به گزارش می متالز، «یورت آوار شد»؛ این خبر کوتاه، چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶، به قیمت جان ۴۳ معدنچی تمام شد؛ در میانهی یک روز بهاری، کارگرانی که در معدن زغالسنگ یورت در آزادشهر گلستان مشغول به کار بودند، ناگهان با یک «بیگ بنگ» مواجه شدند؛ انفجار مهیبی که ۴۳ خانواده بیسرپرست برجا گذاشت؛ ۴۳ خانه داغدار با پرچمهای سیاه.
در بحبوحه حادثه یورت، بحث «ایمنی» و «ایمنی معادن» داغ شد؛ شد تیتر یک روزنامهها؛ آدمهای بسیاری از سلبریتیهای اینستاگرامی گرفته تا هنرپیشهها و سیاستمداران، برای این حادثهی تلخ دل سوزاندند و عکس پروفایل خود را به نشانه همدلی با داغدیدگان، سیاه کردند؛ خیلیها گفتند "با داغداران یورت همدلیم"؛ همدلیای که البته خیلی زود ته کشید و از یادها رفت؛ عکسهای پروفایل به حالت عادی بازگشت؛ پیامهای تسلیت و کمپینهای همدردی، کرکرهها را پایین کشیدند و برای همه، «یورت» تمام شد، به جز برای ۴۳ خانوادهای که داغشان هیچ وقت بوی کهنگی نگرفت.
دو سال بعد از آن حادثه تلخ، به نظر نمیرسد اوضاع برای کارگران معادن زغال سنگ، چندان بهبود یافته باشد؛ در طول این دو سال، گاه و بیگاه، با خبرهایی از حوادث مرگبار معادن روبرو بودیم اما این اواخر _ در یکی، دو هفته اخیر _ به نظر میرسد با پدیدهای به نام «اپیدمی حوادث معادن زغال سنگ» مواجه شدهایم؛ حوادثی که از طزره تا سوادکوه، «جان تعدادی از کارگران» را به سادگیِ بسیار گرفته است.
پنج شنبه، ۲۳ خرداد ماه، بر اثر ریزش تونل برناکی در معدن زغال سنگ طزره دامغان، ۲ کارگر با اسامی «محمود مومن» و «علی عجم» جان باختند و یک نفر «علی لالایی» مصدوم شد.
سه روز جلوتر میآییم؛ ظهر روز یکشنبه (۲۶خرداد) یکی دیگر از کارگران شاغل در معدن زغال سنگ رزمجا غربی طزره در شرکت البرز شرقی، بر اثر گاز گرفتگی جان خود را از دست داد.
دور روز بعد، همین معدن دوباره حادثه آفرید؛ این بار خوشبختانه، نتیجه فقط «مصدومیت کارگران» بود؛ در حادثه اول که در تونل مادر رخ داد، یکی از کارگران به نام «عطاردی» حدودا ۴۰ ساله حین جابجایی چوب از ناحیه دست دچار شکستگی شد و به بیمارستان ولایت دامغان انتقال پیدا کرد. در دومین حادثه در همان روز، یکی دیگر از کارگران پیمانکاری حین پر کردن کارگاه استخراج تونل «کلاویز» با خاک دچار وحشت شد تا جایی که به دلیل وخامت وضعیت جسمی و روحی، وی را به درمانگاه منتقل کردند.
باز دوروز جلوتر میآییم؛ این بار حادثه در یک معدن زغال سنگ در سوادکوه مازندران، جان دو کارگر را قربانی کرد و دو مصدوم هم برجا گذاشت؛ حوالی ساعت ۱۰ صبح ۳۰ خرداد، دو کارگر معدن شیردره سوادکوه در استان مازندران حین کار دچار گازگرفتگی شدند که آنها را بلافاصله به مراکز درمانی منتقل کردند اما متاسفانه هر دو کارگر در مراکز درمانی جان باختند.
