به گزارش می متالز، محسن رنانی، اقتصاددان در گفتوگوی اخیر خود که در کانال تلگرامیاش منتشر شده، از آینده ایران، فرصتهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه گفته است. او معتقد است: جامعه امروز ایران یک جامعه «پرانرژی اما شلخته» است. انرژی و تحرک موجود در سپهر زیستی جامعه ایران، ریشه در برآمدن نسل جدید دارد. نسلی که در راه است، بسیار پرانرژی، ایدئولوژی گریز و واقعگرا است. یک نسل بسیار پرتقلا، پرتوقع، پرجوشش و عین حال در برابر سنتهایی که دوست ندارد، بسیار ویرانگر. وجود چنین نسلی در هر فضایی، باعث میشود که جنبش و ضربان انرژی به چشم ناظر بیرونی پررنگ به نظر برسد.
مهمترین نکات این گفتوگو را در زیر بخوانید:
- «شلختگی» را هم از این زاویه میبینم که اگر نبود این شلختگی و بینظمی در ساختارهای ما، اینهمه اخبار اختلاس و بیانضباطیهای مالی و بحرانهای دیگر به گوش نمیرسید. آن خبرها و بحرانها، معلول بینظمی در سیستم است. سیستمی که بینظمیهایش، هم ریشه در ساختار قانون اساسی دارد و هم ریشه در تفکر غیرسیستمی و خُردنگر حاکمانی که در نظام آموزشی حوزوی بالیدهاند، نظام آموزشی که نگاه کلان ندارد.
- فقه، علمی است که برای تنظیم روابط و قواعد سطح خُرد و بین فردی شکل گرفته است. دانشآموختگان چنین علمی، کلان نگری و تفکر سیستمی ندارند. و چون روحانیان در سیاست ایران دست بالا را دارند و موقعیتشان در بوروکراسی با موقعیت کارشناسان کلان نگر، برابر نیست، پس در چنین نظام تدبیری همواره نگاه خُرد بر نگاه کلان غلبه میکند و بنابراین ما با سیستمی مواجه میشویم که گویا طرح کلان نداشته و ذرهذره و از سر ضرورت اجزائش کنار هم شکل گرفته است. طبیعی است که مهمترین دستاورد چنین نظام تدبیری، شختگی خواهد بود.
- آینده قرار نیست که چنین بماند. به گمان من بیست-سی سال آینده ایران بسیار تماشایی است. برای کسی که یا اهل رشد وجودی یا اهل رشد فکری یا حتی اهل تماشا و لذت بردن از تحولات کشور باشد سالهای دیدنیای در پیش است. سالهایی که کاملاً با گذشته متفاوت است.
-اگر در چند سال آینده، مدیران کنونی کشور، با تصمیمهای نادرست، ما را وارد جنگ، بحرانهای ویرانگر و یا تجربههای برگشتناپذیر نکنند، ممکن است ما پنج شش سال آینده را هم با همین وضعی که امروز داریم سپری کنیم اما واقعیت این است که پس از آن، عملاً نسل کاملاً جدیدی در جایگاه مدیریت و هدایت امور کشور مستقر میشود، نسلی که زاده و پرورده پس از انقلاب است و پیامد تمام خطاهای سیاستی چهار دهه گذشته را با پوست و گوشت خود حس کرده است.
-نسل جدید، زمینی و عقلانی میاندیشد؛ جهان مدرن را بهتر میفهمد؛ بسیار آگاه است؛ به خاطر گسترش ابزارهای اطلاعاتی و ارتباطی، قدرت اثرگذاری و کنترلش بر سیاستهای نظام تدبیر و بر خطاهای آن شدیداً بالا رفته است؛ ابزار کاملاً عملی برای نافرمانی از قوانینی که با طبیعت او نمیخواند را دارد؛ و در یک کلام، زندگی را عمیقتر درک میکند و زندگی را عمیقاً دوست دارد. چنین نسلی همه تلاشش این خواهد بود که فضا را برای زندگی بهتر، مهیا کند و چنین خواهد کرد.
