به گزارش میمتالز، یادم میآید دوشنبه، ۶ شهریورماه امسال بود که در همایشی با موضوع هوشمندسازی، امیر مسعود باقری را در میزگردی که برگزار میشد دیدم. در حالیکه درگیر آن بودم که مصاحبه شونده مطرح و صاحب سخنی را از دست ندهم یک جمله حواسم را به میزگرد جمع کرد؛ باقری در واکنش به دغدغههای استارتاپهای هوشمندسازی در کشور که توسط فعالان مطرح میشد گفت: ما تمام مشکلات را میدانیم، اما میخواهیم کار کنیم. جوانتر از همه شرکت کنندگان میزگرد بود و داشت به سختی تلاش میکرد تا با ادبیات دهه هفتادیاش اهالی سنتی صنایع معدنی حاضر در همایش را قانع کند. زمزمه جوانی از ابتدای رویداد به گوشم میرسید. جملاتی مانند «به جوانان کشور معتقدم»، «به کارگیری نیروهای جوان نتیجهای بهتر از تصور سازمان در پی داشته»، «نیازمند نیروی جوان متخصص هستیم» و... به گوشم آشنا میآمد. البته باید بگویم که سالهاست چنین صحبتهایی را شنیدهام، اما بگذارید اعتراف کنم اینبار جوانگرایی را کمی جدیتر گرفتم و امیدوار بودم در آینده نزدیک طیف جوان بیشتری را در برنامههای مرتبط به معدن ببینم. فکر کردم شاید صحبت با یک جوان استارتاپی که سنش کمتر از ۳۰ سال به نظر میرسد انتقال دغدغه و خدمات آن به حکمرانان و فعالان صنایع معدنی کمی به نسل جوان کمک کند. در نهایت به سراغ امیرمسعودی باقری، مدیر استارتاپ نورون رفتم و درباره جزئیات این استارتاپ معدنی گفتگو کردیم.
امیرمسعود باقری در این مصاحبه تفصیلی به سوالات مختلفی در زمینه فعالیت استارتاپها در زمینه هوشمندسازی معادن پاسخ داده است که در ادامه میخوانید.
من امیرمسعود باقری هستم. سال ۹۳ در مقطع کارشناسی وارد دپارتمان مهندسی شیمی و نفت دانشگاه صنعتی شریف شدم. متناسب با علاقهای که به هوش مصنوعی و کاربردهای صنعتی این حوزه داشتم از سال ۹۴ وارد بازار کار اکوسیستم نوآوری شدم و در استارتاپهای مختلفی طعم کار با داده و عواید استفاده از هوش مصنوعی را چشیدم. از سال ۹۹ با جمعی از دوستانم به فکر راه انداختن استارتاپی افتادیم که در آن هوش مصنوعی نقش اصلی را داشته باشد و به عنوان محصول اصلی به مشتری نهایی ارائه گردد. پس از مدتی تحقیق در صنایع مختلف، صنعت فناوری خودران سازی خودرو و به ویژه کامیونها در نظر ما بسیار جذاب شد و به پیش بینی آیندهای روشن و قریب الوقوعی برای این صنعت در ایران رسیدیم.
از شهریور سال ۱۴۰۰ مشغول توسعهی نمونهی اولیه شدیم و همزمان من نیز برای کمک بهتر به تیم در مقطع ارشد وارد دورهی مدیریت کسب و کار (MBA) در دانشکدهی مدیریت و اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف شدم. پس از توسعهی محصول اولیه و دریافت بازخورد از بازارهای مختلف، بازار حمل و نقل بار درون معادن (ناوگان دامپ تراک) را بسیار مناسب دیدیم و تاکنون موفق به اقناع دو مجموعهی سرمایه گذاری برای توسعهی این فناوری شدیم. در حال حاضر نیز به دنبال جذب مجموعهی سوم جهت سرمایه گذاری برای ورود مستقیم به بازار هستیم.
