به گزارش می متالز، او اکنون مشاور شرکت ملی مس ایران و عضو هیات مدیره ذوب آهن اصفهان است. در این برهه حساس که انتظار میرود وزارت صنعت، معدن و تجارت به یکی از اتاقهای فرماندهی جنگ سرد تبدیل شود، مهمترین باید و نبایدهای این روزهای بخشهای سهگانه تولید را با وی به بحث و بررسی گذاشتیم؛ اینکه بخش معدن چگونه میتواند هم وضعیت پساتحریم را مدیریت کند و هم به بخشهای دیگر کمک کند.
گفتوگو با دکتر فاطمیان را میخوانید.
مواد اولیهای که از معدن، استحصال، استخراج و فرآوری میشود در صنایع پاییندست کشور ایجاد ارزش افزوده و ثروت میکند. میتوانیم بگوییم اقتصادهای مطرح جهان ۲ رویکرد در رابطه با معدن دارند؛ یکی به دلیل اینکه مثل شیلی، برزیل و استرالیا ذخایر معدنی زیادی دارند و اقدام به تولید انبوه مواد معدنی کرده و آن را صادر میکنند چون ذخیرهشان زیاد است، از این رو عرضه زیاد منجر به بازیسازی در بازار شده و این کشورها تعیینکننده نرخ و شاخصهگذاری کالای عرضه شده میشوند و از آنجا که بازیساز میشوند با کمال اطمینان استراتژی و رویکردشان را بر مبنای فروش مواد معدنی خام قرار میدهند. برای نمونه، افریقای جنوبی بزرگترین تامینکننده کرومیت جهان است و اگر رقیبی بخواهد چنین رویکردی را در پیش بگیرد نمیتواند در این دیوار بلند رقابتی خللی ایجاد کند و حرفی برای گفتن داشته باشد. به این دلیل، این رویکرد برای آن کشور رویکرد مناسبی است اما الزاما برای کشور ما رویکرد مناسبی نیست.
این کشورها تمایل چندانی برای توسعه صنایع پاییندست آن ماده معدنی ندارند. استرالیا به عنوان تولیدکننده و عرضهکننده تولید سنگ آهن در بازارهای جهان، نبض اصلی و سهم اصلی بازار سنگ آهن را در دست گرفته است پس خودش قیمتگذاری کرده و حتی شاخص کیفیت ماده معدنی بازار را برای خودش تعیین و پایهگذاری میکند که همان هم در جهان، شاخص میشود. برای نمونه، جهان به سنگ آهن استرالیا نیاز دارد اما استرالیا همین مدل را ادامه میدهد و به حوزه فرآوری سنگ آهن نمیرود چون مطمئن است تا چند دهه آینده، ذخایر سنگ آهنش تمام نمیشود و شاید بیشتر عرضه را ادامه دهد. در واقع از محل خامفروشی به اندازه کافی سود میبرد و لزومی ندارد به صنایع پاییندست آلاینده ورود پیدا کند و اتفاقا سعی میکند این صنایع آلاینده را به کشورهای دیگر منتقل کند. از سوی دیگر چه اتفاقی میافتد؟ درآمد حاصل از خامفروشیاش را صرف صنایع پایدار میکند، آلایندگیها را از خودش دور میکند و به سمت صنایع پایدارتر میرود یعنی عمر چرخه محصولشان به این زودیها با توسعه صنعتی و انقلاب چهارم صنعتی تمام نمیشود. این کشورها، استراتژی خود را به این شکل طراحی کرده و برای دیگران هم تعیین استراتژی میکنند و از آنجا که برآمده از بازار اول است میتواند بازارهای ثانویه را نیز در دست بگیرد که البته این ادعا نیست بلکه حقیقت موجود است.
کشورهای دیگر در رویکرد ۲ قرار میگیرند؛ آنهایی که در خامفروشی اقبالی ندارند و اگر مواد معدنی را خام بفروشند توان تولید مواد خام آنها در قد و قواره تولیدکنندگان بزرگ نیست، به طوریکه کل عرضه آنها در مقایسه با اعداد میلیاردی کشورهای تراز اول هیچ جایگاهی ندارد و نمیتواند نرخشکن آنها باشد یعنی نمیتواند در بازار آنها حرفی برای گفتن داشته باشد. در این صورت بهتر نیست به سمت توسعه فرآوری مواد معدنیشان پیش بروند؟ تا زمانی که در وزارت صنعت، معدن و تجارت بودم یک استراتژی در صنایع مهم معدنی تهیه کرده بودم. متوجه شده بودیم که باید به سمت توسعه صنایع پاییندست برویم. البته امروز، فروش محصولات نیمهنهایی یا واسطه مانند انواع شمش، کاتد مس و... را خامفروشی نمیدانند اما این هم خامفروشی است زیرا باید تا حد امکان به سمت توسعه پاییندست برویم که نتیجه این استراتژی، خامفروشی خلاف رویکرد درست در توسعه معدن ایران است و ۱۰۰ درصد در تناقض با استراتژی درستی است که برای اینگونه کشورها باید باشد.