-نسل جدید به دو ابزار یا سلاح مجهز است که نسل ما آن دو ابزار را نداشتند: نخست شبکههای مجازی و ابزارهای ارتباطی جدید، و دوم اندیشه روادار و غیر ایدئولوژیک.
-حلقه ارتباط نسل ما با هم، کلام یا شخصیت کاریزماها بود. ما تکتک، کسی نبودیم، بدون محوریت شخصیتهای کاریزما، ما با هم نبودیم. انفرادهایی که همه به یک نقطه وصلاند و انرژی و هدف و جنبششان همه از یک نقطه است. نسل ما نقاط پراکندهای در یک دایره بود که همه به یک نقطه مرکزی وصل بودند و همه یک آبشخور فکری داشتند. پس ما نسل آدمهای تکافتادهای بودیم که با طناب ایدئولوژی به یک نقطه مرکزی یعنی به شخصیتهای کاریزما متصل بودیم.
-وضعیت نسل جدید متفاوت است. نسل جدید به کمک فناوریهای ارتباطی و اطلاعاتی و به کمک شبکههای مجازی به سرعت خطاها را کشف میکند، آن را جار میزند و به سرعت نقد میکنند، هیچ حرفی را مقدس نمیداند وهیچ مرز مقدسی را به رسمیت نمیشناسد. به سرعت همدیگر را پیدا می کنند، نیازی به حلقه اتصال مرکزی و ایدئولوژی ندارند؛ خودشان مرکزاند و عقلشان ایدئولوژی آنهاست. هیچکس را جز عقلشان قبول ندارند.
-نسل جدید به سرعت ایدههای بهتر، اندیشههای بهتر و روشهای «جایگزین» را کشف میکند و جایگزین میکند. این نسل، اگر در فرآیند یک حرکت اقتصادی/علمی/اجتماعی احساس کند که نهادهای موجود همراهی نمیکنند و «همراه مناسب» ندارد، به سرعت میتواند جایگزین بیاید و فضا را برای خود باز کند. نسل جدید بنبست نمیشناسد؛ نه بنبست فکری و نه بنبست عملی. نسل ما نسل بنبست بود، نسلی که چشمش به بزرگان بود تا به پنجه تدبیر، بنبستها و گرهها را بگشایند. اما این نسل بنبست نمیشناسد بنابراین نیازی به «بزرگان» ندارد و همین وجه امتیاز این نسل نسبت به نسل ماست.
-سلاح دوم این نسل، «رواداری» است. نسل جدید مانند نسل ما نیست که انتظار داشتیم دوست یا همسفر یا فرد همراهمان الزاما مثل خودمان باشد، یعنی همچون ما مذهبی باشد یا چپگرا باشد یا نوگرا باشد. این نسل میتواند با هر کس با هر عقیدهای کار کند و کنار بیاید به شرط آنکه حقوق یکدیگر و قواعد بازی را رعایت کنند. این سازگاری و رواداری در نسل جدید هست که دو نفر برای رفاقت یا همکاری با هم، انتظار نداشته باشند دقیقا مانند هم فکر کنند یا مثل هم رفتار کنند یا مثل هم لباس بپوشند.
- این نسل بدون کمک ایدئولوژیستها، قدرت زایندگی دارد و بدون کمک رهبران سیاسی، قدرت انسجام دارد. این نسل غیرسیاسیترین نسل بعد از مشروطیت است که عظیمترین قدرت سیاسی را دارد.
- آینده را خیلی روشن و امیدوارانه میبینم. جامعه امروز ما به مزرعهای میماند که انبوهی از بذرهای متنوع مربوط به گُلها و درختان مختلف در زیر خاک آن مدفون شده است. حتی روی سطح مزرعه را خس و خاشاک گرفته است و یک جاهایی هم کودهایی روی خاک است که فضا را متعفن کرده است. اما بارشهایی که نرم نرمک در گذشته رخ داده است، باعث شده تا این بذرها آرام آرام در زیر خاک جان بگیرند. اگر دقت کنیم در جاهایی از مزرعه نوک برخی از این جوانه بیرون زده است که همه سبز رنگاند، اما کسی نمیتواند حس بزند که چه قدرت و تنوع و رنگارنگی شگرفی در زیر این خاک در حال رشد و نمو است...این تصویری است که من از ایران امروز و فردای نه چندان دور ایران دارم.