متناسب با دادههای تاریخی، مهمترین خروجی انقلابهای صنعتی تغییر نهادههای تولید و یا تغییر نسبت وزنی آنها بوده است. برای مثال انقلاب صنعتی اول با ماشینی شدن صنایع مرتبط با منسوجات آغاز شد، اما در ادامه ماشین آلات را به عنوان یک نهادهی مهم به تابع تولید بنگاهها در صنایع گوناگون اضافه کرد. در انتهای قرن ۱۹، با ظهور و بروز نیروی برق و همچنین اختراع موتور احتراق داخلی، محدودیت نیروی بازوی انسان بیش از پیش برداشته شد و جا برای نقش آفرینی بیشتر ماشین آلات در صنایع گوناگون فراهم شد. در انقلاب صنعتی سوم با دیجیتالی شدن صنایع، توانایی ذخیره سازی و انتقال و پردازش دادهها باعث شد تا زیرساخت مناسبی در صنایع شکل بگیرد تا در انقلاب صنعتی چهارم با ظهور جدیتر تکنولوژیهایی همچون هوش مصنوعی، بسیاری از وظایفی که از بار شناختی و فکری بالایی برخوردار نبودند و تا پیش از این به عهدهی انسان بود، زین پس به عهدهی ماشین آلات هوشمند باشد تا هزینهی انجام آن به شدت کاهش یابد و همچنین دقت و سرعت انجام این وظایف به طرز فزایندهای افزایش یابد و انسان به عنوان یکی از مهمترین نهادههای بنگاه بر وظایفی متمرکز شود که فقط از عهدهی انسان برخواهد آمد.
در کشور ما ایران، گرچه شرایط اقتصادی خاصی حاکم بوده و در بسیاری از موارد به دلیل پایینتر بودن قیمت بسیاری از سایر نهادههای تولید به جز ماشین آلات، عقب ماندن صنایع از تکنولوژیهای روز دنیا همچنان توجیه اقتصادی موجودیت بنگاه را به خطر نمیاندازد، اما حتما با رشد و نفوذ بیشتر تکنولوژیهای هوش مصنوعی در تمامی صنایع و همهگیری آن در دنیا، به زودی استفاده از نهادهی انسان در وظایفی که استعداد خودمختارسازی (اتوماسیون) را دارند حتی در کشور ما از توجیه اقتصادی خارج شده و بنگاههای ما به مرور ناچارند بازارهای پیش روی خود را به رقبایی با حجم سازمانی یک دهم خود و قیمت تمام شدهی بسیار پایینتر واگذار کنند.
از سوی دیگر نیز با توجه به سیاست گذاریهای انجام شده توسط رقبای منطقهای ایران، سرمایه گذاری در فناوریهای هوش مصنوعی و استفادهی از این ظرفیت با سرعت نفوذ معقول به خصوص در صنایع کلیدی ایران از اهمیت بالایی برخوردار است. با توجه به موهبتهای خدادی کشورمان ایران، از جملهی مهمترین صنایع که حتما در غیاب و یا حتی حضور درآمدهای نفتی نقشی کلیدی دارد، صنایع مرتبط با معدن است که از قضا استعداد بسیار زیادی برای استفاده از هوش مصنوعی در این صنایع وجود دارد؛ چرا که حلقههای مختلف زنجیرهی عملیاتی معدن مملوء از وظایفی است که به دقت و سرعت بالا نیاز دارد در حالی که بار فکری و شناختی چندانی لازم ندارد. از جملهی این وظایف در حلقهی معدن کاری یافت میشود که میتوان به جای راننده و به طور کلی کارگر انسان در استفاده از ماشین آلات، از تکنولوژیهای هوش مصنوعی استفاده نمود.
برای اینکه تنها به یک شهود از اثر اقتصادی استفاده از این تکنولوژیها اشاره کنم، میتوان به این موضوع اشاره کرد که در حال حاضر در بسیاری از معادن (حتی معادن بزرگ) به دلایل مختلف ماشین آلات و به طور خاص ناوگان حمل و نقل بار در معادن در شب بلا استفاده است؛ لذا استفاده از تکنولوژیهای هوش مصنوعی در این ناوگان میتواند بدون اعمال تغییرات شگرف در ساختار انسانی سازمان، ظرفیت ناوگان را پنجاه درصد افزایش دهد. این بدان معناست که پیمان کار میتواند نصف ماشین آلات خود را از چرخه خارج کرده، آنها را به فروش برساند تا از خواب سرمایهی خود جلوگیری کند و یا پروژهی معدنکاری دیگری را به طور موازی با استفاده از ماشین آلات بلااستفاده آغاز کند که این امر باعث کاهش هزینهی ماشین آلات مصرفی در هر پروژه و لذا افت قابل توجه قیمت تمام شده به ازای هر تن خاک جابجا شده در معدن خواهد شد.
