به گزارش می متالز، او میگوید همه چیز درباره جواهرسازی را از سال ۲۰۰۷ میلادی (۱۳۸۶ خورشیدی) به صورت خودآموز کشف کرده است. نخستین کارهایش هم ساختن جواهرات هنری قابل استفاده با ضایعات بود. او در ابتدا نمیتوانست کارهایش را به گالریها عرضه کند. به همین دلیل یک سال تمام را به طراحی خطی از جواهرات با قابلیت تولید انبوه اختصاص داد و هنوز هم آن گنجینه بینظیر و منحصر به فرد را در اختیار دارد. او نام مجموعه جدیدش را «پشت دروازه باغ» گذاشته است. استلا، زیبایی این مجموعه را در شکل دادن و پیچ و خم فلزات عنوان میکند.
به نقل از ماینینگ، چالرز لوتون برین، مربی، جواهرساز و هنرمند تجسمی، آموزگار استلا بوده است. او روشهای خم کردن فلز با ابزارهای ساده برای ساخت بعد سوم را اختراع کرده است. به دلیل کتابهای غنی او، استلا توانست تجربههایش را به دیگران آموزش دهد. با تمرین زیاد به یاد گرفتن روش تغییر حالت مشغول شد و جزییات شکل و طرح پیچوتابهای منحصر به خود را توسعه داد. برگها و گلبرگها از چکشکاری مس، نقره تمام عیار و ورقه طلای بدون فلز روی یک سندان ساخته شده و به انحنا و پیچوتابهای تاثیرگذار تبدیل میشوند. هر قطعه ساخته شده به لحاظ ویژگیهای فلزی، چکشخواری و رابطه نزدیک با طبیعت، یکتا و منحصر به فرد است. او میگوید: فلز، فکر و ذکر من است، شکل دادن آن کار من است و جواهر زینتی، پاداش من.
استلا میگوید: جواهرسازی به یک اشتیاق شدید برای من تبدیل شده است. هر بار که به سمت میز کار میروم نمیتوانم برای یاد گرفتن یک چیز جدید صبر کنم چون تمام ضایعات فلزی باقی مانده از تکههای گذشته برای ساختن تکه بعدی استفاده میشوند و بیشتر چیزهایی که میسازم منحصربهفرد هستند. در جهانی که سعی دارد «سبز» باشد، این کار به من خیلی آزادی عمل داده و هزینههایم را کاهش میدهد. من برای وصل کردن فلزات از شیوه قالب گیری و پرداخت استفاده میکنم. ضایعات با دقت زیادی روی یک ورقه نقرهای قرار میگیرند و با مشعل گرما میبینند تا به نقطه ذوب نزدیک شوند. پس از اینکه سرد شدند، آنها را با دستگاه نورد میچرخانم. این روند تا جایی که لازم باشد تکرار میشود تا مطمئن شوم تکههای فلز به ورقه نقره چسبیدهاند. تا امروز با مس و نقره کار کردهام اما در نظر دارم در آینده با طلا ادامه دهم. او اضافه میکند: پس از ایجاد بافتهای دیگر، به وسیله چکش، مهر یا ابزار قلمزنی، به شیوه آهنگری سنتی و دستی، فلز را به جواهرات هنری قابل استفاده تبدیل میکنم. تصور من این است که نور را اسیر کنم تا مثل درخشش ستارهها در تاریکترین شب یا رقص ماه کامل روی آبشاری ریزان، منعکس شود. به همین دلیل برای جواهراتم نام «آبشار نقره» را انتخاب کردم. این هنرمند ادامه میدهد: به تازگی، بیشتر شیفته فلز شدهام. من فریفته نرمی و قابلیت انعطاف فلز و طبیعت بخشنده آن هستم. پس از کشف چندین فن و حالت دادن فلز، فهمیدم که میتوانم از ضایعات برای ساخت بافتهای جذاب زیورآلاتم استفاده کنم. بیشتر با نقره تمامعیار کار میکنم و مس و برنج را برای رنگ و تضاد به آن اضافه میکنم. من بدون آنکه از لحیم استفاده کنم، با آزمون و خطا در فرآیند ترکیب کردن فلزات با هم برای ساخت یک ورقه، مهارت کسب کردم. این کار به من اجازه داد که با توانایی پیاده کردن طراحی و لحیم کردن عناصر دیگر، لایههای عمیق و جزییات را بسازم. همه زیورآلات من به طور دستی با استفاده از ابزارهای سنتی مثل چکش، اره، سنبه و سیمچین پرداخت شدهاند. محصول نهایی، کیفیتی زنانه را به نمایش میگذارد که هم روح دارد هم سرزندگی. او در نهایت میگوید: من از انجام کارهای هنری مختلف مثل سفالگری، سبدبافی، مجسمهسازی با فیبر، عکاسی، نقاشی، تزئین گلها و باغبانی لذت زیادی میبردم اما هیچ کدام از آنها نیاز من به خلق و آفرینش را مثل ساخت زیورآلات برآورده نکردند. این کار مثل یک زورآزمایی بزرگ بود چون در زندگی حرفهای، یک متخصص بهداشت دهان و دندان هستم اما در درون، یک هنرمند. هر زمان به خرازی میرفتم، با تمام رنگهای زمینی و آسمانی که روی یک تکه بند آویزان شده بودند، هیپنوتیزم میشدم. میخواستم زیبایی آنها را بردارم و به جایگاه شایستهای ببرم که لایقش بود. به همین دلیل با یک استاد آهنگر به نام لیندا دینن، چند دوره ابتدایی را در اورگون (ایالتی در امریکا) گذراندم. من اسیر این حرفه شده بودم و همینطور که مهارتهایم تقویت میشد، دنبال کلاسهای بیشتری در مدرسه هنر مندوکینو، محوطهای در کالج اورگون مرکزی و واشنگتن، میگشتم. من عضوی از انجمن فلز و هنر اورگون مرکزی هستم که فرصتهای زیادی برایم فراهم کرد تا تحصیلاتم را ادامه و مهارتهایم را گسترش دهم و هنرمندان دیگری را هم ملاقات کنم. من از سال ۲۰۱۰ میلادی(۱۳۸۹ خورشیدی) داوطلب شدم که سرگروه کمیته کارگاهیمان باشم و حالا کارگاههای آموزشی را برای اعضا در شهر بند اورگون برگزار میکنم.