تاریخ: ۲۱ تير ۱۳۹۸ ، ساعت ۱۸:۳۷
بازدید: ۱۶۶
کد خبر: ۴۴۸۶۰
سرویس خبر : اقتصاد و تجارت
مشاور اقتصادی اتحادیه اروپا

روسیه بزرگ‌ترین برنده ناامنی در خلیج فارس است/تنش با ایران به سود اقتصادآمریکاست!/ در صورت تداوم تنش خلیج فارس بیکاری در ایران افزایش قابل ملاحظه‌ای خواهد داشت!

می متالز - مهرداد عمادی، مشاور اقتصادی اتحادیه اروپا و تحلیلگر مسائل اقتصادی تحولات اخیر خلیج‌فارس بر اقتصاد ایران و منطقه را بررسی کرد.
روسیه بزرگ‌ترین برنده ناامنی در خلیج فارس است/تنش با ایران به سود اقتصادآمریکاست!/ در صورت تداوم تنش خلیج فارس بیکاری در ایران افزایش قابل ملاحظه‌ای خواهد داشت!

به گزارش می متالز، گزیده این گفت‌وگو به این شرح است:

در خصوص حوادث اخیر[تحریم‌های ایران، برخی ناآرامی‌ها در خلیج فارس، توقیف نفت‌کش ایرانیو...] باید عرض کنم که بدون شک این موضوع بر قیمت نفت اثرگذار خواهد بود اما این تغییر قیمت تنها مختص نفت نخواهد بود و اجناس دیگر که تردد دریایی دارند نیز تحت ‌تاثیر قرار می‌گیرند. اگرچه تولید نفت آمریکا افزایش یافته و در سال 2018 این کشور به صادرکننده نفت شیل تبدیل شده است، اما هنوز هم خاورمیانه از اهمیت بسیاری برای ایالات متحده برخوردار است ولی این اهمیت کمی دچار تزلزل شده است که این موضوع ناشی از دو دلیل است. نخست اینکه در خود خاورمیانه دیگر همانند قبل شاهد همسویی و هماهنگی میان کشورهای حوزه جنوبی خلیج‌فارس نیستیم و در حال حاضر شاهد هستیم که قطر، عمان و حتی کویت با کشورهای دیگر نظیر عربستان و امارات متحده عربی تفاوت دیدگاه دارند. به نظر من تشدید تنش‌ها میان آمریکا و ایران اثر منفی چندانی بر اقتصاد ایالات متحده نخواهد داشت و حتی به نظر من اثر مثبتی نیز می‌تواند داشته باشد. چراکه در حال حاضر وابستگی آمریکا به بازارهای خلیج‌فارس به حداقل خود رسیده است و تنها بازار مهمی که در منطقه برای آمریکا حائز اهمیت است، بازار اسلحه است که اتفاقاً حجم معاملات در این بازارها با افزایش تنها روندی رو به رشد خواهند داشت. علاوه بر این، از آنجا که افزایش تنش‌ها در منطقه و بحرانی شدن امنیت خلیج‌فارس، تجارت کشورهای دیگری را که با این منطقه سروکار دارند (نظیر هند و چین) تحت تاثیر قرار خواهد داد، این موضوع نیز می‌تواند به صورت غیرمستقیم به اقتصاد آمریکا کمک کند.

از نظر من این تنش‌ها بر اقتصاد ایران سه اثر خواهد گذاشت. نخست جنبه روانی است که در حال حاضر شاهد آن نیز هستیم و موجب شده تا نااطمینانی از آینده اقتصاد کشور افزایش پیدا کرده و احتمال سرمایه‌گذاری و هرگونه برنامه‌ریزی بلندمدت را در کشور بسیار کاهش می‌دهد. اثر دوم، افزایش انتقال سرمایه غیررسمی در اقتصاد کشور خواهد بود که به صورت خروج سرمایه از مرزهای ایران به کشورهای همسایه شاهد آن هستیم. اثر سوم نیز شوک منفی بسیار جدی بر بخش‌های کلیدی اقتصاد نظیر خودروسازی، نفت و گاز و پتروشیمی است که در حال حاضر نیز با رشد منفی مواجه هستند که اثرات منفی این بخش‌ها بر سایر بخش‌های اقتصاد نیز سرریز کرده است.

در مجموع این تنش‌ها برای هیچ‌کدام از دو کشور بردی به ارمغان نخواهد آورد و اگر هم چنین باشد، این منفعت بسیار کوتاه‌مدت خواهد بود. اما اگر این تنش به درگیری تبدیل شود مطمئناً هزینه‌های بسیار سنگینی بر دوش دولت‌ها خواهد گذاشت.

