به گزارش می متالز به نقل از رویداد 24، فقر و بیکاری باز هم در کشور حادثه آفرید. اینبار نوبت به روستای گنجه رودبار بود تا وحشتزده از خودسوزی یکی از جوانان روستا در خود فرو رود و سه روز بعد هم خبر مرگ او به دلیل شدت جراحات وارده آنها را به سوگ بنشاند.
حمید رضا بهبودی معروف به صابر جوانی ۳۲ ساله بود که روز پنجشنبه ۸ آبان در اعتراض به نبود اشتغال و عدم استخدام اقدام به خودسوزی کرد. او این کار را در مقابل شرکت معدنی شباب انجام داد. معدنی که برای مدت ۸ ماه به عنوان کارگر ساده در آن مشغول به کار بود، اما با اتمام دوره کار، همکاری با او را به اتهام اعتیاد قطع میکنند.
منابع محلی به رویداد۲۴ گفتهاند صابر بهبودی چند بار برای استخدام به معدن مراجعه میکند اما پذیرفته نمیشود. ظاهرا او حتی یکبار هم به شورای روستا مراجعه میکند تا برای اشتغال دوباره او در معدن وساطت کنند، اما وساطت اعضای شورا هم کاری از پیش نمیبرد و او در مقابل معدن خودسوزی کرد. رویداد۲۴ رسانهای بود که نخستین بار خبر جان باختن صابر بهبودی را منتشر کرد. او روز یکشنبه ۱۱ آبان در بیمارستان سوانح و سوختگی ولایت گیلان جان خود را از دست میدهد.
فرماندار رودبار در واکنش به این حادثه تلخ به خبرنگار صدا و سیما گفته «این جوان از تیرماه ۹۸ تا پایان سال به صورت روزمزد برای این شرکت کار میکرده است، در آنجا با کارفرما و سایر کارگران درگیری فیزیکی داشته و به همین دلیل هم بعد از اتمام کار عذر او را میخواهند. او هم به اداره کار یا فرمانداری یا جای دیگر برای کار مراجعه نکرده است. ایشان به کرات بینظمیهایی در منطقه ایجاد کرده است؛ از جمله آنکه یک ماه قبل به ساختمان شورا حمله کرده است.»
اما آیا حقیقت ماجرا همان است که فرماندار عنوان میکند؟ آیا این جوان از اراذل و اوباشی بود که نظم منطقه را بر هم میزده است؟ برای شفافسازی ماجرا ابتدا با اکبری دهیار روستای گنجه تماس میگیریم، اما او در پاسخ عنوان میکند که حالا وقت این حرفها نیست و گوشی را قطع میکند.
با این حال، اما باید این موضوع بررسی شود که به چه علت جوانی که برای حل و فصل اشتغالش ابتدا اعضای شورای شهر را واسطه و میانجی قرار میدهد ناگهان به ساختمان آن حمله میکند. چه میشود که یک ماه بعد از این حمله دست از جان خودشسته و اینبار خودش را به آتش میکشد؟ اما سخنان افراد محلی و نگاهی به شرایط روستای گنجه باعث درک بهتر وضعیت صابر میشود.
به گزارش رویداد۲۴ اگر از بالا به این روستا نگاه کنید، به صورت نعل اسب حدود ۵ معادن شن و ماسه و ۲ کارخانه صنایع غذایی این روستا را درمیان گرفتهاند. پیش از آن هم کارخانههای چرم رودبار، کفش گنجه و ریسندگی گنجه از معروفترین کارخانههای اطراف این روستا بودند که در دهه ۷۰ ورشکسته و تعطیل شدند.
در آن زمان حدود ۲ هزار نفر در این کارخانهها مشغول به کار بوده و اهالی روستا همه دارای شغل بودند، اما بعد از ورشکستگی این کارخانهها تعداد زیادی بیکار شده و در نهایت به سایر شهرها مهاجرت میکنند.
اما کارخانهها و معادن شن و ماسهای که در این محل همچنان برقرار هستند یکی از افراد محلی روستای گنجه به رویداد۲۴ میگوید عمده شاغلان این کارخانهها از شهرهای دیگر آمدهاند و فقط آلودگیهای آنها نصیب ما شده و از مالیات و عوارض آنها مانند عوارض ناشی از آلایندگی هیچ سهمی به مردم روستا نمیرسد.
به گفته افراد محلی آلودگی برخی از این معادن بر کشاورزی این روستا نیز تاثیر گذاشته و باعث کاهش محصولات و در نتیجه ضرر و زیان مالی به کشاورزان شده است. از سوی دیگر هر بار مجوز ثبت معدن جدیدی در این منطقه صادر میشود. درحالیکه به گفته همین افراد صدور این مجوزها از مسائلی است که اعتراض مردم این روستا را به دنبال دارد.
