به گزارش می متالز، بهجز صنعت نفت که در ۱۰۰ سال گذشته قدرت بلامنازع اقتصاد ایران بوده است، در دهههای اخیر اقتصاد ایران از چند بخش بهعنوان موتور محرکه استفاده کرده است. بخشهای نیرو، زیرمجموعههای «ایدرو» به ویژه صنعت خودرو و زیر مجموعههای ایمیدرو از مهمترین پلتفرمهای صنعتی ایران در ۳دهه اخیر بودهاند. ضعف مدیریتها و تحریم دو مجموعه اول و دوم را با چالشهایی مواجه کرده، اما بخش سوم یا همان معدن و صنایع معدنی توانسته از کمند انفعال بگریزد، اما با این وصف به نظر میرسد ایمیدرو نیز به آن اهداف بزرگی که در دهه ۸۰ برایش تعیین شده بود نرسد. همچنین این خطر وجود دارد که ایمیدرو نیز به مرور تحت تاثیر سایر مشکلات اقتصاد ایران، تبدیل به «قلک دولتها» شود و بهجای آنکه سودهای خود را صرف توسعه بخش کند آن را صرف هزینههای جاری سازد.
سازمانهای قدرتمند و اثرگذار، عمدتا با فکر و برنامهریزی افراد قوی و با تفکرات راهبردی ایجاد میشوند و گذشت زمان نشان داده سبب پیشرفتهای بزرگ در اقتصاد کشورها نیز میشوند. بهطور مثال تاسیس ایدرو از سوی علینقی عالیخانی (وزیر وقت صنایع و معادن کابینه اسدالله علم) در ۱۳۴۶ و سپردن آن به فردی متخصص به نام رضا نیازمند که اصولا متخصص در رشد و توسعه اقتصادی بود سبب شد تا در یک دوره ۷ ساله، صنعت ایران در بخشهای صنایع سنگین، کشتیسازی، خودرو، انرژی و راهآهن پیشرفت خوبی کند. یا شرکت ملی صنایع پتروشیمی، شرکت آب نیرو، قدس نیرو، مپنا... همگی منشأ پیشرفتهای بزرگ کشور بودند. ایمیدرو نیز خوشبختانه با فکر درستی در دوره اول دولت اصلاحات ودر سال ۱۳۷۹با مصوبه مجلس شورای اسلامی از ترکیب وزارت صنایع و وزارت معادن و فلزات، وزارت صنایع و معادن تشکیل و در همان مصوبه نطفه اولیه ایمیدرو بسته شد. اسحاق جهانگیری اولین وزیر صنایع و معادن و وزیر قبلی معادن و فلزات به دلیل اشراف به بخش معدن و صنایع معدنی از همان ابتدا برنامههای مطلوبی را برای این سازمان پیشبینی کرد.
در اساسنامه این سازمان آمده است: سازمان توسعه و نوسازی معادن و صنایع معدنی ایران برای رفع نیاز کشور به محصولات و فرآوردههای معدنی با تاکید بر بهینهسازی نظام اقتصادی کشور در بخش معادن و صنایع وابسته و همچنین اعمال نظارت بر استفاده از ذخایر معدنی و بهرهبرداری صحیح و موثر از آنها به موجب ماده ۶ قانون تاسیس وزارت صنایع و معادن مصوب ۶دی ۱۳۷۹ مجلس شورای اسلامی و تبصره ذیل ماده مذکور برای بررسی، تهیه و اجرای طرحهای احداث، توسعه، تجهیز و نوسازی صنایع تولیدی متالوژی، استخراج و فرآوری مواد معدنی و اجرای کارهای اکتشافی تشکیل شده است. هیاتدولت کمتر از دو سال بعد اختیارات ایمیدرو را گسترش داد و این سازمان را به عنوان یکی از شرکتهای مادر تخصصی وزارت صنایع و معادن تعریف و ۵۰ شرکت را به عنوان شرکتهای زیرمجموعه شرکت مادر تخصصی تعیین و ابلاغ کرد و عملا با این مصوبه سازمان، وارد مرحله جدیدی از حیات خود شد. عبدالحسین مهنما بهعنوان اولین رئیس هیات عامل ایمیدرو، سکان آن را بهدست گرفت. در دوران یکساله مدیریت او بیشتر اوقات به رفع موانع سازمان و شکلگیری نهادها و مسائل اداری نظیر تعیین ساختمانها و... گذشت اما از سال ۱۳۸۱ توسعه سازمانی آغاز شد.
