به گزارش می متالز، «رستم پورمحمد شاهوار» یکی از قدیمیترین مهندسان ایرانی صنعت مس است که در چهارم دیماه 1352 به استخدام شرکت «سهامی معادن مس سرچشمه» درمیآید و بلافاصله کارش را در حوزۀ مهندسی بخش ساختمانی مس سرچشمه که امور مربوط به ایجاد زیرساختها را بر عهده داشت، آغاز میکند. شاهوار وقتی به گذشته برمیگردد و میخواهد دربارۀ آن روزها صحبت کند، میگوید: «جزو کارکنانی هستم که با حداقل رتبۀ کارمندی وارد مجتمع مس سرچشمه شدم و با حداکثر رتبه، بهعنوان قائممقام مدیر مجتمع مس سرچشمه و پس از انتقال به دفتر تهران بهعنوان معاون مجری طرح میدوک، بازنشسته شدم. بنابراین، به تمام تشکیلات سازمانی و ارتباطات خارجیها با شرکت از ابتدای تأسیس شرکت مس تا اواسط سال 1371 که بازنشسته شدم، اشراف دارم.» در ادامه، بخش نخست از خاطرات «رستم شاهوار» را دربارۀ ورود وی به شرکت مس و آغاز بهکارش در مجتمع مس سرچشمه تا پیروزی انقلاب اسلامی، بخوانید.
«رستم شاهوار» صحبتهایش را از زادگاهش اهر آغاز میکند: «من در 1325 شمسی در اهر به دنیا آمدم. پدرم نظامی بود و ما مدام از شهری به شهر دیگر میرفتیم. مدرک دیپلمم را در مهاباد گرفتم؛ و سپس در دانشگاه تبریز لیسانس فیزیک الکترونیک گرفتم. بعد برای ادامۀ تحصیل به دانشکدۀ نقشهبرداری، که اکنون جزو دانشکدههای دانشگاه خواجه نصیر طوسی تهران شده است، وارد شدم و در سال 1352 از این دانشگاه با مدرک فوقلیسانس مهندسی فارغالتحصیل شدم.»
به خاطر رشد صنعت و پروژههای عمرانی ایران در دهۀ پنجاه شمسی و از همه مهمتر، گسترش صنعت نفت بهعنوان مهمترین ستون اقتصادی کشور، بسیاری از فارغالتحصیلان آنروزها آرزوی وارد شدن به شرکت نفت را داشتند. «شاهوار» هم از این قاعده مستثنا نبود و برای ورود به شرکت نفت در بخش اکتشافات اعلام آمادگی کرد؛ اما خودش میگوید: «در زمانی که مشغول انجام کارهایم برای ورود به شرکت نفت بودم، از طریق یکی از همکلاسیهایم اطلاع پیدا کردم که شرکتی تازهتأسیس به نام «شرکت سهامی معادن مس سرچشمه» برای کار در معدن مس سرچشمه نیرو جذب میکند. بنابراین، به میدان ولیعهد -ولیعصر(عج) کنونی- مراجعه کردم و رزومهام را به آقای مطهری، مدیر اداری شرکت و خانم ثقهالاسلامی، رئیس کارگزینی ارائه دادم و آنها با بررسی مدارکم گفتند که شما فردا برای مصاحبه به کرمان بروید.»
چهارم دیماه 1352 روزی است که برای همیشه در خاطر «رستم شاهوار»، این مهندس قدیمی شرکت مس مانده است و به تعبیر خودش؛ روزی است که زندگیاش با معدن مس سرچشمه گره خورد.او میگوید: «چهارم دیماه 52 وارد کرمان شدم. از کرمان به سرچشمه رفتم. پس از ورود به سرچشمه، برای مصاحبه نزد مدیر امریکایی حوزۀ مهندسی و ساختمانی آقای «استنسبری» (Stansbray) در دفتر مدیریت ساختمان رفتم. آنجا به من گفتند که ما کاری به مدرک تحصیلی شما نداریم و در حوزۀ ساختمان، کارهایی مربوط به عملیات نقشهبرداری و مهندسی عمران داریم. سپس از من پرسید شما کدامیک از این کارها را بلدید. من هم در جواب بلافاصله گفتم هرکدام از این کارها را از من بخواهید میتوانم انجام دهم. بعد از این گفتوگو، استنسبری مرا برای مصاحبه و آزمون عملی نزد H.Lambth رئیس امریکایی بخش ساختمان فرستاد. Lambth بعد از انجام مصاحبه، به من گفت 48ساعت بعد در محل کار خود حاضر باشید.»