آنچه تا کنون مطرح بوده، اختلاف بر سر خامفروشی و خامفروشی نکردن است که کسی درباره این رویکرد صحبت نکرده بود، در حالیکه این یک نگاه منطقپذیر و کلان است. پس نقش مهمی که ما میتوانیم در بازارهای مهم منطقه ایفا کنیم، رفتن به سمت توسعه فرآوری معدن است.
بله؛ کشوری مثل ایران نه تنها رویکردش باید این باشد بلکه برای تقویت این هدف باید واردات مواد معدنی هم داشته باشد. اگر ایران فرآوریکننده خوبی است و از طرفی درحالحاضر برنامه تولید ۵۵ میلیون تن فولاد در افق ۱۴۰۴ را دارد، آیا برای تحقق برنامه، این مقدار سنگ آهن را ذخیره شده دارد؟ اگر دارد برای اطمینان ۲ برابر آن را هم باید وارد کند نه اینکه سنگ آهنش را بفروشد و اجازه دهد گروهها و دلالهایی به منافع زودگذر و سود دنیایی فکر کنند و این ثروت بین نسلی را از کف نسلهای آینده مردم ایران با کمترین سود خارج کنند؛ سودی که میتواند به صدها برابر آن در زنجیره ارزش برسد. از طرفی ما باید به تحقق برنامههای بزرگتر عمل کنیم.
حاملهای انرژی مانند گاز که تاثیر زیادی بر نرخ تمام شده دارند، در ایران ارزان هستند. از طرفی آب در بسیاری از صنایع پاییندست، تعیینکننده نبوده و عدد قابل توجهی در نرخ تمامشده نیست. ما بیشترین وابستگی را به انرژی داریم. کشور ما هم در حوزه میعانات نفتی و گاز هیچ مشکلی ندارد. در حوزه برق نیز مشکلی نداریم. آب هم به میزان لازم داریم اما در جانمایی صنایع آببر باید استراتژی صنایع آببر را تا ۳ هزار و اندی کیلومتر مرز آبی جنوب پیاده کنیم. در صنایع کمآبتر میتوانیم از آمایش سرزمینی و فناوریهای جدید که کمتر آب مصرف میکند بهره ببریم. کارخانجات فرآوری، بسته به مقیاس و بزرگی معدن و با فناوریهای روز کمآببر میتوانند در جوار معادن راهاندازی شوند تا با پرعیارسازی مواد معدنی، ناچار به حمل باطلهها تا دوردست و محل صنایع فولادی نباشند. به طور جدی باید از خامفروشی جلوگیری شود. باید عوارض سنگین بر خامفروشی حتی یک کیلو اعمال شود چون صددرصد مغایر با سیاستهای اصلی است. استمرار خامفروشی نه تنها از توسعه صنایع جلوگیری میکند بلکه مغایر با سیاستهای گفته شده است. البته سرگردانی هم در اجرای این سیاست مشهود است.
ایران، کشوری است که تنوع مواد معدنی خوبی دارد و در برخورداری از مواد معدنی جزو ۱۰ کشور نخست جهان به شمار میرود اما به لحاظ کمی و کیفی در هیچ یک از مواد معدنی خود امکان نقشآفرینی در بازار جهانی را ندارد. بعضی از این آمار به اشتباه استفاده شدهاند.