بخشی از مشکلاتی که در مسیر رشد خود در صنایع معدنی با آن سروکار داریم، مستقل از مشکلاتی که در سطح اقتصاد کلان با آن روبرو هستیم نیستند. به طور کلی نحوهی حمایت دولت در طی سالیان مختلف از امر توسعهی فناوری بسیار شعار زده بوده و بعضا منابع هنگفتی در امر توسعهی فناوریهایی به کار گرفته شده که در مراحل بلوغ به سر میبردند؛ طبعا نبود توجیه اقتصادی در توسعهی اینگونه فناوریها باعث شده تا دولت به حمایت بیشتر و اصطلاحاً نرمتر کردن خط بودجهی بنگاههایی بپردازد که مشغول به توسعهی این فناوریها بودند؛ بدیهی است که در بسیاری از موارد تنها حاصل این منابع شکست بوده که بخشی از آنها نیز در سالهای اخیر بسیار زیاد مورد توجه افکار عمومی و همچنین بخش خصوصی قرار گرفتهاند. متاسفانه اظهار نظرهای بعضا نسنجیده در این سالها در ارتباط با مقولهی استفاده از فناوریهای نوین نیز به این موضوع دامن زده است و همین امر سبب شده تا خیل عظیمی از بازیگران موثر در بخش خصوصی به امر توسعهی فناوری در درون مرزهای کشورمان بدبین باشند و طبعا اعتماد چندانی به استارتاپهای خصوصا صنعتی نداشته باشند.
عموما در جواب اینگونه نگرانیها، ما تلاش میکنیم بر این موضوع تاکید کنیم که فناوریهای حوزهی هوش مصنوعی خصوصا در کاربردهای تماماً صنعتی آن، عمدتا در مراحل اولیه تولد به سر میبرند و هنوز در بسیاری از صنایع به طراحی غالب نرسیدهاند؛ لذا در چنین مراحلی بر خلاف بسیاری از تجارب گذشته، استفاده از مسیر تحقیق و توسعه در رسیدن به فناوری، توجیه اقتصادی دارد. همچنین بر خلاف تصور حاکم و با وجود ضربات مختلفی که نظام آموزش عالی در این سالها متحمل شده، همچنان ظرفیتهای بسیار خوبی در دانشگاههای سطح یک کشور در بین اساتید و دانشجویان وجود دارد که تنها نیازمند همگرایی برای رسیدن به پاسخ درخور به نیازهای صنعت، با کیفیتی مشابه پیشرفتهترین فناوریهای روز دنیا هستند.
مشکلات دیگر، اما مختص صنایع معدنی کشورمان ایران است. اولاً اینکه نزد برخی سیاستگذاران موثر در این حوزه، یک دیدگاه نسبتاً طرفدار کارگر وجود دارد که مانع از استفادهی فناوریهای نوین در این صنایع میشود. این دیدگاه معتقد است که معادن میبایست نرخ اشتغال جوامع همجوار خود را بالا ببرند و استفادهی از این فناوریهای نوین منجر به پایین آمدن این نرخ خواهد شد. حال آنکه در میان مدت و دراز مدت با بالاتر رفتن بهرهوری بنگاه حاضر در معدن، نیاز بنگاه در نیروی انسانی در جایگاههای شغلی که تنها نیروی انسانی قادر به انجام آن است بالا رفته و بنگاه بدون دستور خارجی و آزادانه تصمیم به بالاتر بردن اشتغال خود خواهد گرفت.
مضاف بر اینکه بالارفتن بهرهوری و سودآوری بنگاههای حاضر در این صنعت منجر به این خواهد شد که حتی بسیاری از بنگاههای کوچک و متوسط که پس از بالا رفتن حقوق دولتی اقدام به تعطیلی کردند، قادر به پرداخت این حقوق بعضا گزاف، با تمکّن و رضایت خود باشند. همچنین میدانید که مطابق قانون، دولت میبایست این حقوق دولتی را در ردیفهایی از جنس آبادانی مناطق همجوار همان معادن مصرف کند که در صورت وفاداری دولت به این بخش از قانون، عملا با حفظ حیات این بنگاهها و افزایش بهرهوری ایشان، رفاه تمامی مردمان ساکن در این مناطق افزایش پیدا خواهد کرد. این موضوع نیاز به کمی صبوری دارد که متناسب با ساختار سیاسی و عمر سیاست مداران موثر بر مناطق مذکور، رفع این چالش چندان راحت نخواهد بود.