شرکت مس در اوایل شروع بهکار در کرمان هیچ تأسیساتی نداشت و فقط یک پروژۀ مهمانسرا (صندوق بازنشستگی کنونی) را در دست احداث داشت که بخشی از آنهم پس از انقلاب آماده شد. از اینرو، در رفسنجان مهمانسرایی اجاره کرده بودند که نیروهایی که استخدام میشدند، در آن اقامت میکردند. البته ساخت خانههای سازمانی هم آغاز شده بود که این خانهها را به افرادی که استخدام شده بودند و متأهل بودند، تحویل میدادند و با توجه به اینکه واحد مسکونی سازمانی پیشبینیشده در مجتمع آماده نبود، کارشناسان امریکایی هم در رفسنجان در خانههایی جدا از ایرانیها مستقر میشدند. آنها روزها به سرچشمه میرفتند و شب هم برمیگشتند. مجردها هم در سرچشمه در یکسری کانکسهای پیشساخته سکونت میکردند.»
یکی از مشکلات در تردد کارکنان از رفسنجان به معدن مس سرچشمه، وجود راه کوهستانی، قدیمی و پرپیچوخم جادۀ رفسنجان به سرچشمه بود. شاهوار در اینباره میگوید: «جادۀ رفسنجان به سرچشمه، یک جادۀ قدیمی بود که بعضی مواقع بهدلیل شدت بارش برف و باد و بوران، کارکنان مستقر در رفسنجان از میانۀ راه برمیگشتند. در یکی از این شرایطِ نامساعد هوایی، چهار روز تمام راه مسدود شد و کارکنان مستقر در سرچشمه از نظر سیستم گرمایی و همچنین مواد غذایی در مضیقه بودند که خوشبختانه روز پنجم گشایش جاده میسر شد.»
برای رفع مشکل تردد کارکنان بین سرچشمه و رفسنجان، پروژۀ احداث جادۀ جدید از رفسنجان به سرچشمه در سال 1353 در دستور کار «شرکت سهامی معادن مس سرچشمه» قرار گرفت و مأموریت ساخت این جاده به بخش ساختمانی داده شد که مأمور اجرای این پروژه، رستم شاهوار بود. پس از مدت کوتاهی در همان سال 1353 پروژه به بهرهبرداری رسید و بعدها پس از انقلاب ادارۀ راه جادهای اساسی (جادۀ فعلی) کنار آن احداث کرد.
منطقهای که برای شهرکسازی انتخاب شده بود در درهای اطراف مجتمع بود که از یکسو جادهای داشت که دسترسی خوبی به کارخانه داشت و از سوی دیگر، جهت باد غالب در این منطقه به سمت کارخانه بود و باعث میشد در آینده دودهای خروجی کارخانهها به این سمت نیاید. ساخت واحدهای شهرک را در سال 1353 به شرکتهای ایرانی داده بودند که مشاور آن شرکت «عبدالعزیز فرمانفرماییان » بود و شرکتهای پیمانکاری خارجی از قبیل مرکوری، فیلده و تسا آرمه را برای احداث 2500 واحد مسکونی و اداری انتخاب کرده بودند. چیدمان این واحدهای مسکونی مطابق با چارت سازمانی بود؛ به این صورت که تیپ A مختص مدیران، تیپ B مختص رؤسا، تیپ C مختص سوپروایزرها (سرپرستان) و تیپ D مختص کارگرها و تکنسینها بود. براساس برنامهریزیهای صورتگرفته، ساختمان اداری در اولویت احداث بود و این واحد زودتر از بقیه آماده شد و مدیریتهای مالی، اداری و پزشکی در آن مستقر شدند. از سال 1355 به بعد، تعدادی از واحدهای مسکونی آماده شد و کارکنان ساکن در رفسنجان اعم از ایرانی و خارجی بهتدریج در این واحدها مستقر شدند، ولی بخش عمدۀ این واحدها پس از انقلاب تکمیل شد. نکتۀ مهم در زمینۀ احداث واحدهای مسکونی، بهوجود آمدن مشکلات عدیدهای بود که بهخاطر پوسیدگی لولهها و تعمیر موتورخانهها و... در زمان بهرهبرداری بهوجود آمد و هزینۀ گزافی را به شرکت مس تحمیل کرد.