- وقتی تحلیلهای ما اثری بر اصلاح وضع موجود ندارد و وقتی همه حرفها را زده ایم ونقدها را کرده ایم، اکنون نقد و تحلیل بیشتر و بیشتر، تنها به ناامیدی مردم می انجامد. اکنون آنها باید به جای نقدهای ویرانگر خطاب به حاکمیت، با مردم سخن بگویند و از فرصتها و توانایی ها و تحولات مثبتی که در پیش است سخن بگویند. مردم را به همکاری و مشارکت در حل معضلات محلی و محیطیشان و به رواداری در ارتباط با هم دعوت کنند. تجربههای تاریخی و جهانی را به مردم گوشزد کنند و جامعه را از هیجانی شدن بیشتر دور کنند.
-ممکن است در این ساختار سیاسی برخی افراد هوشمند یا با ضریب هوشی بالا هم باشند، اما مجموعه این آدمها ترکیب خوبی که کارکرد عقلانی داشته باشد نساخته اند. یعنی در این ساختار شما گاهی با انفرادهای خیلی عالی روبهرو میشوید اما مجموع این انفرادها عملکرد مناسبی ندارند.
- قدرت شنیدن، مهارت گفتوگو، قدرت تعامل مثبت، روداری، مدارا، نقد عقلانی و اخلاقی، قدرت عقب نشینی، مهارت عذرخواهی و نظایر اینها، از جمله مهارتهای سیاسی دنیای مدرن است که اگر مقامات یک کشور نداشته باشند، سیستم مدیریت آن کشور یکپارچه و منسجم وعقلانی عمل نخواهد کرد.
-باید اجازه بدهیم ذهن و روان جامعه اندکی ارام بگیرد، پی درپی نگرانی و استرس به جان جامعه نریزیم و جامعه را به سوی هیجان نبریم. در شرایط آرام و عقلانی است که ا گر بحرانی اجتماعی یا اقتصادی یا سیاسی رخ داد روشنفکران و نخبگان میتوانند میدانداری کنند و نگذارند آن بحران جامعه را رو به ویرانی ببرد. جامعه ما فقط فرصت میخواهد، زمان به نفع جامعه است زمان به نفع توسعه است؛ اقتدار سیاسی به سرعت در حال افول است و به زودی مجبور می شود در برابر خواست جامعه کرنش کند. پس اجازه بدهیم این فرایند مبارک با ناامید کردن مردم و هیجانی شدن آنها به هم نخورد و متوقف نشود. به مردم فرصت آرامش بدهیم.
- اگر ما بخواهیم به عقلانیت برگردیم و با آرامش و بدون خشونت یک افق گشایی و تغییر ساختار جدی در کشور ایجاد کنیم بدون حضور رهبری تقریباً امیدی به انجام این کار نیست. به عبارت دقیقتر این امر یا ممکن نیست یا پرهزینه است و میتواند به کشمکشهای درونی بینجامد. مسئله من جمهوری اسلامی نیست، بلکه حفظ امنیت و تمامیت ارضی کشور است که در شرایط کنونی که ما در بیرون و درون با جنگ قدرت روبرو هستیم، امکان اینکه در شرایط سخت و بحرانی کنونی بتوانیم تصمیمات عقلانی و جدی و ساختاری برای عبور از بحران بگیریم، با حضور رهبری احتمالش بیشتر است.
-با یک تحلیل ساده روی لایحه بودجه سال ۹۹ دولت می بینیم که اولا بودجه پیش بینی شده در لایحه برای سال ۹۹ نسبت قانون بودجه ۹۸، فقط ۸ درصد رشد داشته است. با توجه به این که نرخ تورم امسال حول ۴۰ درصد براورد شده است به این معنی است که بودجه دولت نسبت به سال قبل به ارزش واقعی حتی ۳۲ درصد هم کاهش یافته است و این به معنی تحمیل یک رکود تازه به اقتصاد است.