به نظر میرسد ذخایر بزرگ باید به بهرهبرداران بزرگ که نقش لکوموتیو را دارند و شرکتهای دیگر را به دنبال خود میکشند، واگذار شوند. متاسفانه سیاستهای نادرست در سالهای گذشته، ما را از رسیدن به اهدافمان دور کرده و پیکرههای بزرگ معدنی دچار تبذیر شده و در اختیار کسانی قرار گرفتهاند که فرصتسوزی کردهاند. آنها تجربه، توان، علم و همت لازم را برای راهاندازی و بالابردن سطح بهرهوری نداشتند. از این رو باید بر توسعه و توانمندسازی بهرهبرداران معادن که از لحاظ تخصص و تجهیز معادن به فناوریهای بهروز سرآمدتر هستند، متمرکز شوند. باید به بهرهبرداران موفق با شاخصهای روز اجازه دهیم با تجاربشان به تولید ثروت برسند. اگرچه گفته شده که کوچکمقیاسها بهتر هستند اما بهتر است آنها هم با مدلهای کنسرسیومی که مالکیت برای خودشان است و در بهرهبرداری با هم شریک هستند، ورود کنند تا بتوانند در مقیاس کوچک منطقی و در واقع اقتصادی تولید کنند. البته بازار سرمایه، ابزار خوبی برای تامین منابع مالی مورد نیاز است که روی این مقوله هم کار نشده است.
تثبیت نرخ و تکنرخی شدن ارز، کمک بزرگی به اقتصاد کشور است. همچنین توسعه خطوط حملونقل ریلی که بسیار عقبتر از برنامه تولید بخش معدن و صنایع معدنی است، تجهیز بنادر و گمرکها بر اساس این اهداف و برندسازی معدنی (تا جایی که اطلاع دارم در برنامه رضا رحمانی، وزیر صنعت، معدن و تجارت نیز هست) از مهمترین چالشهای این بخش است.
از طرفی صنایع معدنی، اهرم توسعه صنایع دیگر است اما در برنامهریزی، توسعه همافزا با دیگر صنایع را خوب ندیدیم. برای نمونه، تولید شیشه خودرو در زمان مدیریت من بومیسازی شد. ظروف دارو، آمپولها و ویالها را نیز بومیسازی کردیم. این همان هماهنگی و متصلسازی زنجیره ارزش یک کالاست.
در پاییندست فولاد نیز در زمینه تولید مفتول و انواع ورقها از جمله قلعاندود، رویاندود، آلیاژی، گالوانیزه و همچنین در لاستیکسازی، این اتصال بالادست با پاییندست اتفاق افتاد، در حالی که باورش وجود نداشت. برقراری ارتباط بین صنایع پایه و پاییندست باید از لحاظ فنی انجام شود و در برابر واردات بیرویه با این توضیح که توان تولید این محصولات یا تامین مواد اولیه مورد نیاز در داخل وجود ندارد، مقاومت شود. در این زمینه، من و همکارانم تجربه زیادی داریم. مدیریت و توان این اتصال، موضوعی جدا از سرمایهگذاری است؛ حلقههای زنجیره تولید باید به یکدیگر متصل شوند تا همافزایی به طور مستمر اتفاق بیفتد.
توانمندسازی بخش معدن در حوزه تخصصی، فناوری، سرمایهای و ساختاری، جلوگیری از تخریب و هدررفت مواد از سوی بهرهبرداران بهویژه در حوزه معادن کوچکمقیاس که با ناتوانیشان مشکلاتی را ایجاد میکنند، تشکیل مدلهای کنسرسیومی و سیاستهای تشویقی از دیگر اقداماتی است که در بخش معدن میتوان انجام داد تا کفه معدن سنگینتر شود، به این معنی که تسهیلات بیشتری به این بخش اختصاص دهیم و نسبت جذب سرمایه را بالا ببریم. همچنین باید موانع و قوانین را از بین ببریم، البته معنیاش نظارت نکردن نیست بلکه تسهیلسازی است.یادآوری این نکته ضروری است که توسعه بازار بینالمللی ابتدا بهوسیله بازاریابی و دیپلماسی باید انجام شود. وزارت امور خارجه و سفارتخانههای کشور، حافظ منافع اقتصادی ما در تمام جهان هستند که باید فعال شوند. در هیاتهای اعزامی ۲۰ نفره ایران، گاهی فقط یک نفر از اتاق بازرگانی وجود دارد، در حالی که باید تیم ورکها، حافظان منافع اقتصادی در کنسولگریها و سفارتخانههای ایران در سراسر جهان وجود داشته باشند و حتی به صورت شبکههای مویرگی به هم متصل باشند تا همایش و جلسات b۲b و b۲c را با سرمایهگذاران داخلی و خارجی برگزار کنند. در این صورت تفاهمنامهها و تعرفههای ترجیحی، تبدیل به برنامههای عملیاتی میشوند که اتاقهای بازرگانی و اتاقهای مشترک کشورها مجری آن هستند، در حالی که این پیوندها در بخشهایی دچار سکته شدهاند و کارکرد آنها ناقص است و یک رایزن نمیتواند تعیینکننده باشد.
