به گزارش می متالز، هند؛ شبهقارهای با جمعیت بیش از یک میلیارد و 300 میلیون نفر. کشور هفتادودو ملت که با ورود به قرن بیستویکم عنوان سریعترین کشور دنیا در رشد تکنولوژی را به خود اختصاص داد و حالا در سال 2017 میلادی یونیدو، سازمان توسعه صنعتی ملل متحد (United Nations Industrial Development Organization)، هند را در فهرست 10 قدرت بزرگ اقتصادی جهان، در جایگاه هشتم و پس از چین و ژاپن قرار داده است.
این شاخصها اما روی دیگری نیز دارد؛ هند از نظر شاخص فلاکت رتبه 126 را در میان 195 کشور جهان دارد. در سال 2013 یک سوم جمعیت این کشور زیر خط فقر قرار داشت و ازسوی بانک جهانی عنوان کشوری با بیشترین جمعیت فقیر مطلق را از آن خود کرد. شاخصهای بهداشت و سلامت در این کشور به مراتب وضعیت بدتری دارند؛ در شاخص سلامت هند جایگاه 154 را در جهان دارد و پس از سریلانکا، بنگلادش، بوتان و نپال و بالاتر از پاکستان و افغانستان قرار گرفته است.
به آمارهای بالا میتوان اطلاعاتی دیگری نیز اضافه کرد؛ مثل اینکه در هند در یک دهه اخیر خیریهها و نهادهای غیرانتفاعی رشدی سرسامآور داشته است. یکی از آمارهای موجود در این زمینه میگوید در هند دو میلیون سازمان غیرانتفاعی و غیردولتی وجود دارد؛ یعنی برای هر 600 نفر یک مؤسسه خیریه. این سوای فعالیتهایی است که شرکتهای بزرگ و چندملیتی مثل کوکاکولا در قالب پروژههای مسئولیت اجتماعی شرکتی (CSR) خود انجام میدهند.
یک حساب سرانگشتی، این سئوال را ایجاد میکند: «با وجود این همه بنگاه اقتصادی و مؤسسه خیریه چرا معضلات اجتماعی در هند هنوز به پایان نرسیده است؟» این سئوال را میتوان به شکلهای مختلف پاسخ داد اما در اینجا پاسخی مبتنی بر مسئولیت اجتماعی شرکتی با رویکرد خلق ارزش مشترک (Creating Shared Value) به این پرسش داده میشود و آن پاسخ این است: «پول دادن بههیچوجه همان حل معضل اجتماعی نیست.» شاید بد نباشد به ادامه این جمله اضافه کرد: «وقت آن است که برای معضلات قدیمی راهحلهای جدید خلق کرد؛ خیریه راهحلی قدیمی است که نتوانسته همان معضلات قدیمی را حل کند، چه رسد به معضلات جدید دنیای مدرن.»
در اثبات این ادعاها مثالی از همان هند جالب توجه خواهد بود؛ در سالهای ابتدایی قرن حاضر، یونیلیور (Unilever)، شرکت چندملیتی بریتانیایی-هلندی فعال در حوزه مواد غذایی، نوشیدنیها، محصولات مراقبتهای شخصی، شویندهها و لوازم آرایشی- بهداشتی کسبوکاری تازه را در هند راه انداخت؛ تولید و فروش صابون. این صابون Lifebuoy نام داشت که تولیدش از سال 1894 آغاز شده و سالها بود در انگلستان و ایالات متحده امریکا، مورد استفاده قرار میگرفت. اما انتخاب هند بهعنوان بازار جدید محصولات Lifebuoy برآمده از معضلی اجتماعی بود. در روستاهای فقیر و دورافتاده هند، اسهال سالانه جان صدها تن را میگرفت. مشکلی که با یک مراقبت بهداشتی کوچک یعنی شستوشوی دستها میتوانست ریشهکن شود. اما این مرگومیرها در میان فقیرترین خانوادههای هندی اتفاق میافتاد که درآمد و آگاهیهای بهداشتی و پزشکیشان به یک اندازه کم بود. جالبتر اینکه سبک زندگی این افراد بهگونهای بود که حتی اگر میتوانستند با پولی اندک برای شستوشو صابونی فراهم کنند، عادت نداشتن به شستوشوی دستها و از طرف دیگر نداشتن شرایط بهداشتی مراقبت از صابون، استفاده از صابون را عملاً غیرممکن میکرد. همه اینها به چشم یونیلیور فرصتهایی برای خلق یک کسبوکار بود اما «کسبوکاری اجتماعی». صابون Lifebuoy که در بازار هند فروخته میشد صابونی با قیمت بسیار نازلِ دو روپیه بود که با وزن 18 گرمی خود برای 10 هفته یک فرد که روزی یک بار دستهایش