احداث کارخانۀ خط تولید (تغلیظ و ذوب) توسط شرکت پیمانکاری «پارسونز جوردن»، یکی از شرکتهای معتبر امریکایی انجام میگرفت. این شرکت نیروهای ساختمانی و کارگری را از ایران تأمین میکرد؛ اما نیروهای متخصص برق و مکانیک بیشتر نیروهای کرهای و فیلیپینی بودند؛ بهطوریکه استقرار نیروهای کرهای در ساختمانها باعث شده بود که این ساختمانها را به نام کرهایها نامگذاری کنند. جالب اینکه کرهایها با توجه به آبوهوای خشک سرچشمه، برای اینکه بتوانند شبها بخوابند، خوابگاه را تا نیممتری آب میریختند و توسط پروژکتورها هوا را مرطوب میکردند تا بتوانند راحت بخوابند. شرکت «پارسونز جوردن» تا انقلاب اسلامی واحدهای سنگشکن، نوار نقاله، واحدهای تغلیظ، ذوب، نیروگاه حرارتی و کارخانۀ مولیبدن را در دست احداث داشت و برخی از تجهیزات مثل سنگشکن و واحد تغلیظ تا پیش از انقلاب راهاندازی و تست سرد انجام شد. با این حال، بیشتر آنها از نظر ساختمان و نصب برخی تجهیزات، ناقص بودند که پس از انقلاب تکمیل و راهاندازی شد.
ساختار مدیریتی سرچشمه متشکل از پنج بخش مدیریتی شامل معدن، ساختمان (مهندسی)، واحد بهرهبرداری تغلیظ و ذوب، و امور آموزش و رفاه بود. اکثر نیروهای غیر ایرانی از طریق شرکت آناکوندا تأمین میشد و آرایش نیروها اینگونه بود که مدیران این بخشها همه امریکایی بودند و ردههای پایینتر اکثراً از مهندسان اهل شیلی، آفریقای جنوبی و انگلیسی بودند و برای مهندسان ایرانی با عنوان همردیف (Conter Part) حکم صادر میکردند.
مهندسان ایرانی مستقر در مدیریت معدن، بهدلیل شروع مطالعات مهندسی و عملیات استخراج، از ابتدای شروع فعالیت معدن از نظر تخصصی در سمتهای متناسب با شغلشان قرار گرفته بودند و بههمین دلیل نیروهای ایرانی بخش معدن نسبت به سایر نیروهای ایرانی دیگر مدیریتها بعد از انقلاب از مهارت بیشتری برخوردار شدند.
با توجه به اینکه نیروهای ایرانی بخش کارخانۀ تغلیظ در واحدهای آزمایشی کارخانه (Pilot Plant) با نیروهای خارجی کار میکردند از مهارتهای نسبی در زمینۀ تغلیظ برخوردار بودند و همچنین با اعزام این نیروها در پیش از انقلاب به امریکا، آموزش لازم را کسب کردند؛ بنابراین، پس از ترک کارشناسان خارجی، توانایی بهرهبرداری از کارخانۀ تغلیظ را داشتند. تکمیل نواقص خط تولید تغلیظ و همچنین نحوۀ تعمیر و نگهداری، چالش عمده بود که کارکنان واحد تغلیط با آن پس از انقلاب روبهرو بودند.
پرسنل ایرانی واحد ذوب هم مثل واحد تغلیظ در پیش از انقلاب در واحدهای آموزشی کارخانۀ ذوب در کنار خارجیها کار میکردند و سپس با اعزام به آفریقای جنوبی، این نیروها مهارت زیادی را کسب کردند. پس از انقلاب و با خروج نیروهای خارجی، تکمیل کارهای ساختمانی و نصب تجهیزات و همچنین نحوۀ تعمیر و نگهداری واحد ذوب، از چالشهای عمدهای بود که کارکنان واحد ذوب و واحد مهندسی با آن روبهرو بودند.