یک موضوع دیگر درباره ورود استارتآپها به بخش معدن است. استارتآپها تعیینکنندهترین عوامل توسعه در نسل انقلاب چهارم صنعتی هستند. این فرآیند با کمک تشکلهای بخش خصوصی میتواند شکل بگیرد. وزارت صنعت، معدن و تجارت باید با این بخش فعالیتها را شروع کند و انواع نمونهسازیها را در حوزه نرمافزار و فناوری اجرایی کند.
در این میان استارتآپها بستری برای سرعت بخشیدن به صنایع معدنی هستند. شرکتهای نوآور، خلاق و صاحب ایده باید در حوزه صنایع معدنی و ارتقای کیفیت محصول، افزایش ظرفیت و بالا بردن کارآیی فرآوری، نوآوری و شتابدهی درگیر شوند. با راهاندازی شتابدهندههای صنعتی میتوانیم با دانشگاههای فنی مرتبط و پارکهای علم و فناوری که دارای چنین نخبههایی هستند، ارتباط برقرار کنیم و شرکتهای استارتآپی را شکل دهیم تا پروژههای مورد نیاز بخش معدن و صنعت را به آنها بدهیم. این همکاری مهندسی میتواند در زمینه ارتقای کیفی و رقابتی کردن محصولات، افزودن به ظرفیت تولید، کم کردن هزینه تولید و تغییر اصلاح فرآیندهای تولید باشد. از ظرفیت علمی دانشجوهای خلاق و نخبه که به پول هم نیاز دارند میتوان ایده به این بخش تزریق کرد. به این شکل میتوانیم وضع موجود صنعت را با انقلاب چهارم صنعتی گره بزنیم چراکه توسعه و هوشمندسازی در حال تسخیر جهان است. در صورت ورود استارتآپها به حوزه فرآوری میتوانیم شاهد رونق این بخش باشیم. به همین دلیل نیاز است راه درازی را در بازه زمانی کوتاه طی کنیم تا رقیبان، گوی سبقت را از ما نربایند. باید از حالا به فکر باشیم که چه برنامهای برای ورود استارتآپها داریم.
به نظر میرسد استارتآپها برای برخی صنایع و کسب و کارهای کوچک جواب میدهند، اگرچه در اجرا ممکن است کار توسعه یابد و بزرگ شود.
نه اصلا اینطور نیست. این تصور و دیدگاه را چه کسی باید تغییر دهد؟ یک فرآیند در اینجا وجود دارد به نام بذرپاشی استارتآپی یا استارتآپهای اولیه؛ عملیاتی به نام «پریسیت» انجام میشود که نقش شتابدهنده دارند و برای ایدههای استارتآپی بذرپاشی میکنند. در این حوزه میتوانیم کارهایی را انجام دهیم سپس استارتآپها برای آن نمونهسازی میکنند. این حوزه هر چیزی میتواند باشد؛ از رفع یک مشکل تا ورود به بازار رقیبان.
در مرحله بعد با نمونهسازی، ارتباطدهی آن با بخش صنعت انجام میشود؛ سپس برای تامین مالیشان جذب صندوقهای خطرپذیر میشوند و در مرحله بعد تولید انبوه و تجاریسازی از سوی استارتآپها انجام میشود. این کار یک فرآیند دارد و ما نیز به عنوان یک نهاد دولتی نمیتوانیم وارد این حوزه شویم اما میتوانیم فرآیند را تسهیل کنیم و قشر دانشجو که موضوع اشتغالشان هم مطرح است را به این بخش جذب کنیم. بسیاری از دانشگاهها معتقدند که فرزندان ما در تولید علم رکورد زدند اما در اتصال آن به بدنه تولید و صنعت مشکل داریم. این مسئله از سوی معاونت پژوهش و فرآوری در وزارت صنعت، معدن و تجارت میتواند شکل بگیرد اما تا کنون اقدام نتیجهبخش و جدی انجام نشده است.
