تاریخ: ۲۵ فروردين ۱۳۹۹ ، ساعت ۱۶:۲۰
بازدید: ۴۸۵
کد خبر: ۹۶۶۸۱

چگونه یک مفهوم ذهنی را به رفتار و مهارت خودمان تبدیل کنیم؟ تغییر چگونه ایجاد می شود؟

می متالز - تذکر مهم: مفهومی که در این پست راجع به آن صحبت شده بسیار گسترده و پیچیده است، این متن تنها خلاصه ای کوتاه است که برای آشنایی مقدماتی نوشته شده و انتظار می رود برای درک عمیق تر، حتماً به منابع اصلی و کامل تر برای مطالعه مراجعه شود.
چگونه یک مفهوم ذهنی را به رفتار و مهارت خودمان تبدیل کنیم؟ تغییر چگونه ایجاد می شود؟

به گزارش می متالز، حتماً برای شما هم پیش آمده که کتاب جدیدی خوانده اید، مهارت ذهنی جدیدی یاد گرفته اید یا مثلاً از طریق مطالعه یا مواجهه با یک رویداد، به این رسیده اید که بهتر است در تصمیم گیری‌هایتان از یک ابزار جدید استفاده کنید؛ مثلا با خودتان قرار گذاشته اید سیستمی فکر کنید یا استراتژیک تر تصمیم بگیرید اما وقت تصمیم گرفتن و انتخاب که رسید، ذهنتان برای ارزیابی یک گزینه، حتی این مفاهیم را به یاد نیاورد چه برسد به آن که بخواهد از آن ها استفاده کند تا تصمیم بهتری بگیرید. بعد از چند ساعت یا چند روز یادتان می افتد که قرار بود از این به بعد سیستمی یا استراتژیک فکر کنید اما وقت انتخاب، اصلاً حواستان نبود که به این موارد هم فکر کنید! و احتمالاً از مطالعه تان هم کمی دلسرد شده اید.

چرا این اتفاق می افتد؟

چرا ذهن ما چیزهایی که یاد گرفتیم را فراموش می کند؟ چرا در مواقع ضروری یادمان می رود که چه چیزهایی بلد هستیم؟

احتمالاً برایتان پیش آمده که به کسی گفته باشید: «می دونم این جوریه اما نمی تونم باورش کنم. می دونم فلانی دروغ نمی گه اما ته دلم نمی تونم حرفشو قبول کنم. می دونم باید این کار رو انجام بدم اما نمی تونم بهش عمل کنم…»

شاید به ظاهر بی ربط به نظر برسند اما درنگاه دقیق تر همه آن ها زیر چتر مفهوم «مدل ذهنی» قرار می گیرند.

مدل ذهنی یعنی چه؟

شاید بهتر باشد ابتدا بگوییم که اصلا مدل یعنی چه؟ مدل تصویر ساده شده ای از واقعیت است اما خود واقعیت نیست! ما در زندگی مان از مدل های فراوانی استفاده می کنیم. نقشه، نمودار، مجسمه، ماکت، مدل های فیزیک و ریاضی، مدل مولکولی و خیلی چیزهای دیگر. همه ما می دانیم که این ها واقعی نیستند بلکه فقط برای این ساخته شده اند که ما بتوانیم دنیا را بهتر درک کنیم. مکانیسم عملکرد مولکول ها، طبیعت، رشد سهام شرکت، مسیریابی و… برایمان قابل درک تر باشد. (حتی حروف و کلمات خود سازنده یک مدل هستند، به طور مثال شما با شنیدن یا خواندن کلمه موبایل متوجه می شوید که گوینده یا نویسنده می خواهد ذهن شما را به سمت واقعیت موبایل ببرد و این کلمه قطعاً خود موبایل نیست، بلکه تنها شکل ساده شده ای از این مفهوم است که شما را به یاد موبایل می اندازد!)

مدل ها ساخته می شوند تا ما دنیا را بهتر بشناسیم و درک کنیم و بهتر پیش بینی‌اش کنیم.