- هزینههای عمرانی دولت برای سال ۹۹ فقط ۱۴ درصد بودجه پیش بینی شده است حتی اگر فرض کنیم دولت هیچ پروژه ای را تکمیل نکند یا شروع نکند باید 86 درصد بودجه اش تامین شود تا هزینه های عمومی و جاری خود را پوشش دهد. در حالی که به نظر من دستکم ۳۰ تا ۴۰ درصد درآمدهای پیش بینی شده قابل تحقق نیست. -بودجه بیشتر یک بودجه صوری و تشریفاتی است.
-ظرفیت استقراض از جامعه (فروش اوراق مشارکت) دیگر تمام شده است یعنی هر چه اوراق هم فروش برود باید صرف بازخرید اوراق قبلی شود؛ انتشار پول مثل گذشته ممکن نیست و خطر ایجاد تورم عظیم را دارد؛ نظام بانکی به بنبست خورده است و حدود «۶۰۰ هزار میلیارد تومان» زیان پنهان دارد بنابراین عملا امکان استقراض از بانکها برای دولت وجود ندارد.
- نظام بیمه و تامین اجتماعی به بنبست خورده و برای پرداخت حقوق بازنشستگی یا باید از دولت کمک بگیرد که او هم ندارد یا باید اموال خود را بفروشند که اموال خوبشان را قبلا فروخته اند و حالا اموال نامرغوب مانده است که دیگر فروش نمیرود؛ صنعت هم بسیار فرسوده شده است و هم با یک چهارم ظرفیت خودش تولید میکند که برای بازسازی و رونق نیازمند تزریق حجم انبوهی از سرمایه است.
-کشاورزی نیز بسیار ناکارآمد و پرهزینه شده است یعنی هم از نظر فناوری و نیروی انسانی بسیار عقبمانده است و به همین علت دارد یارانههای عظیمی میگیرد؛ و هم دارد بخش اعظم آب کشور را بی رویه مصرف میکند.
- فروش نفت هم به کمترین حد خود در چهل سال اخیر رسیده است و اگر پیش بینی درآمد نفتی دولت در بودجه ۹۹ محقق شود، در بهترین حالت هم حتی کمتر از مبلغی است که برای واردات کالاهای اساسی مثل گندم و برنج و روغن و دارو و کنجاله لازم داریم. در حالی که به گمان نصف آن پیش بینی هم محقق نمیشود.
- اصلی ترین ابزار اعمال حاکمیت حکومتها، همان بوروکراسی اداری است. بوروکراسی به دو علت ناکارآمد و ناتوان شده است: یکی فساد فراگیر و دیگری تخلیه آن از نیروهای اندیشمند و متخصص.
-درآمد نفت به مقامات ما یک اعتماد به نفس کاذب میدهد که فکر میکنند هر کاری اراده کنند شدنی است. مثلا شاه به علت درآمدهای نفتی اوایل دهه ۵۰ شمسی، گرفتار جنون عظمت شده بود. اگر آقای احمدی نژاد آنگونه شلتاق میکرد، چون درآمد نفت صد میلیارد دلاری در سال را داشت. اما الان آن اعتماد به نفس کاذب فروریخته است.
-الان نهادهای مدنی بی شماری به صورت رسمی و غیررسمی توسط زنان در حال شکلگیری است و زنان در بسیاری از عرصهها میداندار شده اند. از سوی دیگر نوجوانان هم وارد کنشگری سیاسی شده اند و با این جمعیت عظیم جوان که کشور ما دارد این یک قدرت عظیم محسوب می شود.
-مقامات ما چون از یک دنیای سنتی پرتاب شده اند به عصر مدرن، این مهارت را ندارند. اما خوشبختانه جامعه ما بویژه نسل جوان ما این مهارت را کم کم دارد تمرین و تجربه می کند.
-جامعه هم دارای فرصتها، ویژگیها و قابلیتهای زیادی است که می تواند ما را امیدوار کند. یکی از مهمترین آنها این است که جامعه ایران جامعهای است که هنوز پر از چشمههای فضل یا همان کَرَم است.