به گزارش میمتالز، رشت و انزلی از دو منظور تولید و تجارت، پتانسیل توسعه دارند؛ اما کار چنان که باید و شاید پیش نمیرود. بازدید میدانی چهارروزه از منطقه آزاد انزلی و اقتصاد این ناحیه نشان میدهد که اتفاقات ناخوشایندی زیر پوست این منطقه در جریان است؛ اتفاقاتی که اجازه نمیدهد گیلان به نقطه مطلوب اقتصادی خود برسد. جدا از عدمرعایت استانداردهای سیاستگذاری در منطقه آزاد اقتصادی و تجاری، بی ثباتی متغیرهای کلان اثر شدیدی بر اقتصاد منطقه گذاشته و همچون وزنهای سنگین، مانع تحول اساسی تجارت در گیلان و انزلی شده است. فقدان حاکمیت قانون و اثر ذینفعان محلی بر تصمیمات راهبردی نیز فشار را بر اقتصاد این ناحیه شدت داده تا این منطقه بهجای اینکه سکوی پرش ایران به بازار بزرگ روسیه و سپس اورآسیا باشد، به محملی برای مشکلات رنگارنگ فعالان اقتصادی بدل شود.
بازدید چهارروزه از منطقه آزاد انزلی و زیرساختهای تجاری استان گیلان با درکی روشن از پتانسیلهای رشت و انزلی و کاستیهای این مناطق برای توسعه تجاری و صنعتی همراه بود. اهمیت این گزارش از آن جهت است که باز شدن درهای تجارت با ایران برای روسها در مقطع کنونی حکم مرگ و زندگی را دارد. در این گزارش سعی شده است بازدید به شکلی غیرفنی روایت شود؛ به این امید که خوانندگان همدلی بیشتری با نگارنده پیدا کنند.
حوالی ۱۲شب است که به محل اقامت میرسیم و پیاده میشویم. شمال لطفی ندارد اگر هنگامه شب به آن پا بگذاری. باید صبح باشد که نسیم خنک این دیار روحت را راحت کند. صبح که بیدار شدیم همین حس را داشتیم. همهجا سبز، خیس و تازه بود. گویی جهان دوباره متولد شده بود. بعد از صرف صبحانه به همراه تیم خبرنگاران و مدیران مناطق آزاد راهی باراندازی در بندر کاسپین شدیم تا بفهمیم این منطقه با این همه شانس خوب برای توسعه، کارش کجا گیر افتاده است. اول از همه تصور ما این بود که بازهم مشکل از فضای کسبوکار و قول و وعده مسوولان استانی و ملی و وجود امضای طلایی است. اینها البته همه جای ایران هستند و پایش ملی فضای کسبوکار هم این موضوع را تایید میکند. با اینهمه مشکل منطقه آزاد انزلی بهجز اینها بود. گویا اختلافی در بین مقامات این استان بر سر نام و عنوان این منطقه وجود دارد که مانع مهمی برای پیشبردن امور در این منطقه و بخشی از مشکلات است. برخی که در دستگاهها و نهادهای بالادستی نفوذ دارند با طرح دعاوی درباره اثرات اجتماعی، اقتصادی ایجاد منطقه آزاد بر بومیان منطقه مانع توسعه این ناحیه اقتصادی شده و امکان گسترش مرزهای جغرافیایی را بسته اند. مدیران سابق این منطقه، نمایندگان مجلس و برخی مدیران ملی و استانی در پیچیده شدن خط داستان نقش دارند؛ اما این همه ماجرا نیست. کار تا آنجا بالا گرفته که مجمع تشخیص و برخی نهادهای بالادستی وارد معادله شده و مساله ساده توسعه انزلی به عنوان مسیر تجارت با روسیه، به کلاف گره خورده تبدیل شده است. در همین لحظه که گزارش در حال تدوین است، روسیه بهواسطه شدت گرفتن تحریمها به فوریت نیازمند کالاست و تجارت با ایران از مسیر گیلان میتواند بخشی از درد روسیه را درمان کند. با اینکه در سالی که گذشت حجم و ارزش تجارت با روسیه از مسیر گیلان رشد ملموسی داشته؛ اما این حجم و ارزش تنها یکدهم چیزی است که روسها از این مسیر انتظار دارند. آنها تمایل دارند ایران از سه مسیر ترانزیتی، جادهای و دریایی تجارت را با روسیه گسترش دهد؛ اما دعوایی که کمی بالاتر از آن گفتیم، مانع کار شده است. من این را دم اسکله کاسپین، جایی که