مدل ها درست یا غلط نیستند بلکه بر اساس مفید بودنشان قضاوت می شوند، اگر مدلی باعث شود ما درک و پیش بینی بهتری داشته باشیم و به واقعیت یک مفهوم نزدیک تر شویم، ترجیح می دهیم که از آن استفاده کنیم و مدل های قبلی را کنار می گذاریم.

مدل ذهنی

ذهن ما برای این که بتواند درک بهتری از دنیا و آدم ها داشته باشد، از هر کدام یک مدل می سازد و بر اساس آن، رفتارهای قبلی را تحلیل و رفتارهای بعدی را پیش بینی می کند. ممکن است اگر شما از دو فرد متفاوت، رفتار یکسانی ببینید، هر دو رفتار را به یک شکل تحلیل نکنید و از هر کدام برداشت متفاوتی داشته باشید. این بر اساس مدلی است که از یک فرد خاص در ذهن شما شکل گرفته است و باعث می شود نسبت به دیگران برداشت متفاوتی از رفتارهایش داشته باشید و یا برای بروز یک رفتار جدید، ملاحظات متفاوتی را مد نظر قرار دهید.

مدل ذهنی چگونه شکل می گیرد؟

به خلاصه ترین (و نه دقیق ترین) شکل ممکن می توانیم بگوییم در اثر تکرار رویدادهای مشابه!

اگر شما از یک فرد در طول یک ماه، ده یا پانزده بار رفتار پرخاشگرانه ببینید کم کم در ذهنتان شکل می گیرد که او فرد پرخاشگری است. اگر همکارتان در تمام طول سال مسوولیت هایش را به بهترین شکل ممکن انجام دهد، کم کم شما او را به عنوان یک فرد مسوولیت پذیر می شناسید و در ذهنتان از او تصویر یک فرد مسوولیت پذیر را می سازید (و با دیدن یک یا دو مورد بی مسوولیتی، به عنوان داده های پرت و با فرض این که قطعاً دلیل قانع کننده ای داشته‌است، از کنارش می گذرید)

حتماً تا الان متوجه شده اید که چرا وقتی یک فرد دروغگو، حرف صادقانه ای می گوید، برایتان سخت است که باور کنید راست می گوید!

مدل ذهنی یا همان دیدگاه و نگرش که ما در صحبت هایمان از آن استفاده می کنیم به قدری مهم و حیاتی است که بدون ایجاد آن موفق به تغییر یا ایجاد یک رفتار نخواهیم شد. بدون تغییر مدلی که از یک فرد در ذهنمان شکل گرفته، نمی توانیم رفتارمان را با او تغییر دهیم.

مدل ذهنی عینکی است که ما با آن به دنیا نگاه می کنیم. می توانیم عینکمان را تغییر دهیم تا دنیا را متفاوت ببینیم اما به محض تصمیم ما برای تغییر این عینک، این اتفاق نمی افتد!

مدل ها به سادگی ایجاد نمی شوند و به سادگی تغییر نمی کنند. (البته اگر ما گرفتار تفکر تعمیم افراطی نباشیم! مثلا با دیدن تنها یک رفتار با خودمان بگوییم فلانی آدم بی مسوولیتیه یا با یک اتفاق بد بگوییم من همیشه بدشانسی میارم! خطاهای ذهنی و شناختی خودشان دنیای گسترده ای هستند که اینجا مجال بحث درباره آن ها نیست. برای رها شدن از این طرز تفکر هم باید مدل ذهنی تفکر تعمیم افراطی را از بین ببریم!)

تکرار، تکرار، تکرار…

اگر شما امروز با مفهوم تفکر سیستمی آشنا شوید، از فردا نمی توانید تمام تصمیم هایتان را از فیلتر سیستمی بودن رد کنید و بعد اقدام به یک رفتار مشخص کنید. سیستمی یا استراتژیک فکر کردن باید به مدل ذهنی شما تبدیل شود تا منجر به رفتار شود و این مدل ذهنی ایجاد نمی شود مگر با تکرار فراوان رویدادهای مشابه و شکل گیری یک الگوی ذهنی برای ایجاد یک تصویر ذهنی از مفهوم مد نظرمان.