را میشوید، کفایت میکرد. مشخصه خاص این صابون طراحیاش بود که با شرایط ویژه زندگی فقیرترین افراد بومی شده بود. بهطوریکه صابون از دوام لازم برای استفاده بهداشتی در مدت زمان طولانی برخوردار بود. بازار هدف این صابون هشت استان فقیر هند بود و در کنار فروش صابون به قیمت پایین، یونیلیور یک کمپین آموزشی در حوزه بهداشت و درمان نیز در این هشت استان راه انداخت. اقدامی که با گوشزد کردن مزایای بهداشت بهطور همزمان هم مرگومیر را کاهش میداد و هم بازار خود را گسترش! این کمپین آموزشی در ابتدا کارش را با کودکان دبستانی و مادرانی که بهتازگی صاحب فرزند شده بودند آغاز کرد چراکه این دو گروه بیشتر از سایرین در معرض خطر ابتلا به بیماریهای ناشی از رعایت نکردن بهداشت بودند. از طرف دیگر یونیلیور معتقد بود اگر بخواهد معضل بالا بودن مرگومیر ناشی از اسهال و چالش فروش محصولاتش در کشورهای فقیر را با هم حل کند چارهای جز این ندارد که شستوشوی دستها را در جامعه هدف خود به یک «عادت» تبدیل کند. این اتفاق افتاد و یونیلیور در سال 2015 یک میلیارد مصرفکننده صابون Lifebuoy در آسیا، آفریقا و امریکای لاتین داشت که فروش محصولش را تضمین میکردند. هزینه سرمایهگذاری اولیه یونیلیور برای این پروژه 5.4 میلیون دلار بود و قرار بود این عدد در عرض پنج سال برگردد. این سرمایهگذاری اولیه نهتنها بازگشت بلکه تنها در عرض دو سال از گذشت اولین تولید صابون، فروش محصول این شرکت دو برابر شد و با گذشت نزدیک به یک دهه هنوز و هر سال رشد فروش محصولات این شرکت عددی دورقمی را تجربه میکند.
خلق ارزش مشترک (CSV) یکی از تازهترین رویکردها در حوزه مسئولیت اجتماعی شرکتی است. «مایکل ای. پورتر» (Michael E. Porter)، اقتصاددان و استاد «مدرسه کسبوکار هاروارد» (Harvard Business School) و همکارش «مارک کرامر» (Mark Kramer)، در یکی از مقالههای خود CSV را اینگونه تعریف میکنند: «خلق ارزش مشترک، نه مسئولیت اجتماعی است، نه خیریه و نه آنچه تحتعنوان پایداری سراغ داریم بلکه راهی تازه پیشِ روی شرکتها برای رسیدن به سود اقتصادی است.» براساس مدلی که پورتر و کرامر طراحی کردهاند آنجا که فرصتهای تازه برای ایجاد یک کسبوکار، توانمندیهای یک شرکت و نیازهای جامعه همسو میشوند و نقطه اشتراک پیدا میکنند، جایی است که خلق ارزش مشترک شکل میگیرد. به بیان دیگر خلق ارزش مشترک یک استراتژی مدیریتی است که در آن شرکتها، به معضلات اجتماعی به چشم فرصتی برای کسبوکار نگاه میکنند. درحالیکه تصور عمومی از مسئولیت اجتماعی شرکتی با رویکرد خیریهای این است که یک شرکت آنچه را که از جامعه گرفته است به آن پس دهد یا در بهترین حالت آسیبش به جامعه را به حداقل برساند. درواقع خلق ارزش مشترک به معنی تمرکز مدیران یک شرکت برای به حداکثر رساندن ارزش رقابتی شرکتشان ازطریق حل مسائل اجتماعی بهعنوان مشتریان و بازارهای جدید، کاهش هزینههای اجتماعی و... است. جمله طلایی نظریهپردازان CSV این است: «بنگاههای اقتصادی قابلیت بسیار بالایی برای حل معضلات اجتماعی دارند.» و البته بلافاصله اضافه میکنند: «اما نه صرفاً با خرج کردن پول»! پورتر صراحتاً در این زمینه نوشته است: « CSVبر استفاده از سرمایه برای تغییر اجتماعی متمرکز است؛ این یک خط قرمز اساسی با تصورهای رایج از مسئولیت اجتماعی شرکتی دارد.» او سپس تأکید میکند این خط قرمز آنجا کشیده میشود که شما پول نمیدهید تا معضلی اجتماعی را حل کنید بلکه مشکلات اجتماعی را فرصتی برای کسبوکاری تازه میبینید که تا پیش از این دیده نشده است. تجربه یونیلیور به تمامی نشاندهنده اتخاذ این رویکرد مدیریتی است.