از این زمان تا مرداد۱۳۸۹ (زمان برهم ریختن ثبات مدیریتی) سازمان ۷ سال وقت داشت تا بنیه صنایع معدنی کشور را محکم کند. مصطفی موذنزاده بهعنوان مغز متفکر ایمیدرو به همراه تکنوکراتهای بسیار باسابقه نظیر ایرج اکبریه، احمد علی هراتینیک، علی پالیزدار، اردشیر سعد محمدی و علی اصغرپورمند توانستند صنایع معدنی ایران را از ۴دهه مهجوری به در آورند. مهمترین اقدام موذنزاده و تیم او جلب توجه دولت و حکومت به اهمیت بخش معادن و فلزات بود. او توانست البته با کمک اسحاق جهانگیری، هیات دولت و بیژن زنگنه، وزیر نفت را متقاعد کند که منطقه ویژه، برای صنایع انرژی بر ایجاد کنند. استراتژی تدوین شده در زمان موذنزاده برخلاف بسیاری از راهبردهای شعاری دولتها، بسیار عقلانی و دست یافتنی بودند. در همان سال ۱۳۸۲ کلنگ حدود ۵۰ طرح بزرگ زده شد. البته در دوره این مدیر کرمانی تولید فولاد خام کشور از ۴/ ۷میلیون به بیش از ۵/ ۹میلیون تن رسید. همچنین تولید سنگآهن از ۵/ ۱۰میلیون به ۷/ ۱۴میلیون تن افزایش یافت. از سوی دیگر تولید مس کاتد نیز از ۱۴۳هزار به ۱۷۸هزارتن رسید. تولید شمش آلومینیوم نیز از ۱۶۷هزارتن به ۲۱۹هزار تن رسید. با تغییر دولت محمد خاتمی و روی کار آمدن دولت احمدینژاد خوشبختانه ایمیدرو از تندباد تغییرات جان به در برد. احمد علی هراتی نیک، مدیرعامل شرکت ملی فولاد ایران به ریاست هیات عاملی ایمیدرو منصوب شد. وی با سالها سابقه در صنایع معدنی کشور از جمله مدیران سالم و بیادعایی بود که اتفاقا علاقهای به مصاحبه هم نداشت!
هراتی نیک اگرچه مانند تیم جهانگیری- موذن زاده یک استراتژیست نبود، اما در عرصه عمل و فنی تقریبا همتایی نداشت. دهها طرح بزرگ آلومینیوم، سنگآهن، فولاد، مس، زغالسنگ و... در زمان او سرعت گرفت. جالب اینکه هر پنجشنبه به مدت ۵ سال اوعمدتا با خودرو به طرحها سرکشی میکرد و به دلیل دانش فنی بالایش برخلاف برخی مسوولان که با بازدید از طرحها تنها مزاحم مهندسان میشوند، حتی به آنها مشاورههای ارزشمند هم میداد. افتتاح آلومینیوم هرمزال، افتتاح طرح کوره بلند شماره ۳ ذوبآهن، افتتاح بخش اصلی فولادهرمزگان، احداث کارخانه زغالشویی طبس، ککسازی زرند و توسعه ظرفیت فولادسازی کشور به رقم شگفتآور ۱۷ میلیون تن (۱۰ سال قبل این رقم ۷ میلیون تن بود) همگی در دوران او رخ داد، اما این دوران طلایی دوام نیافت.
دولت دوم محمود احمدینژاد «دوره تزلزل مدیریتها» بود. عزل و نصبهای پیاپی به ایمیدرو هم رسید و نهایتا مدیرخوشنام دولتهای بعد از انقلاب ترجیح داد تا با یک استعفا خود را از مسیر سونامی در حال وقوع کنار بکشد. حسن پلارک، جانشین هراتینیک، فردی خارج از مجموعه ایمیدرو از دیماه سال ۱۳۸۸ به عنوان مدیرعامل شرکت تهیه و تولید مواد معدنی جانشین «سعدمحمدی» در آن شرکت شده بود. پلارک با سابقه کار در نهادهای نظامی اساسا سابقه بالایی در بخش صنایع معدنی به ویژه شرکتهایی با گردشهای مالی میلیاردها دلار در سال نداشت. او سعی زیادی کرد تا ۸ طرح فولادی را که از طرحهای مهم رئیسجمهور بود به سرانجام برساند. انبوهی از مشکلات و از آن سو خواستههای مقامات او را بعد از ۸ ماه مجبور به کنارهگیری کرد. محمدمسعود سمیعینژاد نیز تنها ۴ماه دوام آورد و جای خود را به خدامراد احمدی داد و او نیز بیش از ۳ ماه دوام نیاورد. پس از وی نیز وجیهالله جعفری، فریدون احمدی و امیر امینی بهسرعت یکی پس از دیگری سکاندار ایمیدرو شدند و این مجموعه با تغییرات سریع مدیریتی نتوانست چندان به سمت اهداف خود حرکت کند.
