به گزارش می متالز، در افق چشمانداز سال۱۴۰۴به میزان ۵۵میلیون تن تولید فولاد هدفگذاری شده؛ هدفی که نیازمند سرمایهگذاری و برنامهریزی منسجم است. چراکه در سالهای گذشته ناهمگونیها در زمینه توسعه این صنعت رخ داده است که سبب ایجاد مسائل و چالشهایی در طول این صنعت از بالادست تا پاییندست آن شده است. درباره چشمانداز صنعت فولاد و چالشهای پیشروی این صنعت و تکمیل زنجیره آن در حاشیه بیستوسومین نمایشگاه مطبوعات درغرفه صمت با منصور یزدیزاده مدیرعامل شرکت ملی فولاد ایران به گفتوگو نشستهایم که در ادامه میخوانید.
یکی از مهمترین موضوعهای قابلتوجه در زنجیره فولاد تکمیل این زنجیره است. تا رسیدن به افق چشمانداز به چه بخشهایی که تاکنون در این زنجیره مغفول مانده است باید بیشتر توجه شود؟
این یک سوال راهبردی به شمار میرود که البته بهدرستی هم مطرح است. چراکه با توجه به چشماندازی که برای ۱۴۰۴در افق چشمانداز در زمینه فولاد در نظر گرفته شده است باید به این مسئله دقت شود که هم زنجیره ارزش و هم تامین بهصورت همگن و همتراز حرکت کنند. البته مطالعاتی برای این امر شده است. اما اتفاقی که در چند سال گذشته روی داده به این موضوع برمیگردد که توسعهها بهجای اینکه در زنجیره به صورت افقی روی بدهد بیشتر بهصورت عمودی توسعه یافته است. بدین معنا که ما زمانی در زمینه نورد توسعهسازی بسیاری داشتیم، در آن زمان که نورد افاس تهیه میکرد، پشتوانه آن به شمش فولاد گرم بود. یا واحدهایی که فولادسازی ایجاد کردند پشتوانه آنها به معادنی گرم بود که در افاس آنها تعریف شده بود. اما در عمل شاهد بودیم که زمانی که در حجم بالایی سرمایهگذاری به این شکل انجام شد به این امر منجر شد که بالادستی که باید آنها را تامین میکرد، خودش هم شروع به توسعه کرد؛ توسعهای که در تخصصشان نبود. هرچند برای این مجموعهها در افق ۱۴۰۴ جایگاهی تعریف خواهیم کرد اما این توسعههای عمودی سبب یک ناهمگونی شد که هماکنون شاهد آن هستیم. چراکه بخشی از نوردیهایی که ایجاد شدهاند امکان تامین شمش ندارند و برای تامین آن با مشکل روبهرو هستند تا حدی که وزارت صنعت، معدن و تجارت را به این امر واداشت که جلسههایی را در اینباره برگزار کنند که با تعیین فرمول و نسبتگذاری نیاز آنها را تامین کنند، چراکه واحدهای فولادی بهطور معمول خود را به پاییندست توسعه داده یا در برخی مواقع نیز مجبور شدهاند به بالادست ورود پیدا کنند، از اینرو سرمایهگذاریها بهصورت متمرکز در هر کدام از این حلقهها انجام نشده است. حالا نتیجه بحث این میشود که در افق چشمانداز با حدود ۱۰میلیون تن کنسانتره روبهرو خواهیم بود. خوب چرا باید کمبود کنسانتره داشته باشیم؟ اگر مجموعهها در حلقه و تخصص خودشان متمرکز میشدند و سرمایهگذاری و توسعه پیدا میکردند به طور یقین با این کمبود روبهرو نبودیم و دچار این آفت نمیشدیم.
در زمینه تامین زیرساختها برای تولید ۵۵ میلیون تن فولاد تا چه اندازه توانستهایم در افق چشمانداز حرکت کنیم؟
در بحث زیرساختها باید بهصورت همتراز حرکت کنیم. یکی از این زیرساختها بحث راه است، چه در بحث راه جادهای و چه در زمینه راه ریلی باید زیرساختهای ما مهیا باشد. یا در بحث تامین انرژی و تاسیسات جانبی (یوتیلیتیها) هم باید همگون حرکت کنیم. تامین گاز و حاملهای انرژی و تامین برق نیز باید در نظر گرفته شود. البته یک مشکل دیگر بحث تامین آب است، چراکه در افق چشمانداز که تولید ۵۵ میلیون تن در نظر گرفته شده است بهترین مکانیابی ایجاد واحدهای فولادسازی در کنار آب خواهد بود، یعنی ایجاد فولادسازی در کنار بنادر بهترین مکان خواهد بود. اما موضوع این است که بالادست و معادن فولاد در مناطق مرکزی ایران واقع شدهاند و این بالادست بهصورت عمودی خودشان را توسعه دادهاند که در آینده در این زمینه و برای تامین آب این واحدها دچار بحران خواهیم شد. البته مطالعاتی در حال انجام است که بخشی از ظرفیتهای ایجادشده را بتوانیم بهصورت موازی در کنار آب و با سرمایهگذاری خود این بخشها انتقال بدهیم. روند مطالعات نیز بهخوبی در حال انجام است و امیدواریم بتوانیم نتیجه خوبی هم بگیریم اما بهدلیل واگذاریهایی که هم در بالادست و هم در پاییندست انجام شده باید بتوانیم انگیزه لازم را ایجاد کنیم.