این تلقی از مسئولیت اجتماعی شرکتی نه تنها مرزبندی جدی با مسئولیت اجتماعی شرکتی به معنای خیریه و فعالیتهای بشردوستانه دارد بلکه با تعاریف شناختهشده از این مفهوم نیز متفاوت است. برای مثال یونیدو مسئولیت اجتماعی شرکتی را اینگونه تعریف میکند: «مسئولیت اجتماعی شرکتی یک مفهوم مدیریتی است به این معنا که شرکتها در فعالیتهای تجاری و تعامل با ذینفعان خود دغدغههای اجتماعی و زیستمحیطی را در نظر بگیرند. CSR بهطور کلی یک راه است؛ راهی که از طریق آن یک شرکت میان الزامات اقتصادی، زیستمحیطی و اجتماعی توازن ایجاد میکند و در عین حال انتظارات سهامداران و ذینفعان را نیز فروگذار نکند. از همین رو باید بین CSR، که یک مفهوم مدیریت استراتژیک در حوزه کسبوکار است با خیریه، اسپانسرشیپ یا فعالیتهای بشردوستانه، تمایز قائل شد. اگرچه پرداختن به فعالیتهای خیریه و بشردوستانه میتواند سهم ارزشمندی در از بین بردن مسائل اجتماعی نظیر فقر داشته باشد و در عین حال باعث حسن شهرت یک شرکت و تقویت برند آن شود، اما مفهوم CSR به وضوح فراتر از اینهاست.» یونیدو همچنین دست به تقسیمبندیای درباره موضوعات اساسی که باید در CSR به آنها پرداخت زده است؛ براساس این تقسیمبندی مدیریت زیستمحیطی، افزایش بهرهوری اقتصادی، تأمین مسئولانه منابع، درگیر کردن ذینفعان، رعایت استانداردهای کاری، تنظیم روابط کارکنان، برقراری عدالت اجتماعی، برقراری برابری جنسیتی در محیط کار، توجه به حقوق بشر، حکومتداری خوب و اقدامات ضد فساد موضوعاتی است که برنامههای مسئولیت اجتماعی یک شرکت باید بر آنها متمرکز باشد.
ازسوی دیگر کمیسیون اروپا (European Commission) تعریف دیگری از مسئولیت اجتماعی شرکتی به دست میدهد. از نظر این کمیسیون «مسئولیت اجتماعی شرکتی به شرکتهایی که مسئولیت تأثیرشان بر جامعه را بر عهده میگیرند، اشاره دارد». کمیسیون اروپا معتقد است CSR برای پایداری، رقابت و نوآوری شرکتهای اتحادیه اروپا و اقتصاد اتحادیه اروپا مهم است. همچنین CSR منافع بسیاری برای مدیریت ریسک، صرفهجویی هزینهها، دسترسی به سرمایه، تنظیم روابط با مشتری و مدیریت منابع انسانی به ارمغان میآورد. آنچه از نظر کمیسیون اروپا اهمیت دارد این است که CSR در رهبری شرکتها اعمال شود. این کمیسیون میگوید شرکتها میتوانند مسئولیتپذیر باشند اگر از قانون پیروی کنند و دغدغههای مربوط به جامعه، محیطزیست، اخلاق، مصرفکننده و حقوق بشر را با استراتژی و عملکردشان یکپارچه کنند. با این حال نظریهپردازی درباره مسئولیت اجتماعی شرکتی عمری طولانیتر از تلاشهای متأخر سازمانهای جهانی برای سمتوسو دادن به فعالیتهای اجتماعی بنگاههای اقتصادی دارد.
