به گزارش می متالز، خبرهایی که در این مورد منتشر می شوند بیشتر از آنکه به گره گشایی در این حادثه کمک کند به نظر ارایه آدرسهای غلطی هستند که تنها به آشفته شدن فضای خبری منجر و به نوعی مفری برای بانیان اصلی ایجاد می کند تا در پس این خبرسازیها پنهان شوند.
نگاهی به اظهار نظرهای ماه های گذشته و فریادهایی که بر سر دولت کشیده می شد که باید قیمت ارز واقعی شود نشان می دهد آنچه امروز در بازار ارز اتفاق افتاده است بسترش را چه کسانی گسترده اند و هم ایشان امروز سکوت پیشه کرده و تلاش می کنند خود را از نظرها پنهان کنند تا کسی به خاطر نیاورد سنگ گرانی ارز را چه کسانی به سینه بسته بودند.
آدرسهای غلطی که با اسامی "وحید. م"، " محمد.س" و... در رسانههای اجتماعی و برخی از خبرگزاری ها منتشر می شود استتار این سوداگر پروران بازار ارز را ممکن می سازد، راستی چرا در این روزها که نرخ ارز از مرز 4700 تومان عبور کرده است خبری از مسعود نیلی و همفکران ایشان نیست؟
در همین دوره که یک جریان فکری مشخص اقتصادی برای افزایش قیمت ارز در بازار افسانه پردازی می کرد، دو نکته به عنوان پایه استدلال ایشان بود: اول، تثبیت نرخ ارز توسط دولت دلیل منفی شدن تراز تجاری کشور شده است. دوم، در صورت عدم تطبیق نرخ ارز با تورم جهانی قیمت دلار شاهد ایجاد فشار قیمتی در بازار ارز می شویم و این فشار ما را با بحران مواجه می سازد.
در مورد استدلال اول باید گفت آنچه در کاهش صادرات غیر نفتی موثر بوده است نرخ ارز نبوده و دلیل آنرا باید در فضای سیاسی جستجو کنیم و بحرانهای اجتماعی که با دامن زدن به مطالبات از موسسات مالی در کشور شکل گرفته به خودی خود چرخه اقتصادی کشور را کند کرده است وگرنه آنچه در غالب صادرات غیر نفتی از کشور خارج می شود بیشتر خام فروشی محصولات پتروشیمی و مواد معدنی را شامل می شود که دردی از تولید واقعی در کشور دوا نمی کند.
در مورد استدلال دوم نیز سوال اینجاست که در دو سال اخیر مابه التفاوت نرخ تورم ایران و آمریکا معادل15 درصد بوده است که در این صورت نرخ ارز باید از حدود 3450 تومان در سال 94 در امسال به حدد 3900 تومان می رسید، اما همین جریان فکری در شراطی که متوسط نرخ ارز در آذر ماه امسال به حدود 4100 تومان رسیده بود نرخهایی به مراتب تند تر را به عنوان نقطه تعادل بازار ارز و هدف واقعی سازی نرخ اعلام می کردند. اما امروز با رسیدن قیمت به مرز 4700 تومان به یکباره شاهد قفل شدن اقتصاد کشور هستیم و سکوت معنی دار سردمداران جریان فکری فوق این پرسش را ایجاد می کند که پس چه شد؟ رونقی که مدنظر شما بود و وعده آنرا برای بعد از واقعی شدن نرخ ارز میدادند کجاست؟
متاسفانه آنچه امروز در بازار ارز ما اتفاق افتاده است به رغم رشد چشم گیر نرخ برابری دلار و تضعیف بیش از پیش پول ملی تنها منجر به رونق بیشتر خام فروشی و تشدید بیکاری و بسیاری از دیگر مشکلات اقتصادی شده است که عوارض اجتماعی آنرا در هفتههای گذشته مزمزه کردیم.
امروز به جای آنکه برای دلایل آشوب ارزی هفته جاری به دنبال مقصرین آنچنانی و شخصیتهایی که بیشتر برگرفته از کتابهای تخیلی و رومانهای جاسوسی هستند، برویم باید سراغ از مشاور اقتصادی رئیس جمهور بگیریم که چرا مسیری را پیش پای اقتصاد کشور میگذارد که یک بار نه چند بار آزمودهایم؟ چرا سیاستهایی که یک بار با نام تعدیل اقتصادی نا آرامیهای اجتماعی سال های ابتدای دهه هفتاد را به دنبال داشت دوباره تکرار می کنید؟ آیا وظیفه شما نیست که از اشتباهات خود درس گرفته و آنرا اصلاح کنید؟ مگر انگیزه شما چیزی جزء اعتلای اقتصادایران است؟
جمشید بسم الله سازی عادت غلطی است که به آشفتگی بازار ارزی این روزها دامن می زند، هرچند بانک مرکزی توانسته است از یک زلزله ارزی عبور کند ولی فضاسازیها و انتظارات غلطی که با توجیهاتی به ظاهر علمی به فضای اقتصادی کشور تزریق شده و در آن ارز و پول تبدیل به کالایی می شود تا در دایره عرضه وتقاضای کالا نوسان قیمت آن توجیه شود بستری را فراهم ساخته است که همه انتظار جهش دوباره قیمت ارز را می کشند. حتی زمانی که رئیس کل بانک مرکزی و رئیس سازمان برنامه و بودجه عنوان می کنند این افزایشها بی منطق رخ داده است بازهم زمزمههای بازار گواه از انتظار افزایش قیمت دلار می دهد، زمزمههای شومی که سوداگران ارزی آنرا نشر می کنند و متاسفانه جریان فکری نئوکلاسیکهای اقتصادی نیز برای آن قبای علمی می دوزند.
طی سی سال گذشته چه به به مدد نفت و چه به خاطر رشد صادرات پتروشیمیایی و محصولات خام معدنی همواره تراز تجاری کشور مثبت بوده است و ساده ترین فرمولهای اقتصادی این واقعیت را بیان می کند در شرایطی که تراز تجارت خارجی کشوری مثبت است نرخ برابری پول آن کشور نباید درمقابل ارزهای خارجی نزولی باشد ولی طی همه این سی سال روز به روز ارزش پول ملی به بهانههای مختلف تضعیف شده است و تمام تلاشها برای توجیه این روند به کار گفته شده است.
این روند غلط برای خود جریانهای رانتخوار و مافیایی خلق کرده که در مقابل اصلاح مقاومت کرده و اجازه نمی دهند به هیچ صورتی پول ملی تقویت شود و به هر بهانه ای این تلاشها ظاهری علمی و آکادمیک پیدا کرده و کار به جایی رسیده است که حتی زمانی که نتایج ملموس این سیاست اشتباه به اثبات می رسد با خلق داستانهای تخیلی کار را به جایی می رسانند که مخاطب کم اطلاع از علم اقتصاد باور کند یک جمشید بسم الله یا دونفر به تنهایی می توانند بازار ارز یک کشور را دچار تنش کنند!
بانک مرکزی برای حل این مشکل نمی تواند با مسکنهایی مانند عرضه ارز به صرافیها و دستکاری عرضه درمانی قطعی داشته باشد و راه عبور از چنین فضای شکننده و ضد تولیدی تنها و تنها بازگشت به اصول اولیه و اصلی وظایف بانک مرکزی و تلاش برای حفظ ارزس پول ملی است، تنها در این صورت است که بانک مرکزی می تواند وجه ای مستقل و تاثیر گذار در اقتصاد ایران داشته باشد.