می متالز - دوستانش را صدا زد. از همه آنان خداحافظی کرد. لحن صدایش مثل همیشه نبود. وداعی تلخ با دوستانش داشت. با این حال هیچکس تصورش را هم نمیکرد که صابر قصد انجام چه کاری دارد. هنوز هیچکس نمیدانست که در محوطه شرکت قرار است سکانسهای تلخی رقم بخورد. صابر بعد از خداحافظی، آتش را روشن کرد. آتشی به پا کرد که فقط خودش را سوزاند. حالا روی تخت بیمارستان با مرگ دستوپنجه نرم میکند. جوانی که برای کار و درآمد به هر دری زد. از آشغال جمعکردن تا کارگری، همه شغلی را تجربه کرد. وضعیت معیشت زندگیاش او را به حدی رساند که در نهایت در مقابل شرکت معدن در روستای گنجه رودبار، خودش را سوزاند.
کد خبر: ۱۴۰۶۳۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۱۱