گنجه ۱۵۰۰ نفر جمعیت دارد که بسیاری از آنها افراد تحصیلکرده و متخصص بوده و نیاز به کار دارند. جوانان این روستا معتقدند وقتی آلودگی ناشی از این صنایع را مردم روستا تحمل میکنند پس باید برای استخدام چه به عنوان کارگر ساده و چه به عنوان فرد متخصص از مردم همین محل استفاده کرد.
یکی از محلیها که نمیخواهد نامش فاش شود به رویداد۲۴ میگوید: تنها علت خودسوزی صابر فقر بود، آنها شرایط خوبی نداشتند، او گاهی برای خرید یک نان هم پول نداشت. مادرش فوت کرده بود، از پدرش هم کسی خبر نداشت. او با یک خواهر و یک برادر جوان دیگر زندگی میکرد که هر سه بیکار بوده و برای امرار معاش نیاز به کار داشتند. صابر قبلا هم مدتی در این شرکت کار میکرد، اما بعد گفتند تو معتادی و از ادامه همکاری با او سرباز زدند. در حالیکه صابر مدتها بود که پاک شده بود و اعتیاد نداشت.
این فرد عنوان میکند: صابر هم مانند سایر جوانان روستا نیاز به کار داشت، اما معادن شن و ماسه طوری به ما نگاه میکنند که انگار مردم قصد مزاحمت دارند. آنها درد ما که بیکاریم را درک نمیکنند.
وی ادامه میدهد: آب و هوای خوب و مطبوع از ما گرفته شده و اجازه اشتغال را از ما میگیرند. فرزندان و جوانان خانوادهها غالبا به شهرهای تهران، کرج، قزوین و رشت مهاجرت کردهاند، شاید بتوانند برای خود کاری دست و پا کنند. اما همچنان جوانان در سن فعالیت در روستا حضور دارند که از شدت بیکاری ناامید شده و در انتظار گشایشی هستند.
او درباره اینکه به چه علت صابر برای درخواست کار به اداره کار مراجعه نکرد، میگوید: او مانند همه ما میدانست که اگر هم مراجعه میکرد کارش پیگیری نمیشد. یکبار هم از اعضای شورای روستا کمک گرفت که باز هم کاری از پیش نرفت و وساطت شورا و صحبت آنها با شرکت شباب هم نتوانست او را به سرکار بازگرداند. حتی علت اینکه یکبار به دفتر شورا حمله کرد همین بود که عصبی شده بود و از شدت ناامیدی و بیکاری و عصبانیت این کار را کرد و کار میخواست.
این فرد محلی خاطرنشان میکند: صابر تا پیش از بیکار شدنش هیچ سابقهای از درگیری نداشت و ما چنین چیزی را از او به خاطر نمیآوریم، اتفاق صابر فردی خجالتی بود و اهل قیل و قال نبود. او نه از اوباش بود نه اهل درگیری. تنها چیزی که میخواست یک لقمه نان حلال بود که به خانه ببرد، دوست داشت شرایطش بهتر باشد.
یکی از بستگان او نیز در گفتگو با رسانهها اعلام کرده که صابر در کودکی و به دلیل شرایط اقتصادی خانواده در جستجوی کار راهی در تهران شده و به دلیل سن پایین گرفتار اعتیاد میشود. دوباره به روستای خودش باز میگردد. به دنبال امرار معاش تا آنجا پیش میرود که مدتی به کار جمعآوری زباله مشغول میشود تا اینکه به عنوان کارگر روز مزد با حقوق روزی ۶۰ هزار تومان در معدن شن مشغول به کار میشود. وقتی شرکت به دلیل اعتیاد از ادامه کار با او سرباز میزند او تصمیم به ترک اعتیاد گرفته و این کار را هم میکند. با این حال او را برای کار نمیپذیرند. او بعد از ترک اعتیاد به هر دری میزند، تلاش میکند، چند باری به شرکت مراجعه میکند، واسطه میفرستد، اما گوش مسوولان شرکت بدهکار نیست.
این فرد تعریف کرده که یک روز پیش از آن اتفاق صابر با او صحبت کرده و میگوید: دیگر طاقت ندارد و نمیتواند با این مشکلات کنار بیاید. کلی با او حرف زدم و سعی کردم آرامش کنم.
به گفته این عضو خانواده صابر بهبودی، بعدازظهر روز حادثه صابر بار دیگر به شرکت معدن شباب مراجعه میکند. به او پاسخ میدهند که هیچوقت دیگر اینجا نیا. صابر هم دوستانش را صدا میزند. با آنها خداحافظی میکند و در یک لحظه بنزین روی خودش میریزد و خودش را به آتش میکشد و ماجرا هم آنقدر سریع اتفاق افتاد که کسی نتوانست جلوی او را بگیرد.