آمارهای موجود از سال 1971 تا به امروز نشان می‌دهد که برخوردهای منطقه‌ای این‌چنینی که امکان گسترش آن به بقیه مناطق جهان بسیار اندک است، اثر کوچکی نیز بر اقتصاد جهانی خواهند گذاشت. اما تاثیری که این اتفاقات می‌تواند داشته باشد ایجاد نوسانات بزرگ روی چند کالای اساسی سرمایه‌ای نظیر طلا، دلار و... خواهد بود. که این موضوع نیز بیشتر جنبه روانی خواهد داشت. در نتیجه می‌توان این‌گونه گفت که تشدید این تنش‌ها در درجه اول بر اقتصاد ایران اثر منفی خواهد گذاشت و انتظار می‌رود اقتصادهای منطقه نظیر عربستان، امارات، کویت و عراق نیز اثرات منفی بزرگی را متحمل شوند.

به طور کلی ناامنی تنگه هرمز، بر اقتصادهای نفتی منطقه اثر منفی و بر اقتصادهای نفتی خارج از منطقه اثری مثبت خواهد داشت. در راس این کشورها شاهد آن خواهیم بود که این موضوع اثری مثبت بر بازاریابی نفتی کشورهایی نظیر ونزوئلا، روسیه و الجزایر بگذارد. از آنجا که اقتصادهای بزرگ دنیا (به جز هند و چین) وابستگی خود را به نفت به شدت کاهش داده‌اند، بنابراین نمی‌توان متصور بود که چنین رخدادی همانند جنگ‌های گذشته نظیر جنگ اعراب و رژیم صهیونیستی که موجب چهار برابر شدن قیمت نفت شد، تاثیر شگرفی بر بازارهای جهانی بگذارد. بدون شک اگر این تهدیدها به برخورد نظامی تبدیل شود رشد اقتصاد جهانی با کاهش مواجه خواهد شد اما این افت بسیار کوچک خواهد بود.

تحلیلگران نظامی معتقدند، تهدیدها [علیه ایران]، تهدیدهایی توخالی نیستند که این موضوع با توجه به تمرکز ادوات نظامی آمریکا در منطقه، مشهود است. از سوی دیگر فرستادن نیروهای ویژه بریتانیا به منطقه نیز این تحلیل‌ها را کمی جدی‌تر می‌کند. با وجود این تحلیل‌ها، به نظر می‌رسد گزینه آمریکا همچنان مذاکره است. که در این مسیر دو گزینه پیش رو دارد، گفت‌وگو بدون هیچ‌گونه پیش‌شرطی از سوی طرفین و گزینه دوم افزایش فشار اقتصادی از سوی آمریکا و دشوار کردن تنفس اقتصادی ایران و تبدیل کردن اقتصاد کشور به یک اقتصاد نیمه‌جنگی. شرایطی که تولید در کشور دچار مشکل شده و حل کردن بحران‌های اقتصادی بسیار مشکل می‌شود. چیزی که در مورد عراق نیز شاهد آن بودیم که اقتصاد به طور تدریجی وارد بحران باتلاقی شود. بحرانی که در آن به صورت هفتگی و ماهانه نیازهای جامعه فراهم می‌شود و فرصتی برای باقی موارد نظیر سرمایه‌گذاری‌های زیرساختی نخواهد بود. بدون شک در چنین شرایطی اقتصاد به قهقرا خواهد رفت. البته بعید به نظر می‌رسد چنین پیشنهادی از سوی ایران مورد پذیرش قرار بگیرد.

اگر اروپا را جدی‌ترین خواهان عدم وقوع جنگ در منطقه ندانیم، بدون شک یکی از عناصر جدی کشیده نشدن ایران به درگیری در منطقه است. این موضوع دلایل مختلفی دارد. نخست اینکه اتحادیه اروپا همواره به عنوان میزبان اول و ناخواسته مهاجران و پناهجویان کشورهای جنگ‌زده بوده که هزینه‌های اجتماعی بسیاری را به کشورهای اروپایی تحمیل کرده است. دوم اینکه، منطقه ایران، عراق و ترکیه از اهمیت اقتصادی، انرژی و راهبردی بسیاری برای اروپا برخوردار است و در صورت وقوع جنگ در این منطقه، برنده اصلی این جنگ روسیه خواهد بود که بازارهای گاز و نفت اروپا را به چنگ خواهد آورد. در نتیجه اگر عربستان و ایران و عراق نتوانند از طریق دریا به اروپا گاز منتقل کنند، شرکت‌های روسی برنده بزرگ لقب خواهند گرفت. دلیل سوم هم این است که اروپا این امید را داشت که ایران به عنوان شریک و کارگاه صنعتی شرکت‌های اروپایی برای بقیه آسیا تبدیل شود (همانند کاری که کره برای ژاپن و آمریکا انجام داد و پس از مدتی اقتصادشان به قدری شکوفا شد که به رقیب آنها تبدیل شد) اگرچه از تمایل اروپا به این موضوع کاسته شده اما به هر حال این پتانسیل همچنان وجود دارد.