مشکلاتی بین صنایع بالادستی با صنایع میانی و این صنایع با صنایع پاییندستی در زنجیره فولاد وجود دارد که ایمیدرو برای حل این مشکلات تصمیم به تشکیل ستاد زنجیره فولاد گرفته است. این ستاد تا چه اندازه میتواند به کمک این صنایع و رفع چالشهای آنها بیاید؟
برای رفع این مشکل باید حاکمیت ورود پیدا کند. اما مسئله این است که واحدهای فولادی مانند فولاد خوزستان، فولاد مبارکه و ذوب آهن اصفهان زمانی همه دولتی بودند و دولت با هدف افزایش راندمان و هدف ایجاد مشارکت مردمی و کمترشدن دخالت دولت در بحث تولید، این واحدهای تولیدی را واگذار کرد. البته در ابتدای امر واحدهایی که این شرکتها را خریداری کردند با هدف ایجاد نامتوازنی در زنجیره نبوده است. منتهی مسئله این است که تمام این واحدها وارد بورس شدند و خود را تابعی از شرایط و ضوابط بورس میدانند. به عبارت دیگر این واحدها یک بنگاه اقتصادی به شمار میروند که اگر برای صادرات توجیه اقتصادی بیشتری داشته باشند اقدام به صادرات خواهند کرد، چراکه دیگر بخش خصوصی بهشمار میروند و برای تامین نیاز داخل به جایی تعهد ندارند، در حالی که اگر بخش دولتی بودند تاکید میشد تا ظرفیتهایی که در نورد ایجاد شده را عهدهدار شوند. البته دولت بخشی از این مشکل را با تعرفه حمایتی میتواند حل کند. انجمن فولاد و ایمیدرو و متخصصان و دستاندرکاران از سنگآهنیها تا صنایع پاییندست ستاد زنجیره فولاد را تشکیل داده تا مسائل و مشکلات زنجیره فولاد را در کنار هم ببینند. باید در ستاد زنجیره فولاد به یک فهم مشترک از بالادست تا پاییندست صنایع فولاد رسید که تا آنجا که مقدور است ارزشافزوده را در داخل ایجاد کرد، چراکه در این زنجیره سرمایهگذاری و ظرفیتسازی شده و این اهداف در حوزه توسعه فولاد دنبال شده است. حالا اگر هر بخشی تنها خودش و مسائلش را ببیند طبیعی است مشکلات حلنشده باقی خواهد ماند. حاکمیت نیز تا اندازهای این اختیار را به خود سندیکا و گروههای خودگردان و انجمنها و ستادها که ترکیبی از نهادهای خودگردان و دولت هستند، میدهد. اگر مشکل حل نشود طبیعی است خود حاکمیت ورود پیدا میکند تا برای واردات مواد اولیه تعرفه حداقلی و برای صادرات مواد اولیه موانعی ایجاد کند.
یکی از سیاستهایی که ازسوی ایمیدرو مطرح شده ادغام فولادسازیهای کوچک است. این ادغام تاچه اندازه امکانپذیر خواهد بود و آیا به طورحتم تمامی واحدهای بزرگ قادر هستند بهرهوری بیشتری داشته باشند؟
در تمام دنیا واحدهای بزرگ بهرهوری بیشتری ایجاد میکنند. طبیعی است اگر این اتفاق روی دهد بسیاری از هزینههای واحدها با یکدیگر همپوشانی پیدا خواهد کرد و هزینههای مشترک حذف میشود. وقتی واحدهای کوچک به تملک یک مجموعه درآید بهطور یقین میتوانند از ظرفیتهای همدیگر نیز استفاده کنند. در نتیجه سبب میشود هم راندمان افزایش و هم هزینهها کاهش پیدا کند. البته نکتهای که وجود دارد این است که نوع مالکیتها در این مجموعهها با هم متفاوت است. برای مثال زمانی که یک مجموعه بزرگ چون فولاد مبارکه، فولاد هرمزگان یا سپیددشت را خریداری میکند با هدف ادغامسازی این کار را انجام میدهد. یا خوزستان اگر طرح شادگان را خریداری میکند با همین هدف انجام میشود. این واحدهای کوچک تا زمانی که کوچک هستند شاید نتوانند آن بهرهوری لازم را داشته باشند. اما زمانی که در دل یک مجموعه بزرگ قرار میگیرند خدمات فراوانی از نیروی متخصص تا مواد اولیه ارزانتر تا پشتیبانیهای فنی را میتوانند در اختیار بگیرند.