به گزارش می متالز، هرچند که در تقسیم بندی های مختلف بیش از 40 نوع رخداد مخاطره آمیز طبیعی شناسایی شده ولی به طور کلی مخاطرات طبیعی را بر اساس منشاء می توان به سه دسته اقلیمی، ژئوفیزیکی و ترکیبی تقسیم کرد. عمده مخاطرات با منشاء اقلیمی (Climate Related) شامل سیل، خشکسالی، طوفان و دماهای نامتعارف و عمده مخاطرات ژئوفیزیکی (Geophysical Related) شامل زمینلرزه، سونامی، آتشفشان، حرکت های توده ای و زمینلغزش هستند. اثر متقابل عوامل اقلیمی و زمینی و دخالت های انسان در طبیعت، یک طیف ترکیبی از مخاطرات را ایجاد می کند که آتشسوزی در جنگل ها، فرسایش خاک، فرونشست زمین و فروچاله ها، گرد و غبار، آلودگی مختلف (هوا، خاک، آب و غذا) و البته تغییر اقلیم از رخدادهای شاخص آن هستند.
هر یک از این مخاطرات دامنه اثر متفاوتی دارند. برخی در زمان بسیار کوتاه و معمولا در یک منطقه محدود رخ می دهند ولی آثار اقتصادی مخرب و مرگ و میر بالایی از خود به جای می گذارند. به عنوان مثال آمار مرگ و میر بلایای طبیعی در سال 2018 میلادی نشان می دهد که حدود 85 درصد از تلفات جانی پیامد سه مخاطره زمینلرزه (45%)، سیل (24%) و طوفان (15%) بودهاند. این رخدادها روندهای طبیعی اقتصادی و اجتماعی یک جامعه را در زمانی کوتاه تحتتاثیر قرار می دهند. آسیب های شدید روحی و روانی و خسارتهای بالای اقتصادی وارد میکنند و البته خسارات جانی و مالی آنها محدود به مناطق مشخص تحت تاثیر بوده و به این دلیل از جنبه علمی و مدیریتی قابلیت اندازهگیری و ثبت و برنامه ریزی مقطعی دارند.
برخی دیگر در گستره وسیع جغرافیایی و در طول زمان نسبتا طولانی تر، جامعه و زیرساخت های آن را به صورتی فرساینده و مستمر تحت تاثیر قرا می دهند. خشکسالی، گرد و غبار، انواع آلودگی ها، فرونشست زمین، فرسایش خاک و تغییر اقلیم از این دسته هستند. محاسبه آمار مرگ و میر و خسارات ناشی از این مخاطرات بسیار پیچیده تر بوده و پیامدهای اقتصادی و اجتماعی آنها نیز گسترده و معمولا آثار آنها به صورت شیوع بیماری های مختلف فیزیکی و روانی، مهاجرت ، گسترش فقر و عدم تمایل به سرمایه گذاری بروز می یابند. قابلیت ثبت و اندازه گیری آنها به طور مستقیم بسیار سخت بوده و امکان برنامه ریزی کوتاه مدت برای مهار آنها کم است و طبیعی است که مواجهه با آنها برنامه ریزی های میان مدت و یا بلند مدت را می طلبد چرا که زیستبوم یک منطقه را که در طول تاریخ ساکنان با آن به همزیستی رسیده اند، دگرگون می سازند. بنابراین شاید بتوان به لحاظ مدیریتی، مخاطرات طبیعی را به شیوه ای دیگر و در دو دسته مخاطرات مقطعی و مخاطرات فرساینده تقسیم بندی کرد. بدیهی است که شیوه مدیریت هریک نیز متفاوت است.
بررسی رخدادهای مخاطره آمیز اخیر در کشور به گونه ای روشن مصادیقی از تقسیم بندی های فوق را نشان میدهد. از اواخر دهه 1370 کشور با یک خشکسالی کمنظیر در تاریخ ثبت شده، مواجه بود (مخاطره اقلیمی فرسایشی). بهره برداری مستمر و ناپایدار از منابع محدود آب (ناهماهنگ با تغییرات محیطی) در اوایل دهه 1380 با فراگیر شدن فرونشست دشت ها و از اواسط دهه 1380 با رخدادهای مکرر گرد و غبار و آلودگی هوا و کاهش کیفیت منابع آب نمود یافت (مخاطره ترکیبی فرسایشی). درحالیکه در طول نزدیک به دو دهه هنوز پیامدهای اقتصادی-اجتماعی و بهداشت و سلامت جامعه ناشی از این رخدادها جای بحث و جدل دارد و برنامه ریزی برای مواجهه، مهار، بازسازی زیرساخت ها و بازتوانی جوامع درگیر با آنها در دستور کار جوامع علمی و مدیریتی کشور است، در همین بازه زمانی رخدادهایی نظیر زمینلرزه دی ماه 1382 در بم، زمینلرزه آبان ماه 1396 در کرمانشاه (مخاطرات ژئوفیزیکی مقطعی) و سیل اسفندماه 1397 و فروردین ماه 1398 در گلستان، لرستان، خوزستان و فارس (مخاطرات اقلیمی مقطعی) و پیامدهای آن نظیر زمین لغزش های بیشمار و کم سابقه و یا فروچالههای تهران و فامنین (مخاطره ترکیبی مقطعی) خسارت های قابل اندازه گیری و زخم های قابل شمارشی را بر جوامع انسانی و زیرساخت های اقتصادی ملی و محلی وارد کردند.