اولین تلاشها برای نظریهپردازی در زمینه مسئولیت اجتماعی شرکتی در دهه پنجاه میلادی آغاز شد. اگرچه تا دهه هفتاد میلادی مسئولیت اجتماعی شرکتی (Corporate social responsibility) بدون C یعنی مسئولیت اجتماعی تنها بود. «میلتون فریدمن» و «کیت دیویس» ازجمله اولین نظریهپردازان CSR هستند. فریدمن مسئولیتپذیری اجتماعی شرکتی را اینچنین تعریف میکند: «هدایت سازمان در جهتی که مورد نظر سهامداران است؛ بهطوریکه به حداکثرسازی سود کمک کرده و در عین حال با قوانین مکتوب و غیرمکتوب جامعه سازگار باشد». او بقای سازمان را در گرو توجیه اقتصادی و اجتماعی سازمان برای جامعه میداند. در توجیه اقتصادی، شهروندان باید از بازگشت سرمایهگذاریهای خود در سازمان مطمئن باشند؛ در توجیه اجتماعی، کسب رضایت اجتماعی و بهبود وضعیت زندگی کاری و فردی افراد مدنظر قرار میگیرد. در چارچوبی که فریدمن مطرح کرده، سهامداران صاحبان شرکت و مدیران، کارگزارانی هستند که وظیفه آنها تحقق هرچه مطلوبتر خواستههای صاحبان سهام است.
دیویس اما معتقد است مسئولیت اجتماعی شرکتی یعنی نوعی احساس تعهد ازسوی مدیران سازمانهای تجاری بخش خصوصی که آنگونه تصمیمگیری کنند که در کنار کسب سود برای مؤسسه، سطح رفاه کل جامعه نیز بهبود یابد. دیویس CSR را توجه سازمانها به مسائلی فراتر از نیازمندیهای محدود اقتصادی، فنی و حقوقی خویش و پاسخگویی به این نیازمندیها، توصیف کرده است.
مدلی که دیویس برای CSR در نظر میگیرد چند پیشفرض اصلی دارد که در آن توضیح میدهد چرا و چگونه سازمان یا مؤسسهای میتواند بهنحوی عمل کند که از طریق آن هم باعث بهبود و توسعه خود شود و هم سبب توسعه و بهبود جامعهای که به آن تعلق دارد؛ فرضیه اول او مطرح میکند که مسئولیت اجتماعی از توانایی اجتماعی ناشی میشود. دیویس دلیل میآورد چون سازمانها یا مؤسسات نسبت به جامعه دارای این توانایی هستند، جامعه میتواند و میباید سازمانها را نسبت به کارهایشان مسئول بداند. فرضیه دومش مطرح میکند که سازمان باید به عنوان یک سیستم باز دوطرفه عمل کند؛ آزادانه ورودیهای خود را از جامعه دریافت و آزادانه کار خود را به جامعه عرضه کند. براساس فرضیه سوم دیویس هزینه فایده اجتماعی هر کار، کالا یا خدمتی باید کاملاًٌ محاسبه و به منظور تصمیمگیری در مورد اینکه آیا باید انجام شود یا خیر، مورد توجه قرار گیرد. فرضیه چهارم این نظریهپرداز مطرح میکند هزینههای اجتماعی مربوط به هر کار، کالا یا خدمتی باید به مصرفکننده بازگردد. فرضیه پنجم هم مطرح میکند مؤسسات بازرگانی مثل هر شهروندی، این مسئولیت را دارند که در خصوص حل مشکلات اجتماعی که خارج از محدوده کاریشان است مشارکت داشته باشند. از دیگر نظریهپردازان مسئولیت اجتماعی شرکتی «ادوارد فریمن» است. او نظریه ذینفعان را وارد ادبیات این حوزه کرد. او این نظریه را با طراحی یک نمایش گرافیکی که آن را «مدل ذینفعان» (Stakeholder Model) نامیده، تکمیل کرده است. این مدل اولین بار در سال 1984 و در کتاب معروف فریمن در مورد نظریه ذینفعان ارائه شد. مدل ذینفعان در