علاوه بر این چالش، در بنگاههای معدنی عموما نیمه دولتی، بعضا حتی به صورت ضمنی دیدگاهی از جنس حمایت از نیروهای استانی و سرمایه گذاری در استارتاپهای استانی وجود دارد که مسیر ورود استارتاپهایی همچون ما به بازار را سختتر میکند. در جواب این دغدغه نیز میبایست گفت که متناسب با ساختار حاکم بر آموزش عالی در کشور، امکانات و ظرفیتهای آموزشی و پژوهشی بهتری در دانشگاههای تهران نسبت به سایر شهرها وجود دارد که همین موضوع ریسک به ثمر رسیدن فرایند توسعهی فناوری را تا حد امکان کمینه میکند. البته که در دل اکوسیستمهای نوآوری محلی که در استانهای کشور شکل گرفته، ظرفیتهای بسیار خوبی به مرور پرورش پیدا کرده که در سطح کشور بی نظیر است، اما بعضا به دلیل اعتمادی که بنگاههای نیمه خصوصی صرفا از سر همجواری و نه شایستگی به استارتاپها و یا دانشگاهها داشتهاند، سرمایههای نسبتا قابل توجهی منجر به نتیجهی محسوس نشده و همین موضوع مدیران کلیدی این بنگاهها را نسبت به مقولهی نوآوری مقداری محافظه کار و بعضا بدبین کرده است. در حالی که اگر تفکر و نقطه نظر حاکم بر سرمایه گذاران خطر پذیر حاضر در اکوسیستم نوآوری به بازوهای سرمایهگذاری خطر پذیر شرکتی حاضر در این بنگاهها انتقال یابد، اینگونه سوگیریها نیز کاهش یافته و نتایج حاصل، تمامی ذینفعان را در تعادل بهتری قرار خواهد داد.
اگر اشتباه نکنم، در حافظه جمعی ایرانیان عبارت «فرار مغزها» نخستین بار در ابتدای دههی هشتاد شمسی نقش بسته باشد. از آن زمان تا به حال، مایهی تاسف است که شرایط کشور به گونهای پیش رفته که امروز دیگر مهاجرت مختص قشر نخبهی جامعه نیست و این موج به کارگران ماهر و غیر ماهر نیز رسیده است؛ لذا حتما برای تمامی استارتاپها در خارج از کشور فرصتهایی فراهم است که میتوانند رشد بیشتر با هزینهی کمتر و رفاه بالاتری را تجربه کنند و طبعا تیم و استارتاپ ما از این قاعده مستثنی نیست؛ و لذا بسیار شفاف و به صراحت بگویم که انتخاب ماندن در کشور تحت این شرایط یقینا دلیلی عقلایی به معنای اقتصادی آن ندارد.
دست کم مهمترین انگیزهی من در حال حاضر برای ماندن در کشور، ادای دِین به پیشینیانی است که با میراث خود، خدمت به کشور را به ذمهی امثال من گذاشتند. مرحوم بهروز برومند در سال ۵۵ شمسی و مرحوم محمدعلی مجتهدی در سال ۴۴ شمسی سنگ بنای دو سازمان آموزشی بسیار مهم را در ایران گذاشتند و این موهبت برای امثال من فراهم شد تا هفده سال از عمر آموزشی خود در مقاطع راهنمایی، متوسطه، کارشناسی و کارشناسی ارشد را به صورت رایگان در این محیطها تنفس کنم و با استفاده از نعماتی که در اختیارم قرار گرفته، به داشتههای امروزم برسم. حتما اگر وطن دوستی و نیت خیر امثال این بزرگواران نبود، امثال من نیز در این موقعیت نبودیم که رفتن به خارج از کشور چه کاری و چه تحصیلی سهل و آسان باشد؛ لذا کمترین ادای دین به امثال این بزرگواران، پیروی از راه و مشی و منش ایشان است. ضمن اینکه من همیشه از این نعمت برخوردار بودم که شاگرد کسانی باشم که اثرگذاری در کشور و وطن خود را به رفاه بیشتر ترجیح دادند؛ اساتیدی همچون حسین عبده تبریزی، علی نقی مشایخی، علی زواشکیانی، محمد حسین رحمتی، سید علی مدنی زاده، محمدرضا آراستی، ایمان حاجی زاده و امثال ایشان که همیشه در تصمیم من به ماندن در کشور و تلاش برای تغییر شرایط موثر بودند و تمام تلاش خود را برای امیدواری امثال من به بهبود اوضاع، به کار گرفتهاند.
واضح است که تداوم شرایط فعلی و عدم درک صحیح از لزوم تغییر کلان سیاستهای حاکمیتی، چه در حوزهی صنعت و چه در سایر حوزهها، خیلی زود منجر به مهاجرت تمامی نیروهای متخصص و دلسوز باقی مانده در کشور خواهد شد؛ زیرا در نهایت بقا قویترین غریزهی آدمی است که تصمیم ساز خواهد بود. اما همچنان امثال من امیدواریم که با صبر و صعهی صدر بیشتر و تلاش برای ایجاد تغییرات مثبت در حوزههای تخصصی خود با استفاده از نوآوری، بتوانیم مسیری را برای خود و نسلهای بعدی باز کنیم و همچنان چراغ روشن مانده از سالیان قبل را روشن نگه داریم.
پانیذ رحیمی