بهتازگی در حال توسعه است، فهمیدم. مدیران این اسکله و برخی از مقامات گمرک حین توضیح وضعیت برای خبرنگاران نکاتی را بازگو کردند که متناقض بود. برای نمونه آمدن دستیار ولادیمیر پوتین به این منطقه و حضور برخی دیگر از مقامات روس نشان میدهد این تمایل وجود دارد که روابط تجاری با ایران توسعه پیدا کند. مقامات محلی گیلان بهویژه در انزلی نیز این موقعیت را مناسب ارزیابی میکنند. با اینحال جهش در این فضا نیازمند جاده و ریل و بندر است تا ابعاد آن بزرگ و به سهولت به روسیه وصل شده و عبور و مرور در آن تسهیل شود؛ اما نمیشود. از کنار انزلی که میگذشتیم تا به دیدار مدیران گمرکی استان گیلان برویم، پایههای سیمانی و لخت یک پل را دیدیم که میگفتند مسیر قطار است؛ مسیری که ذینفعان از اتصال آن به بندر ممانعت به عمل میآورند. جالب است که نمایندگان این شهر و مدیران این منطقه میدانند که اتصال رشت به خطآهن، چابهار را به انزلی متصل میکند و این یعنی تغییر کل زمین بازی با روسیه. اما همین نیروها از اینکه ۱۲ کیلومتر ریل را تکمیل کنند عاجز مانده اند و مساله اصلی که توسعه تجارت و رشد اقتصادی است، پشت دعاوی محلی مخفی شده است. خود مدیران البته اعتقاد داشتند وزیر راه به مقامات عالی کشور قول داده این ۱۲کیلومتر را سریعا تکمیل کند، اما حتی اگر این ۱۲کیلومتر تکمیل شود بازهم مشکلات دیگری هست که نمیگذارد تجارت با روسیه به سطح مناسبی برسد. به نظر میرسد در دنیای ما زمان به شکل دیگری متحول میشود، به همین خاطر است که روسها مدام از ما دلیل عدمتوسعه زیرساختهای استان گیلان را میپرسند؛ «در دنیای تو ساعت چند است؟»
دم اسکله کاسپین که چند سیلو دارد و تعدادی دستگاه تخلیه و جابهجایی بار، دریایی بی کران به ما چشمک میزند. افق آبی است و تا چشم کار میکند لاجوردی و مه و آب و ابر به هم آمیخته اند. یک نیمچه کشتی که گویا برای تخلیه روغن پهلو گرفته، تنها مراجعه کننده این بخش از بندر کاسپین است. بندر واقعا شلوغ نیست و فعلا نمیتواند با انزلی رقابت کند، اما کار آن دارد بالا میگیرد. این را میتوان از ادوات تخلیه بار که در دیگر اسکله کاسپین کنار خط ساحلی ردیف شده اند بهعینه دید. مرغهای دریایی سرود میخوانند و به ما خوشامد میگویند و هرجا میرویم مثل ردیفی از پیشاهنگان نظامی مسیر را میگشایند. تعدادی ماشین خارجی از برندهای شورولت، جیپ و بیوک در گوشهای از ساحل خاک میخورند. وقتی میپرسیم واردات خودرو دارید، برخی میخندند و بهاکراه جوابی میدهند. گویا این اتومبیلها دستمزد برخی نیروهای کار روسی است که در امارات فعالند و از مسیر گیلان به آستراخان یا سن پترزبورگ میروند. بندر با اینکه شلوغ نیست، اما خالی از جمعیت هم نیست. در برخی از بخشها کارگران مشغول تخلیه بار گندم و غلات هستند که طبق اعلام مقامات انزلی تجارتی پررونق دارد و این مسیر خیال کشور را بابت واردات محصولات غذایی در عصر تنش ژئوپلیتیک روسیه و اوکراین آسوده کرده است. با ون دوری در بندر میزنیم و میرویم. کاسپین در کنار آستارا و انزلی سهبندری هستند که قرار است وزن اصلی را در تجارت با روسیه به دوش بکشند. روسیه از مقامات ایرانی بارها خواسته غیر از این مسیرها، تردد از گذرگاه ایران-آذربایجان و نیز خطوط ریلی را گسترش دهد تا دسترسی این کشور برای حمل بار و کالا و مسافر فراگیرتر شود. خزر، اما ظرفیت محدودی برای تجارت با کشتی دارد. وقتی دلیل این محدودیت را میپرسیم مقامات انزلی میگویند عمق آب آنقدر نیست که کشتیهای غول پیکر بتوانند از این مسیر