ابتدا برای شناسایی گروههای گوناگون جامعه که بهصورت مستقیم تحت تأثیر تصمیمات گرفته شده در کسبوکار قرار میگیرند و در مقابل، توان تأثیرگذاری بر موفقیت یا شکست سازمان را دارند توسعه داده شد. بر این اساس برخی از نظریهپردازان نتیجه گرفتند که یک سازمان از دیدگاههای اقتصادی و اخلاقی تنها به صاحبان منافع (Shareholders) خود تعلق ندارد، بلکه به سایر ذینفعان خود که دارای ارتباط اقتصادی با سازمان هستند نیز وابسته است. چارچوب مدل ذینفعان فریمن نمایشگر روابط میان گروههای گوناگون بازیگرانی است که درون و بیرون سازمان نقشآفرینی میکنند. فریمن براساس ادبیات علمی گسترده موجود در زمینههای نظریه سازمان و استراتژی سطح سازمانی و با انجام تحقیقات و مشاهدههای بسیار زیاد، مدلی مفهوم خود نسبت به سازمان را در قالب ساختاری جدید و در عین حال ساده ارائه کرده است.
با این حال نوشتههای «آرچی بی. کارول» درباره CSR امروزه بیش از دیگر نظریات مورد توجه قرار گرفته است. او این مفهوم را بهگونهای بسیار گستردهتر تعریف کرد که درست همان عناصری را در برمیگیرد که دیویس آنها را از قلم انداخته بود؛ مسئولیت اجتماعی کسبوکار از نظر کارول چهار بُعد انتظارات اقتصادی، حقوقی، اخلاقی و اختیاری جامعه از سازمانها را به شکل یک هرم در بر میگیرد.
کارول از بُعد مسئولیت اقتصادی میگوید: «در زمانهای گذشته سازمانهای کسبوکار بهصورت نهادهای اقتصادی طراحیشده به منظور فراهم کردن کالاها و خدمات برای اعضای جامعه پدید میآمدند. انگیزه سود به عنوان انگیزه مقدم کارآفرینی پدید آمد. پیش از اینکه سازمانهایی دیگر پدید آیند، سازمانهای کسبوکار بنیادیترین واحدهای اقتصادی بودند. نقش اصلی آنها در چنین جایگاهی تولید کالاها و خدماتی که مصرفکنندگان به آنها نیازمند بودند و خواهانشان بودند و دستیابی به سود قابل قبول در جریان این فرآیند بود. در نقطهای از زمان انگیزه سود به مفهوم دستیابی به سود بیشینه تغییر شکل یافت و این ارزش، از آن پس ارزشی ماندگار بوده است. همه مسئولیتهای دیگر کسبوکار بنا شده بر پایه مسئولیت اقتصادی سازمانها به حساب میآیند چون بدون آن دیگر مسئولیتها پیشنهادهایی قابل بحث از کار در میآیند.»
از بُعد مسئولیت حقوقی او بیان میکند: «جامعه فعالیت کردن یک کسبوکار، تنها بر پایه انگیزه سود را مجاز نمیشمارد بلکه همزمان از آن انتظار دارد در انطباق با قوانین و مقررات وضعشده دولتهای فدرال، ایالتی و محلی عمل کند. این انتظار وجود دارد که سازمانها، در اجرای جزئی از «پیمان اجتماعی» موجود میان کسبوکار و جامعه، ماموریتهای اقتصادیشان را در چارچوب قانون به انجام رسانند. مسئولیتهای حقوقی منظری از «اخلاقیات مدون» را نشان میدهد که مفاهیم بنیادین عملیات منصفانه را آنچنان که قانونگذاران مقرر کردهاند در بر دارد. این مسئولیتها به عنوان لایه بعدی هرم نمایش داده میشوند که مرحله تاریخی پیدایش مسئولیتها را ترسیم میکند؛ اما به درستی، همزیست با مسئولیتهای اقتصادی، به عنوان قواعد بنیادین نظام بازار آزاد در نظر گرفته میشوند.»