پرسنل ایرانی واحد مهندسی، نسبت به پرسنل واحدهای بهرهبرداری در کارخانۀ تغلیظ و کارخانۀ ذوب، آموزشهای کمتری داشتند. پرسنل این واحد بهدلیل عدم بهرهبرداری از کارخانه و همچنین کمبود نیروهای مورد نیاز جهت انجام کارهای تخصصی، با خروج نیروهای خارجی با مشکلات فراوانی دستوپنجه نرم میکردند و باید واحدهایی نظیر نیروگاه حرارتی، کارگاه ساخت و تأسیسات آبرسانی را که بهطور ناقص اجرا شده بود، راهاندازی میکردند.
تصور عمومی شاید این باشد که در پیش از انقلاب در مجتمع مس سرچشمه تنها امریکاییها و ایرانیها حضور داشتند، ولی در روایت «رستم شاهوار» به حضور نیروهای پاکستانی، هندی و بنگلادشی هم برمیخوریم. او دربارۀ حضور پاکستانیها که بیشتر جزو نیروهای خدماتی و ستادی در مجتمع مس سرچشمه بودند، میگوید: «به دلیل مهارت در امور دفترداری، بایگانی و ماشیننویسی، از نیروهای پاکستانی استفاده میکردند؛ چراکه آنها زبان انگلیسی و نامهنگاری اداری را بهخوبی بلد بودند. در آخر هم، پاکستانیها با ایرانیها معاشرت داشتند و گزارشها و نظرات نیروهای ایرانی را به امریکاییها منتقل میکردند. پزشکان هم بنگلادشی و هندی بودند و پزشکان ایرانی در قالب گذراندن طرح دورۀ پزشکی، در مجتمع حضور پیدا میکردند.»
منطقۀ رفسنجان و سرچشمه در سالهای پیش از انقلاب، شاهد دگرگونیهایی در بافت اجتماعی و اقتصادی میشود. حضور نیروهای خارجی و آمریکایی در این مناطق، نوعی از رابطۀ جدید اجتماعی و کاری را شکل میدهد. شاهوار دربارۀ روابط امریکاییها با ایرانیها میگوید: «در رفتار اداری با ما ایرانیها ملاحظاتی میشد و کارهای اجرایی را به عهدۀ ایرانیها میگذاشتند. آرایش و چیدمان سکونت داخل شهرک سرچشمه هم طوری بود که ایرانیها و امریکاییها جدا بودند، اما تعدادی از ایرانیها هم قاطی امریکاییها میشدند؛ بهطور مثال، برخی مهندسان ایرانی که همسر امریکایی داشتند، بیشتر با آمریکاییها رفتوآمد میکردند. زمین تنیس و گلف و سایر امکانات تفریحی هم که راهاندازی شد، ایرانیها نیز در ایام تعطیل از آنها استفاده میکردند؛ اما در کل مشکل خاصی در ارتباطات نبود. حتی برای آنها که در ماه رمضان روزه میگرفتند، تمام امکانات را برای سحر و افطار آماده میکردند. از سوی دیگر، اوایل که هنوز شهرک آماده نبود، کانکسهایی برای سرگرمی کارکنان اعم از ایرانی و خارجیها وجود داشت که در آن فیلم نمایش میدادند و بارهایی برای خوردن مشروبات الکی و غیر الکلی وجود داشت. همچنین، واحد ترانسپورت (حملونقل) با هماهنگی مدیریت، در ایام تعطیلات برای گردشگری برنامهریزی میکردند و خانوادۀ ایرانیها و خارجیها را به شهرهایی مثل شیراز، بندرعباس و سایر نقاط دیدنی میبردند، ضمن اینکه بهازای چهارهفته کارکرد، یکهفته استراحت همراه با تأمین بلیت هواپیما به تهران پیشبینی شده بود، اما علیرغم وجود این امکانات، بهسختی میتوانستند نیروهای مورد نیاز را جذب کنند؛ چون آنزمان زمینۀ کار در سایر نقاط کشور زیاد بود.»
