به گزارش می متالز، حرکت اخیر کاخ سفید در تعیین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بهعنوان یک نیروی خارجی تروریست بیشتر در امتداد سیاست «فشار حداکثری» دولت ترامپ در گسترش دامنه تحریمهای اقتصادی روی ایران است. اما این سیاست که با هدف مهار نقش منطقهای ایران و محدود کردن برنامه پیشرفته موشکی آن صورت گرفته تا این مرحله نتیجه معکوس داده و منجر به تقویت جایگاه سپاه و مشروعیت بیشتر فعالیتهای منطقهای و موشکی آن در نگاه بسیاری از ایرانیان شده است.
نتیجه این سیاست درست در جهت مقابل هدف اعلامی دولت ترامپ در خروج سال گذشته از توافق هستهای (برجام) برای دستیابی به یک توافق بهتر است. تحمیل مجدد تحریمهای سختگیرانه بیشتر با هدف به چالش کشیدن ارزش استراتژیک سیاست منطقهای ایران در سیاست داخلی، تضعیف قوه بازدارندگی کشور و مجبور کردن تهران به پذیرش جریانهای سیاسی-امنیتی مورد دلخواه ترامپ و متحدان منطقهایاش، یعنی رژیمهای اسرائیل، عربستان سعودی و امارات صورت گرفت.
تحریمها با هدف تضعیف اقتصاد ایران، ایجاد شکافهای سیاسی داخلی و افزایش آسیبپذیری نظام سیاسی کشور طراحی شدهاند. هرچند تحریمها در مواردی بحثها در سیاست داخلی ایران نسبت به هزینههای حضور منطقهای کشور را تشدید کرده، اما در عمل منجر به تغییری در سیاستگذاری منطقهای ایران نشده است. به واقع، یک به هم پیوستگی بین افزایش قدرت ملی و توان بازدارندگی ایران در توازن قوای منطقهای وجود دارد.
منطق استراتژیک بازدارندگی تدافعی ایران عمدتا بر دو محور قرار دارد. نخست، تکیه بر «آتش گسترده موشکی» به منظور پاسخ به حملات دولتهای متخاصم و هدفگیری پایگاههای نظامی آنها در منطقه که میتوانند برای حمله به ایران مورد استفاده قرار گیرند.
در این راستا، تشدید تحریمهای اقتصادی منجر به محدود شدن برنامه موشکی ایران بهعنوان منبع اصلی قدرت بازدارندگی کشور نشده است. در واقع، تحریمها تولید موشکهای ملی را با توجه به هزینههای کمتر اقتصادی جذابتر از خریدهای تسلیحاتی پرهزینه همچون جنگندههای پیشرفته خارجی میکند. موشکها سریع و دقیق هستند و بهطور موثرتر هدف را مورد اصابت قرار میدهند.
حمل متحرک آنها قابلیت آسیبپذیری آنها را در برابر پدافند هوایی کمتر میکند. بر این مبنا، اکنون یک استراتژی پیشرفته موشکی در سیاست دفاعی ایران نهادینه شده است.
دوم، ایران بر عمق استراتژیکاش از طریق بهرهبرداری از اتصال سرزمینی با منطقه و شبکههای محلی با نیروهای سیاسی دوست تکیه دارد. ایران از حمایتهای مالی و نظامی و همچنین مشترکهای فرهنگی-اجتماعی برای تقویت شرکای منطقهای، تحکیم جایگاه آنها و تثبیت مواضع سیاسیشان در سطح محلی و ملی استفاده میکند.
منطق ایران در حمایت از «محور مقاومت» عمدتا بر مبنای تقویت قوه بازدارندگی ایران از طریق چسبیدگی جغرافیایی است. بهرغم تمامی تلاشهای دولتهای رقیب- و در بعضی مواقع به دلیل همین تلاشها- تمامی شواهد نشان میدهند که ایران از مواضع خود در این زمینه عقبنشینی نمیکند و به حمایت از شرکای منطقهای خود ادامه میدهد.
در این راستا، سپاه مسوولیت اصلی مقابله با تهدیدات امنیت ملی نسبت به «دولت»* ایرانی را بر عهده دارد. این نیروی عظیم، مجرب در جنگهای متقارن و غیرمتقارن، وظیفه دفع چالشهای امنیتی در طول مرزهای حساس ایران بهعنوان نمونه در استانهای کردستان و بلوچستان، خلیجفارس و تنگه هرمز را برعهده دارد.
