقع فعالان حوزه سنگ آهن نه تنها از نرخ محصولات خود در بازار راضی نیستند بلکه با شرایط دریافت مطالبات خود هم مشکل دارند. تحلیل فعالان سنگ آهنی این بود که عرضه سنگآهن و مشتقات آن در بورس کالا، نه تنها میتواند قیمت محصولاتشان را در بازار منصفانهتر کند، بلکه میتواند مشکلات مربوط به تسویه وجوه معاملات را هم برطرف کند.
تجربه در دنیا نشان میدهد که قیمت مواد اولیه فولاد همیشه به صورت درصدی از قیمت محصول نهایی نیست و فاصله قیمت محصولات نهایی و مواد اولیه ثابت نیست. همین موضوع است که حاشیه سود تولیدکنندگان محصولات فولادی را به صورت ادواری دستخوش تغییر می کند. در واقع حرکت قیمتی شمش و مشتقات سنگ آهن متناظر نیست و مواقعی بوده است که این دو به دلیل مولفه هایی که روی بازار تاثیر دارد، از هم فاصله گرفتهاند.
میتوان انتظار داشت که عرضه زنجیره فولاد به تنهایی بتواند همه مشکلات را برطرف کند. شرط لازم ثبات بازار و تخصیص بهینه منابع در صنعت فولاد، عرضه محصولات و مواد اولیه در بورس کالا است، اما این کافی نیست. تا زمانی که ابزارهای مشتقه (از جمله معاملات آتی و اختیارات خرید و فروش) در بازار زنجیره فولاد و سنگآهن راهاندازی نشود، تلاطمهای بازار جهانی، نوسان نرخ ارز و تغییرات قوانین و مقررات واردات و صادرات مستقیما روی بازار تاثیر میگذارد و باعث کمبود یا مازاد محصولات و مواد اولیه میشود. اگر ابزارهای مشتقه در میان فعالان بازار مرسوم نشود، مامنی برای پوشش ریسک و پناهگرفتن در طوفان تلاطمهای بازارهای جهانی وجود نخواهد داشت. در همین شرایط است که با جهش نرخ ارز و یا تغییر در قیمتهای جهانی ممکن است برای بالادستیهای فولاد منافع صادراتی ایجاد شود و بازار داخلی با کمبود مواد اولیه روبهرو شود.
در حالی که وجود ابزارهای مشتقه پیشبینی میزان تقاضا برای محصولات بالادستی در آینده را امکان پذیر میکند و به سیاستگذاران و فعالان بازار فرصت تصمیمگیری میدهد. طبیعتا اگر تقاضا برای مواد اولیه در آینده شدید باشد تولیدکننده محصول را به داخل عرضه میکند و اگر تقاضا در آینده ضعف داشته باشد خود را برای صادرات آماده میکند.
راه دیگری که به نظر من میتواند باعث شود بدانیم در حال حاضر چقدر موجودی سنگآهن یا کالاهای پایین دستی در کشور داریم، میزان مازاد تقاضا یا عرضه چقدر است یا اینکه باید چه برنامهای را برای تولید و توزیع به کار بگیریم، راهی است که بارها در کشور مورد امتحان و استفاده قرار گرفت است و آن استفاده از مکانیزم «گواهی سپرده کالایی» در بورس کالا است. در این مکانیزم انبارهایی پذیرش می شوند و این انبارها نشان میدهد که در هر لحظه از زمان چه میزانی از یک کالا در کشور وجود دارد و چه میزان آن مازاد و آماده صادرات است.
از شهریور سال گذشته که محدودیت دامنه نوسان حذف شد دیگر چیزی به نام قیمتگذاری دستوری در بورس کالا نداریم. انتقاد اصلی که منتقدان به سازوکار بورس کالا دارند، ناظر به بخش تقاضا است که از سمت عرضهکنندگان مطرح میشود. این افراد معتقدند همه باید این آزادی و اختیار را داشته باشند که بتوانند از بورس کالا خرید کنند و محدودیت «سامانه بهین یاب» در کار نباشد.
در واقع تولیدکنندگان معتقد هستند که در بورس کالا باید شرایطی ایجاد شود که عرضه کنندگان بتوانند محصولات خود را با در نظر گرفتن صرفه و صلاح خود به بالاترین قیمت پیشنهادی بفروشند. اما سیاستگذاران اقتصادی کشور (ستاد تنظیم بازار که مصوباتش به پشتوانه مصوبات سران سه قوه است) تصمیم گرفتهاند که تقاضا محدود به فعالان صنایع پایین دستی باشد و از این طریق فعالیت واسطهگری به حداقل برسد. اما این تصمیم به نوعی به نقیض خود تبدیل میشود.
محدود کردن تقاضا در بازار رسمی باعث میشود فرآیند کشف قیمت به طور منصفانه و موثری انجام نشود و فرصتی برای واسطهگری به وجود آید. به نظر من اگر قرار است تقاضا شناسایی شود باید به طور کامل شناسایی شود و قیمتهای پایه باید با حقایق بازار تعیین شوند و از قیمتهای واقعی منحرف نشوند. از طرف دیگر نظارت بر نحوه مصرف مواد اولیه و عرضه محصولات نهایی توسط صنایع پایین دستی باید به دقت توسط نهادهای نظارتی دنبال شود.
در جلسه اخیر کمیته فولاد ستاد تنظیم بازار، پیشنهاد ما و تعدادی دیگر از دوستان این بود که فعالان صنایع پایین دست فولاد هم خودشان مسوول نظارت بر قیمت های مواد اولیه باشند و همچنین قیمت محصولات نهایی خود را در سامانه هایی که برای این موضوع تدارک دیده شده ثبت کنند تا نظارت دقیقی بر این فروش ها صورت بگیرد.
یکی از مشکلات بازار فولاد و سنگآهن این است که فعالان این بازار برای پذیرش محصولات در بورس کالا قدم پیش نمیگذارند. دلیلی که برای این موضوع عنوان میشود این است که بعضا محصولات این صنعت استانداردهای لازم را برای ورود به بورس کالا ندارد، هرچند بورس کالا آمادگی عرضه این محصولات را در بازار فرعی خود دارد.
همچنین به نظر من برداشتهای نادرستی از ابزارهای مشتقه وجود دارد و این برداشت ها باعث میشود در مقابل ایجاد و توسعه ابزارهای بورس کالایی به نوعی هراس وجود داشته باشد. در واقع تصور میشود که بازارهایی مانند بازار آتی و اختیارات خرید و فروش به بازارهای نقدی سیگنال قیمتی میدهد. در حالی که تصور ما این است که این روند کاملا برعکس است و این بازارهای نقدی است که به ابزارهای مشتقه سیگنال میدهد.
ضمنا ابزارهای مشتقه به دلیل قابلیت «پوشش ریسک»که دارد نه تنها به نوسانهای قیمتی دامن نمیزند بلکه میتواند از شدت این نوسانها بکاهد. در حال حاضر که تلاطمهای بازار ارز باعث نوسان تمام بازارها شده، سیاستگذار تصور میکند که زمان مناسبی برای توسعه ابزارهای مشتقه و ورود محصولات جدید به بورس کالا نیست.