شما می توانید از روش های مختلفی برای تثبیت یک مفهوم در ذهنتان و تبدیل آن به یک مهارت ذهنی استفاده کنید؛ مثلاً:

خودتان را مقید کنید که به طور مداوم راجع به آن مفهوم مطالعه داشته باشید، کتاب های مفید و معتبر درباره آن موضوع بخوانید تا کم کم دستتان بیاید که اگر چه مواردی را رعایت کنید، به طور مثال استراتژیک فکر کرده اید و تصمیم گرفته اید!

وقتی اخبار می خوانید به دنبال مصداق های عمل به آن یا نقض آن بگردید.

اول دفتری که در آن تصمیم هایتان را ثبت می کنید بزرگ بنویسید که من تصمیم گرفته ام از این به بعد این شاخص ها را در تصمیم هایم لحاظ کنم!

صفحه گوشیتان را تغییر دهید و از عکس یا جمله ای استفاده کنید که مدام شما را به یاد آن مفهوم و مهارت ذهنی بیندازد.

تا زمانی که کاملاً بر عمل بر مبنای آن مسلط نشدید و مدل ذهنیتان شکل نگرفته، بدون نوشتن هیچ تصمیم مهم و بزرگی نگیرید و مثلاً در پوشه یادداشت هایتان یک فایل read me بگذارید که قبل از شروع نوشتن، یادتان بیندازد که قرار است زمان تصمیم گیری چه چیزهایی را مد نظر قرار بدهید

و خیلی راه های دیگر که به ذهنتان می رسد تا خودتان را به طور مداوم در معرض آن مهارت قرار دهید تا کم کم ذهنتان عادت کند وقت تصمیم گیری یکی از اولویت هایش این باشد که مثلاٌ گزینه استراتژیک تر را انتخاب کند و گزینه هایی که در این قالب نمی گنجند را رها کند.

نکته ضروری که باید به آن توجه کنیم این است که همه آلارم های ما، باید به گونه ‌ای تنظیم شوند که ذهن به آن ها عادت نکند و در موقع مواجهه با آن ها کاملاً هوشیار باشد. اگر تصمیم گرفته اید صفحه دسکتاپتان را تغییر دهید و یک جمله اثرگذار بنویسید، نباید یک ماه فقط از این روش استفاده کنید و انتظار داشته باشید تغییر خاصی رخ دهد.

مطالعه مداوم و عمیق، پیدا کردن مصداق ها، آلارم های مختلف، فکر کردن مکتوب، پیدا کردن ریشه و علت شکل گیری مدل های قبلی، اراده خودمان برای تغییر، همه و همه برای ایجاد یک مدل ذهنی جدید و تغییر نگرش و رفتار ضروری اند.

همان گونه که در ابتدای این نوشتار اشاره کردیم، مفهوم مدل ذهنی بسیار گسترده است و این متن تنها خلاصه ای از این اقیانوس عمیق بود و اکتفا کردن به این توضیحات کافی نیست.

این همه از تفکر سیستمی مثال زدیم، شاید بهتر باشد به این نکته اشاره کنیم که همه ما می دانیم انسان هم یک سیستم است و تحلیل رفتارهایش بدون این که در نظر بگیریم سیستم همه اجزایش بهم مرتبط است و بر هم اثر می گذارند، معمولاً نتیجه درست و مفیدی ندارد. ایجاد و شکل گیری یک عادت یا رفتار مشخص در انسان، دلایل مختلفی دارد و برای تغییر آن باید نگاه جامعی به وجود خودمان داشته باشیم و این را هم در نظر بگیریم که چه عواملی – نه یک عامل – باعث ایجاد یک رفتار و عادت شده اند تا بتوانیم عملکرد موثرتری داشته باشیم. ما ناگزیریم گاهی اوقات وجودمان را به خرده رفتارها و عادت ها تجزیه کنیم تا خودمان را بهتر بشناسیم اما در کنار این تفکر تحلیلی، تفکر سیستمی لازم و ضروری است.

عناوین برگزیده