وظیفه امن نگهداشتن محیط همسایگی و پیشگیری از ظهور احتمالی جریانهای سیاسی-امنیتی ضدایران در منطقه هم با نیروهای سپاه است. یک بحث انتقادی در ایران وجود دارد که حمله سپاه به داعش و شکست آنها در عراق و سوریه در نهایت و بهطور ناخواسته میتواند به ضرر امنیت ملی ایران باشد. چون خطرات مستقیم نسبت به دولتهای متخاصم مثل اسرائیل و آمریکا را کم میکند و فضای لازم را برای رهاسازی نیروهای آنها برای حمله به ایران فراهم میکند. اما استراتژی تهاجمی سپاه در برخورد با نیروهای ضدایرانی وظیفه ذاتی این نیرو برای حفظ منافع ژئوپلیتیک ایران و دقیقا در راستای محاسبات استراتژیک بلندمدت کشور بوده است.
تصمیم سریع سپاه در مقابله با داعش منجر به جلوگیری از سقوط بغداد و اربیل شد که این خود میتوانست منجر به سرنگونی دولتهای دوست ایران و تحویل عراق به نیروهای تروریستی شود. این وضعیت، شرایط خلأ قدرت و دولت «ناکام» را در این کشور، درست همانند افغانستان در دوران حکومت طالبان، بهوجود میآورد و بیتردید جبهه جدیدی برای فشار سیاسی-امنیتی بر ایران باز میکرد. استراتژی سپاه فراتر از تامین امنیت ملی، نمایانگر مصمم بودن ایران در مقابله با گروههای تروریستی است که اکنون خطر مستقیم برای امنیت جهانی به حساب میآیند. به قول وزیرخارجه ایران محمدجواد ظریف «اگر سپاه همراه با مردمان شجاع عراق و سوریه با داعش نمیجنگید، داعش دو پایتخت عربی را در اختیار میگرفت و یک نیروی تروریستی در دروازههای اروپا حضور داشت.»
خروج ترامپ از برجام و تحمیل تحریمهای حداکثری که اکنون با تعیین سپاه بهعنوان یک گروه تروریستی بعد جدیدی یافته، همراه با ناتوانی اروپا در مقابله موثر با این سیاست، موجب سرخوردگی و ناامیدی وسیعی در میان ایرانیان از روابط با غرب شده است و این تقویتکننده این نگاه است که هدف بنیادی غرب و متحدان منطقهایاش تضعیف قدرت ملی ایران از درون است.
این تحول خود نقطه عطفی در تغییر نگاه افکار عمومی و حوزههای روشنفکری نسبت به اهمیت مسائل امنیت ملی و ضرورت تقویت قوه بازدارندگی کشور، متعاقبا مشروعیت یافتن سیاستهای منطقهای ایران و برنامه موشکی آن بهحساب میآید. بهطوریکه اکنون هرگونه احتمال گفتوگو یا مذاکره روی برنامه موشکی ایران بهعنوان یک خط قرمز امنیت ملی و عاملی برای تضعیف قدرت «دولت» ایرانی در نظر گرفته میشود.
اقدام کاخ سفید همچنین منجر به انسجام بیشتر میان طیفهای سیاسی داخلی، اعم از اصلاحطلب یا اصولگرا شد. در یک حرکت نمادین اعضای مجلس که اکثریت میانهرو را تشکیل میدهند، درست یک روز بعد از تصمیم ترامپ، با پوشیدن یونیفرمهای سبز سپاه، به حمایت همهجانبه از این نیرو پرداختند. این موج حمایت درحال افزایش است و اکنون رسانهها، دانشگاهیان و دانشجویان، حوزههای روشنفکری و حتی بعضی از نیروهای مخالف در خارج از کشور را شامل میشود. منطق این حمایتها روشن است: سپاه بهعنوان نگهبان امنیت ملی ایران در نظر گرفته میشود.
بیتردید، تعیین سپاه بهعنوان یک گروه تروریستی سختیهای اقتصادی بیشتری را بر مردم ایران از لحاظ کاهش صدور نفت، پایین آمدن ارزش پول ملی و تنگ کردن فضا برای فعالیتها و سرمایهگذاریهای شرکتهای خارجی تحمیل خواهد کرد. اما همزمان ایرانیان را به این نتیجه میرساند که مقاومت در برابر این سیاست آمریکا کشورشان را از یک تهدید بزرگتر امنیتی پیش رو یعنی بیثباتی داخلی و حتی تجزیه کشور در امان نگه خواهد داشت. درعمل، این سیاست آمریکا دامنه بحث در میان همه گروههای سیاسی داخل کشور را باریکتر و متمرکز به ضرورت بقای «دولت» در ایران کرده است.
*state
منبع: شورای آتلانتیک، ۱۵ آوریل ۲۰۱۹