به گزارش می متالز، در دنیای کنونی که هر روز تحولی در تولید کالاها و خدمات مورد استفاده دولتها و ملتها رخ میدهد و تکنولوژیهای نوین بروز و ظهور میکنند همگرایی و همسویی مراکز علمی دانشگاهی و شرکتها و صنایع مختلف به یک امر بدیع و اجتناب ناپذیر تبدیل شده است.
هر اندازه ارتباط بین صنایع و دانشگاهها بیشتر باشد، سهم اقتصاد دانش بنیان از تولید ناخالص داخلی یا به عبارت دیگر کل اقتصاد بیشتر است و ارزش افزوده بیشتری را هم به دنبال خواهد داشت.
به بیان دیگر تمام کشورهای پیشرفته و صاحبان سهم بازارهای رقابتی بین المللی اقتصادی متکی بر دانش دارند و با بهکارگیری نخبگان دانشگاهی در صنایع مختللف علم را به تکنولوژِی مبدل کرده و ارزش آفرینی میکنند.
در ایران اما صنعت و دانشگاه با وجود زمینهها و ظرفیتهای فراوان برای همکاری، ارتباط مناسبی ندارند.
صنایع ایران که عمدتا دولتی هستند همواره برای تامین نیازهای خود به خرید از شرکتهای خارجی تمایل بیشتری نشان دادهاند، زمانی هم که حلقه تحریمها فشردهتر شد و برخی صنایع با مشکل مواجه شدند زاویه نگاه خود را اندکی به درون چرخش دادند و البته در کمال ناباوری، محققان دانشگاهی نیازهای آنها را برطرف کردند اما باز هم با امید بستن به مذاکرات و گشایشهای برجامی 5 سال چشم خود را به شرکتهای خارجی دوختند و باز هم نسبت به توانمندی دانشگاههای کشور مثل گذشته بیتوجه بودند.
اما امروز شاید با پاره شدن برجام و پایان بازیهای برجامی اروپا و خروج یکی پس از دیگری شرکتهای خارجی مثل توتال، رنو و ایرباس و غیره چارهای برای مدیران صنعت کشور جز تکیه زدن بر دانش نخبگان ایرانی باقی نمانده باشد.
برات قبادیان؛ معاون آموزش،پژوهش و فناوری وزارت صنعت معدن و تجارت؛
اگر ریشهای به موضوع نگاه کنیم میبینیم که شکلگیری صنعت در ایران به کمتر از یک قرن بازمیگردد. از طرفی اگر به قدمت دانشگاههای ایران که در سال 1313 دانشگاه تهران تاسیس شد توجه نماییم بهتر به این سوال میتوانیم پاسخ دهیم.
ورود دانشگاه و صنعت به ایران مجزای از یکدیگر بودند. زمانی که دانشگاه به ایران وارد شد تربیت دانشجو برای انجام اموری بود که به کارشناس نیاز داشت، لذا تا سطح کارشناسی کفایت میکرد تا منابع انسانی لازم از طریق آموزش آماده به کار شود.
از این دانشگاهها در دنیا به عنوان دانشگاههای نسل اول یا آموزش محور یاد میشود. صنعت هم در آن زمان به اندازه امروز پیچیده نبود و آموزش در همان سطح پاسخگوی نیازها بود.
سالهای بعد وقتی دانشگاهها به نسل دوم برای توسعه صنعت تغییر ماهیت دادند متاسفانه دانشگاههای ما در همان نسل اول خود باقی ماند و تا 4 دهه یعنی تا دهه 70 نیز به همین شکل بود و موید این حرف نام وزارت علوم با عنوان "وزارت فرهنگ و آموزش عالی" است.
در دهه70 آموزش عالی در حد ارائه یک مدرک بالاتر از دیپلم و منابع انسانی بود بنابراین زمانی که دانشگاههای موفق دنیا پژوهش را به آموزش اضافه کردند ما هنوز به پژوهش در دانشگاههای کشور ورود نکرده بودیم از طرف مقابل در صنعت هم به متخصص و تحصیلات تکمیلی احساس نیاز نمیشد، دلیل این عدم احساس نیاز صنعت به دانشگاه هم واردات راحت و سریع از خارج بود و خیلی به این فکر نکرده بودیم که روزی ممکن است به تامین فناوری در داخل نیازمند شویم و حتی بیشتر از آن به فکر صادرات خدمات مهندسی و فناورانه باشیم.
در دهه 70 به اشتباه خودمان پیبردیم و لذا در ساختار آموزش عالی تحول ایجاد کردیم و وزارت علوم به وزارت علوم تحقیقات و فناوری تبدیل شد. اگر به قبل از انقلاب برگردیم یک اداره کل بورس وجود داشت که از طریق آن دانشجویان برای تحصیلات تکمیلی به خارج از کشور فرستاده میشدند اما بعد از انقلاب با تاسیس دانشگاه تربیت مدرس و سایر دانشگاهها آموزش به سطح تحصیلات تکمیلی و تربیت اساتید رسید و این آغازی برای حرکت به سمت دانشگاههای نسل دوم شد.
با اینکه دانشگاههای ما به سمت پژوهش رفتند اما واگرایی بین دانشگاه و صنعت همچنان ادامه داشت.
علت دیگر هم این بود که دانشگاه بودجه خود از دولت میگرفت و نیازی به درآمدزایی نداشت و فارغ التحصیلان هم در دستگاهها و ادارات جذب میشدند.
یکی از اصلی ترین علل واگرایی صنعت و دانشگاه در کلان اقتصاد دیده میشود. اقتصاد و اداره کشور همیشه وابسته به نفت بوده است و دانشگاه هم از این محل بودجه میگرفته است لذا کمبودی احساس نکرده که به دنبال بخشهای دیگر برود. رفته رفته عامل تحریمها و حرکت به سمت تکیه بر منابع غیر طبیعی و نفتی تلنگری شد تا به تامین تکنولوژی در داخل اهمیت داده شود.