تغییر مسیر بسیاری از شرکت‌های هواپیمایی مهم را به نوعی می‌توان ابزاری برای سنجش ریسک در منطقه دانست. وقتی این موضوع را کنار افزایش بیمه نفتکش‌ها و کشتی‌های بازرگانی دیگر در نظر بگیریم متوجه می‌شویم که ایران و خلیج‌فارس در حال تبدیل شدن به یک منطقه پرهزینه برای کار بازرگانی تبدیل هستند. این موضوع از این جهت نگران‌کننده است که اگر مسیر خطوط هوایی به طور کامل تغییر پیدا کند حتی با ثبات منطقه سرعت بازگشت به مسیرهای قبلی بسیار کند خواهد بود و از سوی دیگر هماهنگی چند شرکت هواپیمایی نشان می‌دهد که این تصمیم، تصمیم لحظه‌ای نبود. متاسفانه این شاخص‌ها نشان می‌دهد که جهان بیرون نسبت به منطقه خلیج‌فارس چشم‌انداز مثبتی از نظر بحران ندارد.

به نظر من تمام اقتصادهای حوزه خلیج‌فارس، عراق و ایران در شمال و عربستان، امارات، عمان و بحرین در جنوب از از افزایش تنش در منطقه ضرر خواهند کرد. اگرچه میزان اثرات منفی برای هرکدام از این کشورها متغیر خواهد بود. در حال حاضر به دلیل تحریم‌ها و اینکه یکی از دو طرف تنش ایران است، اثر آن بر ایران بیشتر از همه خواهد بود. در صورت بسته شدن یا بلااستفاده ماندن تنگه هرمز، تمامی این کشورها زیان خواهند دید. از آنجا که تمامی این کشورها برای بقای خود به تجارت نیاز دارند باید دید که کدام کشور می‌تواند از راهی غیر از مسیر خلیج‌فارس نیازهای این ضرردیدگان را تامین کند. ترکیه به دلیل داشتن مرز خاکی مشترک با ایران و عراق از یک‌سو و کشورهای خارج از خلیج‌فارس (واقع در شرق تنگه هرمز) نظیر عمان بیشترین منفعت را خواهند برد.

از نظر بازار نفت و گاز نیز بزرگ‌ترین برنده این تنش روسیه خواهد بود. چراکه این کشور می‌تواند با هزینه نزدیک به صفر نفت ما را در اروپا و کشورهای دیگر جایگزین کند و از سوی دیگر مشتری‌های اروپایی گاز ایران را نیز از آن خود کند. البته از نظر من، کشورهای همسایه دریای خزر نیز یکی دیگر از برندگان این تنش خواهند بود. با توجه به ناامن شدن خلیج‌فارس نگاه کشورهای نفتی غرب، روسیه و چین بیشتر بر حوزه‌های توسعه‌نیافته انرژی دریای خزر معطوف خواهد شد و این در حالی است که ما در این مدت نتوانسته‌ایم از پتانسیل‌هایی که در دریای خزر وجود دارد استفاده کنیم. اقتصادهایی نظیر جمهوری آذربایجان به دلیل پیشرو بودن در جذب سرمایه‌گذاری خارجی به یکی از بزرگ‌ترین منتفعان تبدیل خواهد شد.

[باتوجه به تنش‌های موجود] چشم‌انداز ایران از نظر رشد اقتصادی و سرمایه‌گذاری منفی خواهد بود. اگر این تنش‌ها بالا رود و به یک برخورد نظامی تبدیل نشود، بیکاری افزایش خواهد یافت و اگر به برخورد نظامی منتهی شود، با افزایش بی‌سابقه بیکاری مواجه خواهیم شد. این در حالی است که در حال حاضر ما ذخایر ارزی‌ای را که در زمان جنگ با عراق داشتیم، نداریم. به همین دلیل توان مالی و اقتصادی ایران پایین‌تر خواهد بود. از نظر من، اگر چنین تنشی در منطقه پابرجا بماند، تا زمانی که این تنش به صورت کارشناسانه و همه‌جانبه مدیریت و حل و فصل نشود، رشد اقتصادی کشور در بهترین سناریو زیر یک درصد خواهد بود. چراکه میزان فروش نفت ایران به شدت کاهش یافته، منابع پتروشیمی ایران بلوکه شده و سرمایه‌گذاران خارجی تقریباً از ایران خارج خواهند شد.

در مجموع تصور من این است که همانند دیگر کشورهایی که در دوره‌ای با تنش دست‌وپنجه نرم کرده‌اند با دوره جدیدی از کاهش ارزش ریال مواجه خواهیم بود و همراه با آن شاهد افزایش تورم و بیکاری (رکود تورمی) خواهیم بود. در نهایت، انتظار می‌رود شاهد افزایش خروج سرمایه و پس‌اندازهای مردمی از ایران باشیم. چیزی که اخیراً شاهد افزایش چنین موضوعی بوده‌ایم که این موضوع نشان‌دهنده کمبود منابع سرمایه‌گذاری در کشور است.

عناوین برگزیده