آمد و شد کنند. فضا برای حملونقل محدود بار مهیاست. طبق برخی گفتهها این محدودیت بین ۵ تا ۲۰هزار تن در نوسان است، اما گویا اگر بارگیری کشتیها از این میزان فراتر رود، احتمال به گل نشستن دور از ذهن نیست. کاسپین را که کامل و جامع بازدید میکنیم، چند نکته در ذهنم خطور میکند. اولا چه اندازه فرصت داریم که آنها را نادیده میگیریم. ما ایرانیها اگر همه فرصتهای کوچک و بزرگ را بهسرعت به سود تبدیل میکردیم، هرگز به این روزگار سخت و صعب نمیرسیدیم. از آن سو چیزی که آزاردهنده است، چالشهای مربوط به حاکمیت قانون است. اینکه یک نماینده یا یک مدیر و مقام محلی یا ملی بتواند بهراحتی یک برنامه کلان یا هدف عالیه را زمینگیر کند. انگار این ظرفیت مثل استوانه دریای خزر خالی شده و هی بخار میشود و کسی هم برای این پایین رفتن مدام فکری نمیکند. به همین تناقضات فکر میکنم و سوار ون میشوم. حین ورود یک لحظه آسمان از بالای سقف ون من را میگیرد. نگاه میکنم به پهنهای که حتی یک لکه سیاه در آن نیست؛ صاف و بی انتها و پاک مثل دل محلیها که قلبشان برای «ماسی»ها میتپد. آنها البته تور میاندازند و همه را شکار میکنند؛ حتی در منطقه ممنوع و در بارانداز. هیچ مرزی برای آنها نیست، هرجا بخواهند میروند و بعد که با اخطار ماموران ساحلی مواجه میشوند، با داد و بیداد از جریمه و توقیف درمی روند. آنها بهتر از هر کسی میدانند که اینجا قانون چندان هم سفت و سخت نیست.
فیلسوفی بزرگ زمانی گفته بود آزادی یعنی محدودیت آگاهانه؛ چرا که آزادی بی حد و مرز جز بینظمی حاصلی ندارد. اوضاع مناطق آزاد اقتصادی ایران به شق دوم این گفته نزدیکتر است. اگر آزادی نوع اول، مثبت باشد و محدود شده و بر تنظیماتی دقیق استوار گشته تا از ریل خارج نشود، اما به نظر میرسد کسبوکار تولیدکنندگان در مناطق آزاد به بینظمی نزدیکتر است. خبری از حمایتهای واقعی نیست، آلایندگی و ضربهزدن به محیطزیست بالاست، از تولیدکنندگان هم به انحای مختلف مالیات اخذ میشود؛ گاهی مالیات، گاهی عوارض. تسهیلات چندانی در اختیار صنایع قرار نمیگیرد و بدتر از همه برق هم گاه و بیگاه قطع میشود؛ چیزی که خلاف نص صریح قانون برای مناطق آزاد است. از ابتدا این مناطق قرار بود آزمایشگاه پیوستن ایران به سبک و سیاق تجارت آزاد و بدون مقررات و فشار باشند، اما حالا به جایی تبدیل شدهاند برای بقا. نه خبری از محصولات پیچیده و با ارزش افزوده بالاست و نه کسی چندان به صنعتگری و رشد بازار فکر میکند. تولیدکنندگان در مناطق آزاد مثل پرندهای که بالای یک درخت غان از ترس عقاب و سمور و ... مخفی شده و تنها به بقا فکر میکند، تنها تلاش میکنند زنده بمانند. یکی شان که سرامیکهای پلاستیکی میساخت و خوب هم میساخت به من گفت ۱۳خط تولید داشتم که حالا فقط ۳خط آنها کار میکند. افت تولید از ۱۰۰درصد به ۲۵ درصد یعنی هیچ؛ این یعنی همین حالا کارخانه از صرفه مقیاس افتاده؛ موضوعی که اثر مستقیم تحریم است و تورم. خودش میگوید تقاضای داخلی را با تورم کشته اند، چون کسی دیگر پول خانه ساختن ندارد. تقاضای خارجی را هم با تحریم و پیمان سپاری و ... ناممکن کرده اند. او که در شمار اندک صادرکنندگان مناطق آزاد است حرفهای عجیب کم نداشت. مثلا اینکه شرکتهای ایرانی را دارند از عراق حذف میکنند یا اینکه پیمان سپاری ارزی چه اندازه کلافه کننده است. وقتی از مشکلاتش پرسیدیم، خندید و گفت: باورتان نمیشود، ولی مهمترین مشکل من مالیات است و نبود نیروی کار. مواد اولیه هم نیست. گاهی روزها مجبورم کلا تعطیل کنم.