این اخبارِ تلخ را که کنار هم میگذاریم، میتوانیم خیلی راحت نتیجه بگیریم که هنوز «یورت» تمام نشده است؛ گرچه در معدن یورت آزادشهر، ۴۳ کارگر در یک تونل خاص و در یک زمان مشخص، دچار حادثه مرگبار شدند اما هنوز همچنان همان روالِ حادثهخیز و مرگبار، بر بسیاری از معادن زغالسنگ کشور حاکم است.
اخبار مرگ کارگران در خرداد ماه ۹۸ نشان میدهد در طول هفت روز، ۵ معدنچی زغالسنگ بر اثر حادثه کار جان باختهاند؛ ۵ مرگ در طول یک هفته؛ ۵ خانواده کارگری در هفته آخر خرداد ماه، به عزای مردانی نشستند که با دودهی سیاهِ «زغال سنگ» نان درمیآوردند؛ نانِ حلالِ یکی از سختترین و جانکاهترین مشاغل دنیا، کارگری در معادن زغال....
شاید همزمانی این اتفاقات در طول یک هفته، صرفاً یک «اتفاق» باشد اما این اتفاقِ تلخ، یک سوال بیجواب را پررنگ میکند؛ چرا معادن زغالسنگ تا این حد حادثه خیزند؟!
ابوالفضل اشرف منصوری (رئیس کانون سراسری انجمنهای صنفی بازرسان ایمنی و بهداشت کار کشور) در پاسخ به این سوال میگوید: معادن زغالسنگ چون ساختار پایدار و مشخصی ندارند و صرفاً برای بهرهبرداری استفاده میشوند، به جنبههای «مقاومسازی» و سازماندهی وضعیت درونی معدن توجه چندانی نمیشود. وقتی زیر خاک، یک ماده معدنی است، تمرکز اولیه، فقط و فقط روی برداشت آن ماده معدنی و سودآوری است؛ همین سودآوری، تفکر غالب معدنداران، چه در بخش خصوصی و چه در بخش دولتی است. همین تفکر است که «ایمنی» و پایبندی به آن را کمرنگ میکند؛ طرف با خودش مثلاً میگوید اگر من اینجا در ورودی تونل، یک Jet Fan بگذارم، ممکن است دو روز دیگر با یک انفجار کنده شود؛ در واقع فقط هزینه- فایده میکنند؛ حتی تجهیزات روشنایی، تهویه و برقکاری، به خاطر شدت آسیبهای کار معدن، به سادگی بازیابی و بازسازی و تعویض نمیشوند و فقط سرهمبندی میشوند؛ این مساله، متاسفانه قابل تعمیم به بسیاری از معادن کشور است.
تکرار حوادث، به خصوص در معادن قدیمی و باسابقه کشور، شبیه یک «تراژدی» است؛ تراژدیای که باید با آن به شیوهای پایدار و اصولی برخورد شود؛ اشرف منصوری در این رابطه میگوید: وقتی رگههای معدنی را پیدا می کنند، برآورد اولیهشان این است که چند سال بازدهی و سود دارد؛ معادن ما تاریخچه قدیمی دارند و سالهاست که روی آنها استخراج صورت میگیرد و همین استخراج طولانی، ساختار معادن را تحلیل میبرد؛ حتی اگر هیچ کاری انجام ندهیم، دهانه تونلهای معادن بر اثر تردد واگنها و نیروی انسانی، بعد از چند سال حالت سابرفته و صیقلی یافته پیدا میکند؛ همین لغزندگی، سادهترین شکل استهلاک و آسیب است؛ حالا اگر به این مساله توجه کنیم که در هر هفته، یکی یا دو تا انفجار در معدن اتفاق میافتد یا هر هفته، نشت گازهای زیرزمینی، موجب واکنشهای شیمیایی و مشکلات جانبی میشود، عمق مطلب روشنتر میشود؛ اینها مجموعه عواملی هستند که موجب حادثه میشوند.