به هر جهت مرور رخدادهای دو دهه گذشته ایران زمین بیانگر یک حقیقت است و آن هم چیزی نیست جز اینکه ایران کشوری مستعد برای مخاطرات طبیعی بوده و متاسفانه آگاهی مردم و مسئولان آن از مخاطرات طبیعی در سطح یک کشور مخاطرهآمیز نیست. این ضعف آگاهی، خود را در عدم استقرار یک سامانه واحد مدیریت یکپارچه مخاطرات طبیعی متشکل از دست کم سه مولفه شامل دو مولفه مدیریت ریسک (1- پدیدهشناسی و 2- پایش و هشدار) و یک مولفه مدیریت بحران (مواجهه، مقابله، بازسازی، بازتوانی و سازگاری) نشان می دهد. در این میان پدیده شناسی حلقه اول یک سامانه واحد مدیریتی است. پدیده شناسی (Phenomenology) منجر به شناخت سیستماتیک مخاطرات طبیعی در کشور شده، پراکنش خاستگاه های هر نوع مخاطره را در قالب نقشه ها و اطلس ها ارائه می دارد و ساز و کار هر مخاطره و تاثیرات احتمالی آن را به تصویر می کشد. پدیده شناسی حلقه اول و موثرترین آنهاست چراکه با رویکردی پیشگیرانه موجب می شود تا ساختگاه های انسانی در دورترین مکان ممکن نسبت به خاستگاه های مخاطراتی مستقر شده و توسعه یابند (یک ورودی مهم برای طرح های آمایش سرزمین). سامانه پایش و هشدار نیز رویکردی پیشگیرانه دارد ولی پیشگیری که در جوامع استقراریافته در مجاورت منابع مخاطره آمیز، به ناچار رویکرد آن از نوع سازگاری است. سامانه پایش، برمبنای داده های پدیده شناسی در سطح کشور مستقر می شود (مانند شبکه لرزه نگارها، شتاب نگارها، جی پی اس ها، ایستگاه های هواشناسی و هیدرومتری، سنجنده های آلودگی هوا، حسگرهای فیزیکی و شیمیایی کیفیت آب، حسگرهای آتشفشان و ... که همگی شبکه پیش نشانگرهای مخاطرات طبیعی را شکل می دهند) و درصورت رویت هرگونه ناهنجاری، هشدار لازم برای پرهیز از مواجهه با خطر را میدهد. بهطور طبیعی، عملکرد موثر سامانه واحد مدیریت یکپارچه مخاطرات طبیعی براساس مجموع عملکرد مولفه های پدیده شناسی و پایش و هشدار آن قابل اندازه گیری است. چنانکه این دو مولفه در یک کشور خوب عمل کنند تلفات انسانی، اقتصادی، اجتماعی و محیط زیستی باید تا حداقل اجتنابناپذیر کاهش یابند و از سوی دیگر کاربرد مولفه سوم با رویکرد مدیریت بحران باید تنها در مختصات زمانی و مکانی بازه اجتنابناپذیر محدود شود. شاید در آینده بازه مختصات زمانی و مکانی حداقل اجتنابناپذیر به عنوان یکی از مولفه های توسعه یافتگی ملل مختلف مورد استناد قرار گیرد.
روشن است که مجموعه اقدامات مورد نیاز برای سامانه واحد مدیریت یکپارچه مخاطرات طبیعی در یک نهاد علمی و یا اجرایی نمیگنجد و نیازمند همکاری پیوسته و مداوم بخش های مختلف البته ذیل یک فرماندهی متمرکز است. در این میان تفکیک وظایف و ارائه خدمات در زمان قابل قبول، بسیار مهم است. چراکه تصمیمهای مرتبط با مخاطرات طبیعی درصورتیکه در زمان مناسب اتخاذ و اجرا شوند، کارایی دارند و در غیر این صورت تنها یک تجربه تلخ را در شناسنامه کشور ثبت می کنند.