تولیدکننده دیگری که به تولید دوربینهای مداربسته مشغول بود، با اشاره به چالشهای تولید در مناطق آزاد گفت: بهرغم اینکه ما از برخی حمایتها در این مناطق برخورداریم، اما مشکلات هم کم نداریم. از خرید خارجی و تامین ارز آن تا مساله مالیات. واحد دیگری که با سرمایهگذاری چینیها در ایران در زنجیره قطعات الکترونیکی و صنعت روشنایی فعال بود نیز با اشاره به چالشهای بسیاری که در زمینه فعالیت صنعتی در ایران وجود دارد، مقوله نوسانات ارزی را یک بحران تمامعیار برای فعالیت در مناطق آزاد عنوان کرد و گفت: اینکه تصور کنیم صرفا برخی معافیتها داده شود پس تولید رونق میگیرد اشتباه است. ثبات گوهر گم شده همه صنعتگران است که تا نباشد سرمایهگذاری بیشتر نخواهد بود. بدتر از آن قوانین و مجوزهاست. ما هر سال برای دریافت مجوز باید به ادارات مختلفی رجوع کنیم و این برای سرمایهگذار ما کلافه کننده است که یکماه وقتش را صرف اخذ چند امضا کند.
همینطور که از سالن مونتاژ خارج میشوم و خاک ارههای کارگاه مجاور ورودی را از چهره علفهای هرز رسته در بهار کنار میزنم، به یاد شعری از شاملو میافتم که میگوید: «بهار منتظر بی مصرف افتاد...»
تحریم و تورم دو نیرویی هستند که به شکلی حیرت انگیز دارند ساختار تولید کشور را تغییر میدهند. بهکرات شنیده میشود که صنعتگران کنشگر و پژوهشگران صنعتی از ضرورت پیوستن ایران به زنجیره تامین جهانی میگویند، اما به نظر میرسد واقعیت تولید چیز دیگری است. در دسترس نبودن تولیدات خارجی اعم از قطعه و مواد یا کالاهای نهایی در کنار افزایش قیمت ارز موجب شده است تا جریانی در ایران پا بگیرد که هر آنچه را که نیاز داخل است به جای مونتاژ ایرانیزه کند. این یعنی کفشهای مارک، تی شرتهای مشهور، قطعات صنعتی، ورقهای فولادی و محصولات لاستیکی و پلاستیکی و مهندسی همه در فرآیندی نوپدید در حال داخلی سازی هستند. همین عامل موجب شده است تا نهتنها در شهرکهای صنعتی که در مناطق آزاد اقتصادی هم بحران کمبود زمین بروز کند. از آنجا که در منطقه آزاد انزلی فضا برای صادرات چندان مهیا نیست، این ناحیه به مکانی برای داخلی سازی و پاسخگویی به نیاز بازار داخلی بدل شده و این میل تمامی ندارد. بهجز مسائلی نظیر خرید و فروش زمینهای مناطق که در همه کشور فراگیر است و کسی برای آن راهحلی نداده، امروز نیاز به دایر کردن واحدهای صنعتی، نیاز به زمین بیشتر را برای مناطق آزاد تشدید کرده است. انزلی از این نظر که ابعاد آن کوچک و از روز اول محدود بوده، شدت بیشتری دارد.