اما این «عوامل» که در ذات خود آسیبزا هستند، اگر به حال خود رها شوند، موجب خسارات جانی بسیار میشوند؛ اشرف منصوری دلیل بروز مکرر حوادث مرگبار را علاوه بر اهمال برخی کارفرمایان و نگاه سودمحور آنها، در ضعف ساختار نظارت میداند؛ هم نظارت بازرسان کار ادارات کار و هم نظارت سازمان نظام مهندسی معدن. او معتقد است هیچگاه از اتفاقات دردناکِ گذشته، عبرت نگرفتهایم و سطح نظارتها را بالا نبردیم؛ او به «یورت» اشاره میکند و مرگ ۴۳ کارگر...
اما چاره چیست؟ چگونه میشود ضعفهای نظارت را جبران کرد؛ این کارشناس ارشد ایمنی معتقد است «راهکار» فقط استفاده از ظرفیتهای نهاد مدنی و NGO های ایمنی است؛ او میگوید: مثلاً اگر معدن یورت را به عنوان یک نمونه در نظر بگیریم باید بپرسیم که اداره کار گلستان در مجموع چه تعداد بازرس داشته؛ چه تعداد کارگاه کوچک و بزرگ و معدن در این استان هست و این بازرسان، هر چند وقت یکبار میتوانند به این واحدها و معادن سرکشی کنند؛ بنابراین تنها راهکار ممکن، استفاده از ظرفیت نهادهای مدنی ایمنی و بهداشت کار و «برونسپاری بازرسی کار» است؛ مدلی که در خیلی از کشورها از جمله ژاپن به کار گرفته شده؛ در ژاپنِ امروز، نرخ حادثه کار نزدیک به صفر است.
به گفتهی اشرف منصوری، مشارکت دادنِ تشکلهای صنفی مسئولین ایمنی و بهداشت کار، هم در اندازه دولت و هم در هزینههای کار صرفهجویی میکند و میتواند امر بازرسی کار را بهسامان نماید.
او البته به مسئولیتهای مدنی و شغلی کارفرما اشاره میکند: براساس ماده ۹۵ قانون کار، پیادهسازی کلیه مسائل ایمنی و مسئولیتهای اجرایی آن برعهده کارفرماست؛ پس کارفرما باید اشراف کامل به مبحث ایمنی و آییننامههای آن داشته باشد؛ اگر سواد و اشراف کامل ندارد، مشاور و ناظر ایمنی کارفرما باید در این زمینه، محیط بر همه مسائل باشد؛ کارگری که در یک محیط سخت و زیانآور مثل معدن زغالسنگ کار میکند، حتی در طول روز نور خورشید را نمیبیند، فرصتی برای «حضور اجتماعی» قوی ندارد و زندگیاش محدود به کار و کار و کار است، خطرات را به صورت روتین، جدی نمیگیرد و بعد مدتی، دیگر خطر را خطر نمیبیند؛ از این کارگر نمیشود توقع داشت که خودش، مسائل ایمنی را به دقت رعایت کند.
بدیهیست که ما «ضعف قانون» و آییننامه نداریم؛ اما مساله اینجاست که تا نظارت دقیق و درست بر اجرای قانون نباشد، هزار آییننامه و مصوبه هم که برای ایمنی کارگران در معادن و کارگاههای پرخطر بنویسند، باز هم هیچ ضمانتی برای اجرا نیست. باز هم کارگران به هر بهانهی به ظاهر کوچک، مثل انفجار یک دستگاه ترانس یا خرابی دستگاه گازسنج، قربانی میشوند؛ قربانی میشوند و از یاد میروند. امروز بعد از گذشت دو سال، نام معدنچیان یورت از یادها رفته است؛ نام کارگرانی که از طزره تا سوادکوه قربانی شدند نیز در حافظه تاریخی ما نمیماند؛ این نامهای ساده اما بزرگ، دیگر حتی برای سلبریتیها هم جذاب نیست!