آنطور که رویداد۲۴ کسب اطلاع کرده است شورای روستا نیز بارها با صاحبان این صنایع برای اشتغال جوانان مذاکراتی داشته و از آنها خواسته که جوانان گنجه را در اولویت استخدامی قرار دهند؛ حتی لیستی از جوانان و تخصصهای آنها برای استخدام در این صنایع نیز گردآوری شده است.
اکبر سرودی روزنامهنگار اهل رودبار در یادداشتی برای یکی از رسانههای محلی، مصاحبه فرماندار با خبرنگاران را مورد نقد قرار داده و مینویسد: «همه آنهایی که صابر را میشناسند از این حرفهای فرماندار حیرت زده شدند، اصولا از نظر مسوولان ما همه مقصرند غیر از خودشان! از نگاه آنها جوانی که به ته خط رسیده با همه آرزوهایش خداحافظی کرده و خود را به آتش میکشد شرور است و خرابکار، دیگری خود را دار میزند معتاد است، آن یکی با قرص برنج به زندگیش خاتمه میدهد مشکل روانی دارد، از منظر اینها همه این کارها توطئه دشمنان است، حالا هم موضوع باید وارونه جلوه داده شود تا مبادا دستاویز رسانههای معاند داخلی و خارجی شود.»
وی ادامه میدهد: «فرماندار صابر نه دزد بود، نه خرابکار، سابقه کیفری هم نداشت، تنها جرمش بیکاری بود، صابر اگر خرابکار و گردن کلفت بود راههایی غیر از این را برای معیشت برمیگزید، او حاضر شده بود برای کار التماس یک معدن دار نو کیسه را بکند.»
این روزنامه نگار مینویسد: «دوستان صابر گفتند همان روزی که خواسته به زندگیش پایان دهد دست در جیب کرده از نانوایی محل نان بخرد، اما همان قدر پول در جیبش پیدا نکرد. صابر به ته خط رسیده بود؛ مثل خیلی از جوانان این شهرستان. پدر صابر در همین این شهرستان پیمانکار بزرگی بود و کارهای بزرگی انجام داده راهها، مساجد و مدرسهها ساخته، اما شرایط اقتصادی او را به ورشکستگی کشاند و مجبور شد سالها پیش با سرشکستگی خانواده را ترک کند و تا حالا کسی از او خبری ندارد.»
سرودی میافزاید: «مادر صابر به مرض قند گرفتار میشود، صابر توان پرداخت هزینههای درمان مادرش را نداشت. به خاطر عفونت دیابت دو پایش را از زانو قطع میکنند و صابر هر روزه شاهد بوده که مادرش جلوی چشمانش آب میشود، مادر صابر دو سال قبل با همین عفونت از دنیا میرود، صابر سرپرستی خواهرش را داشت. او نه طغیانگر بود نه یاغی، جناب فرماندار آیا میدانید همین معدنداران با کمک برخی مسوولان صنعت و معدن استان که حالا پشت میلههای زندان هستند زمین مورثی و اجدادی صابر را که در آن کشت و کار میکردند بهعنوان طرح توسعه معدن از او گرفتند و حالا او را بهعنوان کارگر هم در معدن خود نمیپذیرند!»
به گزارش رویداد۲۴ داستان صابر ماجرای بیکاری و فقر است. جوانان این روستا برای کار و اشتغال شرایط خوبی ندارند. اگر صابر مدتی هم به مصرف مواد آلوده شده است، اما آنقدر انگیزه و امید داشته که آن را ترک کرده و دوباره تقاضای کار کند. اولین گام برای بهبودی کامل یک فرد پاک شده از اعتیاد حمایت اجتماعی از او و اعتماد و اشتغال است.
متخصصان معتقدند، خودکشی در ملاعام یکی از انواع اعتراض و در واقع نوعی خودکشی اعتراضی بوده و خودسوزی یکی از شدیدترین انواع آن است. شاید هیچکس نداند که صابر لحظه خودسوزی چه حجمی از خشم و درد و اعتراض را درون خود جای داده بوده است.
صابر بهبودی اگر اوباش بود، به جای خودسوزی، معدن را میسوزاند یا به سراغ راههای آسانتر و البته غیرقانونی برای معاش میرفت، اما او بارها به مسوولان التماس کرد و در نهایت به جای اینکه اعتراض و خشم خود را متوجه سایرین کرده و دست به تولید خشونت و آسیب بزند، تمام غم و خشم را متوجه وجود خود کرده و با به آتش کشیدن خود دست به اعتراض زد؛ اعتراض به جامعهای که خود را مسوول ایجاد اشتغال برای جوانان نمیداند و مسوولانی که اعتیاد او را فریاد میزنند، اما درباره تلاشش برای کسب نان حلال چیزی نمیگویند.