رشت و انزلی و اقلیم شمال هرچقدر زیباست، کندی و کاهلی ما در توسعه تجارت یا قوانین دستوپاگیر کسبوکار در ایران زشت هستند. این شاید به عقیده مسوولان دولتی حرف غیرمنصفانهای باشد، اما حقیقت دارد. شاید باورش سخت است، اما در منطقه آزاد انزلی هنوز مکانیزمی برای تاسیس بانک خارجی تعریف نشده و این فاجعه است. هنوز امکان نقل و انتقال وجوه به شکلی مناسب و ساده برای تجار دوطرف فراهم نشده و این فاجعه است. تجارت قواعدی دارد و بدون آنها دادوستد ملال آور است. بین تاجران یک مثل مشهور است که میگویند اگر با کشور تجارت کردی و بعد از ارسال کالا و دریافت پول دو طرف لبخند زدند و «Thank you» گفتند، این یعنی توسعه تجارت محقق شده. فعلا، در این وضعیت روسیه مجبور است روابط تجاری را با ایران افزایش دهد، اما طبیعی است که تجار این کشور لذت چندانی از کار با ایران نمیبرند. برای تغییر این فضا لازم است چند اتفاق بیفتد. اولا از سه مسیر جادهای (تسهیل روابط خارجی با کشور جمهوریآذربایجان)، دریایی (خرید کشتی و ادوات بارگیری و تخلیه و ...) و ریلی (آن ۱۲کیلومتر باقیمانده) امکان جابهجایی بار بیشتر و گستردهتر شود. دوم اینکه امکان تاسیس بانکهای مشترک یا بانکهای تخصصی برای ارائه ابزارهای مختلف تسویه تجاری فراهم آید. سوم اینکه در صورت امکان پیمان مشترک پولی با هدف تسویهحساب با واحدهای ارز ملی فراهم شود. چهارم اینکه اجماعی بین نیروهای محلی در راستای نفع مشترک استان از این دریچه تجاری حاصل شود. رشت با چنین ابزاری میتواند به استانبول ایران تبدیل شود.
اگر رشت بخواهد شبیه استانبول شود، چه کم دارد؟ به نظر میرسد این دو شهر خاورمیانه شباهتهای بسیاری به هم دارند؛ اما ساختار اقتصادی رشت شباهتی به ساختار اقتصادی استانبول ندارد. سوال بهتری که در این مقایسه باید پرسید این است که رشت و انزلی برای تبدیلشدن به استانبول که سالانه در آن صدها میلیارد دلار دادوستد صورت میگیرد، چه باید بکنند؟ احتمالا خواهید گفت که با دیدن دو شهر رشت و استانبول بهسرعت به اشتراکات بسیاری که بین آنها وجود دارد، پی برده اید. هردو مامن فرهنگهای متنوعی هستند و با نگاهی باز به جهان مینگرند. هردو زیباییهای خیره کننده طبیعی و آب و هوای لطیفی دارند و به لطف قدمت بسیار و جاذبههای گردشگری متعدد میتوانند ساعتها گردشگران را که مصرف را شدت میبخشند، سرگرم کنند. هردو حتی به دریا وصل هستند و امکانهای خوبی برای تجارت دارند. با اینحال استانبول سالانه میلیاردها دلار کالا دادوستد میکند و رشت در بهترین حالت یکمیلیارد دلار. آنچه موجب شده است تا رشت نتواند به کانون تولید ثروت تبدیل شود، این است که رشت از جریان تجارت جهانی دور مانده؛ ولی استانبول خود را به یکی از نقاط کانونی در جریان تجارت جهانی تبدیل کرده است. گشتی در استانبول بهخوبی این نکته را به ذهن متبادر میکند که تجارت در این نقطه از خاورمیانه چه اندازه آسان است؛ کشتیهای غول پیکر، زیرساختهای مناسب، فرودگاه برجسته و بسیار باکیفیت، زیرساختهای شهری به روز، و از همه مهمتر منافذ نقل و انتقال ارز و کالا و خدمات به شکل متعدد؛ رشت، اما با اینکه در منطقهای بسیار حاصلخیز با امکان دسترسی به چند کشور قرار گرفته و در مرکز کریدورهای مهمی قرار دارد، بهواسطه قوانین دستوپاگیر موجود نتوانسته است آنچنان که باید و شاید تولید ثروت کند یا برای متقاضیان انبوه کالا در اورآسیا و اروپا، شریکی مطلوب باشد.
منبع: دنیای اقتصاد