تحریمها از ابتدا سایه سنگین خود را بر برنامههای کلان و بلندمدت ما انداخته بودند. در این مورد چه میتوان کرد و تجربه چه میگوید؟ به طور کلی پس از انقلاب با استراتژی استقلال کشور و قطع وابستگی، روش اقتصادی خودکفایی را در پیش گرفتیم؛ مفهومش آن بود که به سمت تولید هر چیزی برویم تا نتوانند با تحریم یک بخش کوچک و ارسال کالا، ما را زمینگیر کنند. پس از گذشت حدود ۱۰ سال از انقلاب پی بردیم که این روش اقتصادی اشتباه است. پس به سمت مزیت مطلق رفتیم یعنی به سمت تولید کالایی رفتیم که به طور مطلق در آن مزیت داشتیم سپس به سمت مزیتهای نسبی رفتیم که مدلهایی از توسعه اقتصادی هستند. در این شرایط بسیاری از کشورها به سمتی رفتند که تکمیل مزیتهای رقابتی است یعنی در شرایط فعلی، لزومی ندارد شما تولیدکننده هر کالایی باشید. برای نمونه، کره جنوبی در پاییندست پتروشیمی، حرف نخست را در جهان میزند اما خودش هیچ پایه پتروشیمی ندارد و مواد اولیه را وارد کرده و در داخل کشورش به محصولاتی تبدیل میکند که در آن مزیت رقابتی دارد. با این حال ایران همواره ضربات سنگین تحریم در این سالها را تحمل کرده است؛ سایه سنگین تحریم در مقاطع مختلف، رفتار سینوسی داشته اما هیچوقت قطع نشده بلکه شدت و ضعفش کم شده است. در زمان ضعفش توانستیم کمی به سمت برنامههای استراتژیک برویم اما در زمان حداکثری این فشار حتی نتوانستهایم به فکر استراتژی باشیم. یکی از کارکردهای تحریم این است که ما را مجبور به روزمرگی میکند تا نتوانیم به اهداف بلندمدت خود فکر کنیم. از طرف دیگر در همین رفتار روزمره تحریمی، شرکتهای واسطهای را طراحی و ایجاد میکنند یعنی همان کالا را گرانتر میکنند تا با چند برابر نرخ به ما برسد. پس معنی تحریم این نیست که کالایی بهدست ما نرسد بلکه قرار است آن را با چند برابر نرخ و چند واسطه آنهم با نبود پشتیبانی لازم و فنی بهدست آوریم.
اینهم یک بازار سیاه است که حاصل آن سود بیشتر برای تحریمکنندگان است.
بله؛ تحریم در حوزه اقتصادی، یک جنگ گرم نیست بلکه یک جنگ سرد است که نتیجه تمام بازیاش، سود بیشتر برای تحریمکننده خواهد بود. کما اینکه ما در جنگ فیزیکی و گرم هم هیچوقت برندهای نداریم. برنده یک جنگ گرم، دو طرف متخاصم نیستند بلکه کشورهایی هستند که به این کشورها اسلحه میفروشند. حتی همان کشور که به ظاهر برنده است در حقیقت بازنده است. پس باید دقت کنیم که برای هر تحریمی چه منافعی نصیب چه کسانی میشود و چه زیانهایی به چه کسانی وارد میشود. ما باید همواره روی قسمتهای آسیبپذیرمان متمرکز باشیم و در آن حوزه تسلط کامل را کسب کنیم. مدیریت باید در بخش صنعت، معدن و تجارت، اینگونه عمل کند.
بهتر است بگوییم چه صنایعی در تحریم دوام میآورند؟
۱- صنایعی میتوانند کمترین آثار را متحمل شوند که کمترین وابستگی را به مواد اولیه وارداتی دارند. ۲- صنایعی که فناوری ساخت آنها کمترین وابستگی و بیشترین درآمد و ارزش افزوده را دارد. ۳- صنایعی که در تمام جغرافیای کشور قابلیت استقرار دارند و بیشترین صنایع پاییندست از آنها بهرهمند شوند. ۴- باید در جاهایی سرمایهگذاری کنیم که به دلیل تهدیدها و تحریمها کمترین آسیب را ببینند. بهترین استراتژی این است که به جای صادرات، اقدام به واردات مواد اولیه خام کنیم تا فرصت ایجاد شود، کما اینکه باید همواره در تحریمها به دنبال ایجاد فرصت باشیم.
اگر قرار است خامفروشی کنیم و پولمان را نیز نتوانیم به داخل کشور بیاوریم چه بهتر که کالای نهایی را به آن کشورها بفروشیم و در مقابل، مواد اولیه بگیریم یعنی تهاتر کنیم. البته هیچگاه برای دو سوی تحریم منفعتی نخواهد بود اما اگر استراتژی صبر و مقاومت و خودباوری را در دامنه مدیریتمان تقویت کنیم، آسیب کمتری از تحریمها خواهیم دید و حتی بدون آسیب میتوانیم در بخشهای مهمی از محصولات صنعتی، ضمن خودکفایی، بسیاری از کشورها را به خودمان وابسته کنیم که خیلی اهمیت دارد.