خوشبختانه ایمیدرو از چنان شاکلهای برخوردار بود که پس از تجربه وحشتناک تغییر ۶ مدیر طی سه سال هنوز قادر به فعالیت باشد. این سازمان مانند مجموعههای نفتی به سختی مدیری خارج از مجموعه خود را قبول میکند. مهدی کرباسیان سال ۹۲، بهعنوان یکی از استخوان خردکردههای مدیریت کشور دست به ترکیب این مجموعه و مدیران شرکتهای بزرگش نزد تا بتواند از نو، راه ناتمام گذشتگان را برود. متاسفانه عدم ثبات مدیریت و واگذاری ۲۱ هزار میلیارد تومان از سهام شرکتها به سازمانها و نهادهای مختلف که متخصص هم نبودند بهصورت رد دیون مانع بازگشت ارقام بزرگ به ایمیدرو برای سرمایهگذاری مجدد شد. از طرفی چهار سازمان اصلی ایمیدرو در حال واگذاری و انحلال بودند. شرکت ملی فولاد ایران، شرکت تهیه و تولید مواد معدنی ایران، صندوق بیمه سرمایهگذاری فعالیتهای معدنی و منطقه ویژه اقتصادی صنایع معدنی و فلزی خلیجفارس محور اصلی تولید و صادرات فولاد و مواد معدنی در آستانه واگذاری بوده یا منفعل شده بودند.
کرباسیان ابتدا سعی کرد از شرایط جدید بینالمللی برای جذب سرمایهگذار خارجی استفاده کند، اما او نیز بهرغم سفرهای هیاتهای خارجی به تهران و قرارهای کاری متعدد، فرصت کافی برای استفاده از مذاکرات را نیافت اگرچه از توان داخلی نیز غافل نشد. آغاز عملیات اجرایی طرح تجهیز معدن مهدیآباد به عنوان یکی از بزرگترین معادن روی جهان و راهاندازی چند طرح از طرحهای هشتگانه فولاد دولت قبلی، در زمان او شکل گرفت. کرباسیان نیز اگرچه فردی آشنا به صنایع معدنی نبود، اما خیلی زود دریافت راه توسعه این بخش افزایش اکتشاف و سرمایهگذاریهای گسترده است. قانون عدم بهکارگیری بازنشستگان در سمتهای دولتی البته به او اجازه تداوم کار را نداد.
آذر ۱۳۹۷ خداداد غریبپور جایگزین کرباسیان شد. او نیز اگرچه از «معدنیهای باسابقه» محسوب نمیشد، اما هوش مالی خوبی داشت و خیلی زود پی برد باید مانع خروج سودها از مجموعههای ایمیدرو شد. تنها ۷ سال به پایان برنامه ۱۴۰۴ کشور در توسعه صنایع معدنی مانده و هنوز ایران حداقل ۳۰ درصد از اهداف عقب بود. وی همچنین حوزه فعالیتهای ایمیدرو را افزایش داد و بیش از بقیه به سراغ «کوچکترها»رفت. این مدیر ۵۰ ساله معتقد بود باید استارتآپها، تشکلها، استانها و معادن کوچک را نیز وارد بازی کرد و تنها به قدرت گرفتن مجموعههای سابق اکتفا نکرد.
او بهعنوان یک متخصص امور مالی شرکتها، بهدنبال آن رفت که به سهامداران بقبولاند به جای تقسیم سود سالانه، به سمت اختصاص سود برای توسعه ظرفیتها بروند. رشد شدید قیمت ارز طی سالهای ۹۶تا ۹۸، شرکتهای صنایع معدنی را بهشدت سودآور کرده بود و این اتفاق میتوانست سبب رشد داخلی شرکتها شود یا هزاران میلیارد تومان پول را به سمت سهامداران خرد سرازیر کند! اما او نیز خیلی فرصت نیافت تا به اهداف اصلیاش برسد. پس به سرنوشت محتوم مدیران ایرانی گرفتار شد، تغییر. برکناری ناگهانی غریبپور در ۱۷ آذر گذشته با دستور وزیر صمت، یک سوال بزرگ و بدون جواب را در پی داشت. چرا تغییر کرد؟ البته جایگزین او وجیهالله جعفری نیز از مدیران سالم و باسابقه این بخش محسوب میشود و امید میرود راه کرباسیان را ادامه دهد.
