
به گزارش میمتالز، صنعت فولاد، مولود جریان نوسازی در ایران است و فی البداهه ایجاد نشده است.
من چندسال پیش کتابی را میخواندم در باره شکلگیری صنعت راهآهن در ایران و سوال کتاب این بود که چطور به ذهن رضا شاه رسید که به دنبال تاسیس راهآهن در ایران باشد؟
این کتاب اشاره میکند که از حدود ۳۰ سال قبل از پیدایی راهآهن، پچپچها و زمزمههایی در خصوص صنعت راهآهن در میان جامعه شروع شده بود؛ با این موضوع که ایران ذوب آهن میخواهد و شکلگیری نهایی ذوب آهن هم تبلور همان مباحث بود.
جالب است زمانی که قرار بود کارخانه ذوب آهن در ایران شکل بگیرد، این تصور و باور که ذوب آهن ستون خیمه صنعتی شدن است، در جامعه شکل گرفته بود. مثل همین امروز که اگر کسی بخواهد در باره دیجیتال مارکتینگ حرف بزند، حتما یک خیمه اش هوش مصنوعی است. اول زمزمه هوش مصنوعی در محافل شروع میشود و ۲۰ سال دیگر یک صنعتی بر همین بستر ایجاد میشود.
در دهه اول، دوم و سوم قرن ۱۴ هجری شمسی هم، یک پچپچی در باره اهمیت فولاد در ایران شروع شد و سپس ذوب آهن اصفهان شکل گرفت.
در مجموع، یک صنعت مستمر، یک پیوستهایی هم با خودش دارد، زیست و صنفی را شروع میکند و در نهایت باید و نبایدهایی شکل میگیرد و یا همزاد جهان و یا خارج از این همزادگی، رشد میکند.
کلیتش بر اساس نیازها بود، اما حد یقف و نقطه نهایی آن بر اساس نیازها نبود. مثلا در آغاز ریاست جمهوری مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی که جریان نوسازی و بازسازی صنعت در بعد از جنگ، شروع شد در جامعه فضایی شکل گرفت که هر کس به هر صنعتی چنگ میزد. یک دفعه صدتا شرکت تاسیس شدکه قصد داشتند ماکارانی تولید کنند الان رسیده به یک و دو شرکت بزرگ مثل زرماکارون و همه کنار رفتند.
اما ما در صنعت فولاد، قدم اول نوسازی را خیلی محکم و حساب شده برداشتیم. شما اگر به تاریخ توسعه صنعتی در دهه ۶۰ نگاه کنید، میبینید که فولاد رکن رکین و اساسی آن به حساب میآید چرا که در سیاستگذاریهای قبل آن، یعنی در دهه ۴۰ به این نتیجه میرسند که اگر قرار است نوسازی شکل بگیرد، حتما باید یک صنعت فولادی داشته باشیم. به همین دلیل به سراغ روسها میرویم که آن زمان، در صنعت فولاد واقعا پیشرو بودند. بعد هم به سراغ کشورهای غربی میرویم که فولاد مبارکه را شکل بدهیم. این بستر را ببینید بعد به این سوال پاسخ دهیم که آیا ما مسیر را درست رفتیم؟
خیر! درست شروع کردیم، اما در مسیر درست ادامه ندادیم. ما در فرهنگ خودمان یک گزاره عامه پسند «راه بنداز و جابنداز» داریم، اما فولاد در جهان اول که بستر توسعه ژاپن و آلمان و آمریکا را فراهم میکند کاملا همه چیزش برنامهریزی شده است. هیچ چیزش اتفاقی نیست. یک خط ممتدی را برای توسعه طی میکنند.
اما در کشور ما اتفاقهای میافتد که در فرآیندهای صنعت فولاد، دچار فراز و فرودهای زیاد میشویم و آخرش هم معلوم نیست به کجا میخواهیم برسیم! دست آخر هم با چالش روبهرو میشویم.
علتش سیاستگذاری بود. سیاستگذاری یعنی صورتبندی یک مساله. یعنی اینکه تمام اجزا را در نظر میگیرند و صورتبندی میکنند و پیوستهایی را قائل میشوند و آزمون و خطایی در کارشان نیست، اما ما چنین کاری نمیکنیم. البته ادای برنامهریزی و صورتبندی را در میآوریم. مثلا طرح جامع فولاد تدوین کردیم. طرح جامع میگوید که در ۱۴۰۴ باید ۵۵ میلیون تن فولاد تولید کنیم، اما همان طرح جامع چند چیز را با هم ندارد:
به همین دلیل، ممکن است که در پایان زمان تعیین شده برای آن طرح و چشمانداز، ظرفیتهای تولید ۵۵ میلیون تنی فراهم شود، اما زیر ساختها آماده نباشد!
به عبارتی، جامعه توسعه نیافته، جامعه پیشبینی ناپذیر است و نمیشود در آن، آینده پژوهی صورت داد. هم اکنون هم باید در نظر داشته باشیم که اگربخواهیم بعدا دچار اضطراب نشویم، حتما باید در زمنیه هوش مصنوعی این پیوستها را داشته باشیم.