شاهوار در ادامۀ خاطراتش میگوید: «همانطور که گفتم، در حوزۀ ساختمانی که من در آن قسمت مشغول بهکار شدم، یکی از مسائلش برای احداث کارخانهها تملک اراضی و جابهجایی ساکنان محلی منطقۀ سرچشمه بود. در ابتدا باید افراد بومی را بهنحوی جابهجا میکردیم که رضایت داشته باشند. ولی در برخی موارد درگیریهایی پیش میآمد یا مانع اجرای کار میشدند، که درنهایت توسط امور حقوقی و مالی شرکت حلوفصل میشد و متعاقب آن، عملیات احداث شروع میشد. تعدادی از این افراد بومی را در مجاورت شهرک مس سرچشمه در دهی به نام کنتوئیه اسکان دادند و مدرسهای هم ساخته شد تا بچههایشان تحصیل کنند؛ بنابراین، به هر شکل ممکن رضایت افراد را میگرفتند. از آنجایی که نیروهای بومی به استخدام شرکت درمیآمدند، تردد آنان به کارخانه نیازمند احداث جاده یا ترمیم جادههای موجود از محل سکونت به کارخانه بود. قبل از انقلاب، بخشی از جادهها ساخته شد و بخش دیگر آن، بعد از انقلاب تا شعاع 120 کیلومتری، تمام جادهها احداث شد.»
به گفتۀ شاهوار، از سال 1352 تا 1354 مدیریت عامل شرکت را مهندس رضا نیازمند عهدهدار بود و عملکرد ایشان بیشتر در زمینۀ مدیریت پروژه و بهکارگیری شرکتهای واجد صلاحیت، اعم از داخلی یا خارجی و ایجاد تسهیلات جهت پیشبرد اهداف پروژه بود و در هر ماه از سایت بازدید میکردند. از سال 1354 تا 1356 مدیریت عامل شرکت به مهندس تقی توکلی سپرده شد و نخستین کاری که در زمان ایشان انجام شد، این بود که «شرکت سهامی معادن مس سرچشمه» به «شرکت ملی صنایع مس ایران» تبدیل شد و به ثبت رسید و در این زمان، تمامی نیروهای شرکتهای خدماتی را هم در شرکت مس بهکار گرفتند. همچنین، مهندس توکلی قرارداد احداث کارخانه با پیمانکاران خارجی را از حالت پرداخت درصدی بهازای مبلغ کارکرد، به حالت پرداخت مبلغ مقطوع نهایی کرد. توکلی با توجه به تجربهای که داشت، توانست به پیشرفت پروژه سرعت بیشتری بدهد. با انتخاب آقای توکلی بهعنوان وزیر نیرو، مدیریت عامل شرکت مس به مهندس مهدی ضرغامی که از استادان دانشگاه شریف (آریامهر سابق) بود، سپرده شد و با شروع انقلاب در کشور، به خدمات ایشان در مس خاتمه داده شد.»
با ملی شدن شرکت مس، از نظر چارت سازمانی مدیریت عامل شرکت مس مستقیم به شاه گزارش میداد و در دوران مدیریت مهندس توکلی مدیرعامل دوم شرکت، بازدیدی توسط محمدرضا پهلوی از مجتمع مس سرچشمه و همچنین خاتونآباد بهعمل آمد. شاهوار در اینباره میگوید: «از دشت خاتونآباد باید در شروع کار روزانه حدود 30هزار مترمکعب آب به کارخانه آبرسانی میشد. آبرسانی از خاتونآباد به فاصلۀ 40 کیلومتر به کارخانه و با فشار 100 اتمسفر انجام میشد و آب وارد حوضچه یا مخزن اولیه میشد. در حقیقت، خاتونآباد یک حوزۀ آبگیر بود که آب از سفرۀ آبهای زیرزمینی دشت آن بالا زده بود، به همین دلیل علاقۀ شاه بر این بود که از منطقه بازدید کند. به همین خاطر آقای توکلی به من گفتند که واحد ساختمانی باید طی 48ساعت یک باند هلیکوپتر در خاتونآباد بسازد. ما هم ظرف 48ساعت باند هلیکوپتر را ساختیم و همهچیز را برای ورود شاه مهیا کردیم و بازدید انجام شد.»