حداقل ۳دهه از افزایش سرسام آور قیمت نفت در ۱۳۵۱گذشت تا کشور پی ببرد میتوان تنها متکی به درآمدهای نفتی نبود. معدن و صنایع معدنی در ایران طی ۱۸سال اخیر رشدی خیرهکننده داشته و بهرغم تغییرات سیاسی و اتفاقات فرامرزی بدون توقف به رشد خود ادامه داده است.اگرچه در سالهای اخیر صنایع پتروشیمی و میعانات گازی هم به کمک اقتصاد ایران آمدهاند تا وابستگی کشور به نفت هرچه کمتر شود اما باید اذعان کرد که این بخش نیز بهنوعی وابسته به نفت است.
اکنون چند نگرانی اساسی مطرح است:
با توجه به اینکه ۴ سال دیگر بخش معدن و صنایع معدنی کشور باید به نقطهای برسد که شاهد ۵۵ میلیون تن تولید فولاد، ۸۰۰هزار تن تولید مس و ۵/ ۱میلیون تن آلومینیوم باشیم آیا به این اهداف میرسیم؟ با توجه به عدمتحقق نسبی آمارها در هر ۳ فلز مذکور بعید بهنظر میرسد. جدول(۱) گویای این مطلب است. به ویژه مس و آلومینیوم بسیار عقبتر از اهداف اصلی هستند. البته گویا با توجه به فاصله بسیار زیاد از هدف مس،این هدف تعدیل شده است. (جدول شماره ۱)
ایمیدرو مجموعهای بسیار بزرگ و ثروتمند است، اما این ثروت نباید صرف هزینههای سایر بخشها شود. بخشی از این ثروت در قالب شرکتها، متعلق به سهامداران و کارکنان است و بخش بزرگتر آن باید صرف توسعه سرمایهگذاریها برای دستیابی به اهداف ۱۴۰۴ شود. شرکتهایی نظیر فولادمبارکه، چادرملو، گلگهر، فولادخوزستان، ایرالکو و... نهتنها بسیار بزرگ و ارزشمند هستند؛ بلکه اهمیتی بسیار راهبردی برای ایران دارند.از یاد نبریم ۱۵ سال قبل سالانه ۴ تا ۶ میلیون تن فولاد وارد کشور میشد. حال تصور کنید در شرایط تحریم کشور کمبود آلومینیوم و فولاد هم داشته باشد. پس آنچه اهمیت دارد این است که مدیرانی قدرتمند و «بله قربان نگو» در این مجموعهها باشند. در غیر اینصورت این ابرهلدینگ نیز به سرنوشت ابرهلدینگهای دیگر دچار میشود. تغییر ناگهانی رئیس هیاتعامل ایمیدرو واخیرا مدیرعامل گلگهر این گمانه را ایجاد میکند که به آینده بدبین باشیم. خصوصا که زمزمههایی از سایر تغییرات به گوش میرسدکه امیدواریم صحت نداشته باشد.
ایمیدرو قرار بود بخش خصوصی را تقویت کند، اما عملا بخش خصولتی را قدرتمند کرد.هنوز کفه سنگین تولیدات به سمت بخش دولتی و شبهدولتی سنگینی میکند. درست است که مردم سهامدارشرکتها هستند، اما کیست که نداند تصمیمگیر نیستند. قرار بود تحقیق و توسعه افزایش یابد، اما بیشتر بهدنبال رشد تولید رفتیم تا بهکارگیری فناوریهای نوین. سرانه نفر-تن تولید هنوز در کارخانههای ما بالا است. آلایندگیها هنوز بالاتر از استانداردهای کرهجنوبی یا اروپا است. قرار بود بهدنبال تامین مواد اولیه از سایر کشورها برویم. بهخوبی میدانیم که ذخایر سنگآهن سطح زمین ما روبه کاهش است و شاید ۱۰ سال دیگر مزایای تولید فولاد ما به مانند گذشته نباشد. همچنین ماده اولیه بوکسیت برای دستیابی به تولید ۵/ ۱ میلیون تن آلومینیوم در ایران وجود ندارد. همکاری با دانشگاهها و بهکارگیری استادان و دانشآموختگان صنعت و معدن بهرغم برخی اقدامها، ناکافی است یا اگر کار جدی شده اطلاعاتی از آن در دسترس نیست. واگذاری صنایع و معادن تحتپوشش به بخش خصوصی رخ نداده است. البته بخشی از این مساله به ساختار فکری-فرهنگی ما بازمیگردد و مشکلات خصوصیسازی. اما به واقع از اینسو نیز شاهد حرکت جدی نبودیم. تنوع محصولات نیز از دیگر اهداف سازمان بود. اما هنوز بیشتر محصولات ما از نوع با حداقل پروسس محسوب میشوند. فولادهای ما از نوع پیشرفته و خاص نیست. اگر به این سمت میرفتیم به ازای آلودهسازی محیطزیست، ارزآوری و ارزشافزوده بیشتری داشتیم. نظیر صادرات نفت که تبدیل به صادرات پتروشیمی با ارزش افزوده بسیار بالاتر میشود، در یکی برای هر بشکه ۱۵۷ لیتری تنها ۴۰ دلار فروش داریم و در یکی برای همین میزان صادرات صدها دلار. صادرات فولادخام نیز باید تغییر اساسی کند.