در همین صنعت فولاد، یک زمانی خواستیم به دنبال صنایع گاز پایه باشیم و به همین دلیل، صنعت را از کوره بلند بردیم توی کوره قوس. بعد اسفنجی کردیم، اما امروز به این نتیجه رسیدیم که گاز نداریم و در نتیجه بیشترین آسیب را از ناحیه این صنعت دیدیم. ضمن اینکه ما در حوزه سیاستگذاری صنعت فولاد، تابع جریانهای قدتمند سیاسی هم شدیم.
صنعت ایران تابع سلطه قوم گرایی و منطقه گرایی شده است که عمدتا از طرف پارلمان اعمال شده است. مثلا نماینده مجلس به خاطر اینکه رای کسب کند، بخشی از فولاد را میبرد در منطقه خودش؛ بدون آنکه این قبیل تصمیمات و سیاستگذاری ها، تابع آمایش سرزمین باشد. ما الان «فولاد نی ریز» را داریم، اما هر چور فکر میکنیم، نمیدانیم که اساساچرا در اینجا که نه آب و نه گاز و نه معدن دارد، فولاد تاسیس کردهاند؟!
در نتیجه همه آنچه میتوانست به عنوان فرصت برای سیاستگذاری فولاد مطرح باشد همه تبدیل به تهدید شده است. آب را از خایج فارس بردیم، اما دانش فنی وجود ندارد ما فرصتها را استادانه به چالش تبدیل کردهایم. کشور ترکیه همینقدر فولاد تولید میکند، اما منابع معدنی ندارد و موضوع را با قراضه حل میکند. بصورت کلی اگر فرآیند اول و آخر فولاد را نگاه کنیم، میبینیم آنچه دیروز فرصت بوده امروز تبدیل به چالشهای اضطراب اور کردهایم.
بله! توسط دولت صورت گرفته، اما دولت الان عواقب سیاستگذاری هایش را نمیپذیرد. دولت روزی سرمایهگذار را تشویق کرده که به دنبال فولاد گاز پایه برود، اما امروز میگوید که من هیچ تعهدی در دادن گاز و برق ندارم و ساخت نیرگاه هم باید با خودتان باشد! این نوعی بی مسوولیتی در سیاستگذاری است. فولاد ساز هم متقابلا میتواند بگوید: خوب اگر این جور است، پس من هم مسوولیتی در ایجاد اشتغال و تامین نیروگاه ندارم. دولت، تاز میگویند نیروگاه بزنید، اما من گاز نیروگاه را نمیدهم و این یک فرآیند مغشوش در سیاستگذاری است.
این فرآیند مغشوش، حکمرانی در صنعت فولاد را دچار اشکال کرده است. خدا کند که معجزهای شود و مشکل حل شود. همین امروز که زمستان است برق نداریم، تابستان را چه کار کنیم؟! ما از ۳۳۰ روز کاری حدود ۶۰ یا ۷۰ روز کاری داشتهایم. اینها مباحث اجرایی است وگرنه سیاستگذاری در حوزه نظام تعرفه و قیمتگذاری تا حدودی خوب شه و دیگر هر روز صبح که بیدار میشویم با یک بخشنامه جدید مواجه نیستیم وزارت صمت الان از این نظر بهتر شده است.
در هر صورت، دولت باید نقش خودش را اجرا کند. انرژی الان تبدیل به پاشنه آشیل صنعت شده و باید یک فکر اساسی کرد همین امروز اگر بخواهیم به اصطلاح برای تامین انرژی فکر کنیم شاید ۳ سال طول بکشد ولی باید این کار انجام شود. باید در حوزه سیاستگذاری هماندیشی جدی صورت بگیرد. اگر ما بخواهیم نیروگاه بسازیم، جدای از زمان، در برگیرنده هزینههایی هم است. الان در حوزه تامین مالی هم دچار مشکل هستیم. در حوزه تقسیم سود هم دچار چالش هستیم!
به نظر من پیشنهاد وزیر صمت برای تشکیل ستاد فولاد و اینکه نخبگان دولت و فولاد بنشینند و چاره اندیشی کنند، پیشنهاد خوبی بود. باید فکری کرد. شاید به این جمعبندی برسیم که بخشی از این دانش فنی راببریم در کشور دیگری و سودش را برگردانیم به داخل؛ مثل موضوع کشت فراسرزمینی
به هرحال مسائل فولاد با همایش حل نمیشود بلکه باید این کار در میانه دولت، جامعه مدنی و صنف یعنی جایی که سیاستگذارن و فعالان حضور دارند، حل فصل شود.
شما اگر به اطلس فولاد دنیا نگاه کنید، همه در کنار آب دریاها و دریاچهها قرار گرفتهاند. من هم فکر میکنم، خوب میشد که اگر مجتمعهای عظیم فولادی در مکران تشکیل میشد که علاوه بر صادرات محصولات، حتی در صورت نیاز مواد اولیه هم وارد میشد. باید مجتمع هایی۱۰ میلیون تن به بالا در دل زنجیره تشکیل شود.
باید فرمان فولاد را تغییر میدهیم:
اول اینکه توسعه فولاد در سرزمین اصلی متوقف شود
دوم اینکه پلنها و مجتمعها بزرگ با سرمایهگذاری خارجی در کنار دریا شکل بگید
وگرنه از قافله فولاد عقب خواهیم ماند!
منبع: چیلان