البته در دنیا هم اکثر کشورها از اقتصاد مبتنی بر منابع طبیعی به سمت اقتصاد متکی بر دانش حرکت کردند امروز به لحاظ منابع انسانی و تربیت مهندس و متخصص رتبه 3 را در دنیا داریم که یکی از بزرگترین سرمایههای کشور است و شرایط را بهتر از هر زمان دیگری فراهم کرده تا رویکرد خود را عوض کنیم و از این ظرفیتها استفاده نماییم.
موضوع دیگر شرایط خاص کشور و تحریمهای اقتصادی ظالمانه است از تهدید تحریمها میتوانیم با منابع خدادادی و نیروی انسانی دانش آموختهای که داریم به عنوان یک فرصت استفاده کنیم و با نگاه به درون به جای نگاه به بیرون علاوه بر تامین نیازهای فناورانه کشور بازار سایر کشورها را نیز کسب نماییم.
توجه کنیم که منابع انسانی به راحتی به دست نمیآید و از این بابت کشور ما کم نظیر است آنچه که می ماند برنامهریزی برای بهرهبرداری از این مزیت است. ما در وزارت صمت بیش از یک سال است که علاوه بر نیازهای کنونی با درنظر گرفتن سرعت توسعه دنیا برای آینده هم برنامهریزی کردهایم.
واقعیت این است که ما از دهه 70 به این فکر افتادیم و این طور نبوده که صنعت و دانشگاه بیخیال باشد. از طرف دیگر بحث بی توجهی به سرمایه گذاری در تحقیقات (R&D) است که می توانست در همه بخش های کشور از صنعت و معدن و تجارت گرفته تا کشاورزی و نفت و نیرو انجام شود.
اگر بخواهیم منصفانه تر قضاوت کنیم باید به عواقب 8 سال جنگ تحمیلی هم توجه نماییم هنوز بخشهایی از کشور تحت الشعاع جنگ تحمیلی قرار دارند. بسیاری از سالهای بعد هم توان کشور صرف بازسازی خرابیهای جنگ و عواقب ناشی از تحریمها شد.
در مورد برجام شخصا فکر نمیکنم نگاه این بوده باشد که اگر برجام به سرانجام برسد کشور یک شبه ساخته شود و یا اینکه از بیرون بیایند و کشور ما را بسازند. به هر حال هر کشوری منافع خود را جستجو میکند. آن چیزی که من از برجام فهمیدم آن بود که تحریمها برداشته شود و ما یک آرامش در کشور داشته باشیم و بتوانیم هم به کمک علم و فناوری دنیا و هم به کمک بومی سازی فناوری در داخل مدتی را که عقب افتاده بودیم جبران کنیم. در واقع برجام برای رسیدن به آرامشی بود که هم بتوانیم در داخل برنامهریزی کنیم هم با دنیا تعامل داشته باشیم و به توسعه بپردازیم.
هر جا در فناوریهای برتر سرمایهگذاری کردیم موفق شدیم. در صنایع دفاعی، هستهای و علوم نانو و بایو موفق بودیم و البته اشتباهی که داشتیم این بود که در سایر بخشهای صنعتی مثل خودرو که میتوانستیم مانند صنایع دفاعی یک حرکت اساسی انجام دهیم خوب عمل نکردیم و الان که در شرایط تحریم هستیم مجبوریم توجه خود را به تامین نیازهای فعلی کشور معطوف نماییم.
در این شرایط نگاه رو به جلوی ما به رفع نیازهای فعلی تغییر کرده است. به نظرم بیشترین غفلت ما در صنایع غیرنظامی کشور مربوط به بخش تحقیق و توسعه بوده است. در سیاستهای کلان ابلاغی مقام معظم رهبری و سند چشم انداز قرار بود در یک گستره 20 ساله شاخص شدت تحقیق و توسعه به 4 برسد اما هنوز هم این شاخص کمتر از 1 است لذا انتقاد ما به سازمان برنامه و بودجه وارد است که چرا با وجود گذشت 13سال از سند چشم انداز این رقم حتی به 2 هم نرسیده است.
میانگین این عدد در کشورهای اسکاندیناوی 2 تا 4 است و یا این عدد برای قطر نزدیک به 4 است و وقتی درآمد سرانه همین کشورها را میبینید متوجه میشوید رابطه مستقیمی با سرمایهگذاری در بخش R&D دارند اما ما این کار را نکردیم و هنوز این شاخص در پایین ترین سطح خود قرار گرفته است.
البته اگر منصفانه قضاوت کنیم میبینیم که در تخصیص بودجه بیشتر به رفع نیازهای آنی توجه میشود هنوز به این باور نرسیدهایم که بودجه تخصیص داده شده به تحقیق و توسعه هزینه نیست بلکه به واقع سرمایهگذاری است و تا این فرهنگ در کشور جا نیفتد رشد اساسی نخواهیم داشت.
امروز در دنیا کشورها و شرکتهای بزرگ بخش عمدهای از درآمد خود را به تحقیق و توسعه تخصیص میدهند.
وجود یک میلیون دانشجوی ارشد و دکترا برای یک کشور در دنیا کم نظیر است و معتقدم با داشتن این منابع تهدید تحریم را به فرصت تبدیل میکنیم. با همین نگاه هم طرح تاپ را تدوین کردیم (طرح ملی توانمندسازی و تولید اشتغال پایدار) و اگر در اجرای این طرح در وزارت صمت موفق شویم میتوانیم در صنعت کشور تحول ایجاد کنیم.