در اهداف سازمان استفاده از سرمایهگذاری خارجی دیده شده است. حتی ۱۵ سال قبل ۲۶ میلیارد دلار طرح برای جذب سرمایهگذار خارجی پیشبینی شد. مدیران وقت سازمان و حتی افرادی از وزارت صنایع و معادن وقت نظیر دکتر جعفر سرقینی این سرمایهگذاریها را نه تنها مفید، بلکه ضروری میدانستند. سرمایهگذار خارجی نه تنها با خود ارز میآورد، بلکه بازار و تکنولوژی هم همراه او میآید. متاسفانه شاهد این اتفاق در ایمیدرو و مجموعههای آن نبودیم.
قدرت اصلی ایمیدرو به توان سرمایهگذاری آن است. اگرچه این مجموعه بهطور کلی روندی قابلقبول داشته اما آمارها نشان میدهد دردهه اولیه تشکیل، این سازمان بهترین عملکرد را داشته است. (جدول شماره ۲) دوران موذنزاده-هراتینیک، بیش از ۵/ ۱۰ میلیارد دلار سرمایهگذاری انجام شده حال آنکه بهرغم توسعه زیرساختها در دهه ۹۰ نسبت به دهه ۸۰، این سرمایهگذاریها کاهش یافته است. از یاد نبریم که توان خرید دلار در سالهای دهه ۸۰ بیشتر از دهه ۹۰ بوده است. به عبارت دیگر اجرای پروژه یک میلیارد دلاری در سال ۱۳۸۳در سال ۹۳ حدود (تقریبی) ۳/ ۱میلیارد دلار هزینه دربر دارد چراکه افزایش هزینههای اجرا تنها مختص به ایران نیست. اگرچه طرحهای دهه ۸۰ بیشتر با کمک شرکتهای خارجی ساخته و هزینه دلاری بابت آن پرداخت شد، اما در دهه ۹۰ نیز بهدلیل افزایش قیمت مواداولیه، تجهیزات و از همه مهمتر تحریمها، پیمانکاران ایرانی نیز طرحها را ارزان تمام نکردند. البته آمار سرمایهگذاری نشان میدهد که در دوران غریبپور این روند دوباره مثبت شده است. روندی که نباید معکوس شود. بخشی از این رشد مرهون افزایش شدید قیمت دلار در بازارایران است که تقریبا هر نوع فعالیت صنایع معدنی را توجیهپذیر کرده است. بنابراین این فرصت طلایی نباید از دست برود و صرف هزینههای جاری شود.
ایمیدرو و شرکتهای تابعه آن در بین شرکتهای کشور نمره بسیار بهتری را دارند، اما از یاد نبریم که بخشی از این موفقیتها به دلیل فراوانی مواد اولیه، انرژی ارزان و بازارهای منطقه و جایگاه جغرافیایی ایران است. بنابراین انتظارها از این بخش به همان اندازه نیز بیشتر است. دولتها و وزارت صمت نیز نباید از یاد ببرند که هدفشان باید کمک به این بخش باشد، نه استفاده احتمالی از منابع این بخش (البته این تذکر به معنای استفاده گسترده در حالحاضر نیست بلکه هشداری نسبت به آینده است). این مجموعه توسط مردان بزرگی قدرت گرفته و خوندلها خورده شده تا صنایع معدنی، یک سروگردن از سایر بخشها بلندتر شده است و میتواند بهسادگی با چند تصمیم اشتباه سرنوشتی نظیر صنعت زیانده خودرو و قطعهسازی پیدا کند.