مسئولیتهای اخلاقی آن دسته از فعالیتها و روشها را شامل میشود که اعضای جامعه از سازمانها انتظار دارند انجام دهند یا از انجام آنها پرهیز کنند؛ حتی اگر به صورت قانونی مدون نشده باشد. مسئولیت اخلاقی معیارها، هنجارها یا انتظاراتی را در بر میگیرد که توجه به آنچه را که مصرفکنندگان، کارکنان، سهامداران و جامعه، منصفانه، عادلانه یا منطبق بر رعایت حقوق معنوی ذینفعان و حمایت از آنها مینگرند، منعکس میکند. به تعبیر دیگر تغییر در اخلاقیات یا ارزشها مقدم بر وضع قوانین است زیرا خود آن نیروی محرک وضع قوانین و مقررات است. به عنوان مثال، جنبشهای زیستمحیطی، حقوق مدنی و مصرفکنندگان ایجاد دگرگونیهای بنیادینی در ارزشهای اجتماعی را بازتاب میدادند و از این رو میتوان آنها را پیشگامان اخلاقی به حساب آورد که رهنمون و راهبر به قانونگذاری آتی بودهاند. به تعبیر دیگر، مسئولیتهای اخلاقی را میتوان دربردارنده ارزشها و هنجارهایی نو پدید دانست که جامعه انتظار تأمین آن را به همت کسبوکار دارد، حتی اگر چنین ارزشها و هنجارهایی معیارهای عملکردی برتر از آنچه را که قانون هماکنون مقرر میدارد، نشان دهد. مسئولیتهای اخلاقی به این تعبیر اغلب به غلط تعریف میشود یا بهطور دائم به لحاظ روایی در معرض بحث و جدل قرار میگیرد و به همین دلیل اغلب سامان دادن آنها برای دستاندرکاران کسبوکار دشوار است. سطوح لازم عملکرد اخلاقی که با توجه به اصول مهم فلسفه اخلاق تعیین میشود، براساس انتظارات اخلاقی گروههای اجتماعی شکل میگیرد؛ انتظاراتی مثل عدالت، حقوق و انساندوستی.
جنبشهای اخلاقی کسبوکار در دهه گذشته مسئولیت اخلاقی را به عنوان یکی از مؤلفههای اصلی CSR تثبیت کردهاند. مسئولیت اخلاقی اگرچه در هرم کارول جایگاه بالاتری را دارد اما همواره باید این نکته را در نظر داشته باشیم که در تعامل پویا با مؤلفه مسئولیت حقوقی است؛ یعنی اینکه همواره این مقوله را به سوی گسترش و توسیع میراند و همزمان انتظاراتی افزونتر را برای کار در سطوحی فراتر از آنچه قانون مقرر داشته است، پیشِ روی دستاندرکاران کسبوکار میگذارد.
از بُعد مسئولیتهای اختیاری کارول باور دارد: «انساندوستی کنشهایی از سازمان را در برمیگیرد که در واکنش به انتظارات جامعه از دستاندرکاران کسبوکار که شهروندان شرکتی خوب باشند، انجام میگیرد. این مفهوم شامل درگیر شدن در کارها و برنامههای معطوف به رفاه یا نیکورزی انسانهاست. نمونههای کنش انساندوستانه تخصیص منابع مالی یا زمان کار اجرایی کسبوکار، از جمله کمک به هنر، آموزش یا جامعه را در برمیگیرد. برنامههای اجرایی وامدهی که رهبری اقدام متحد جامعه را به عهده میگیرد، نمونهای از انساندوستی است.»
صفت متمایزکننده مسئولیتهای انساندوستانه و اخلاقی این است که در اولی انتظارات جامعه جنبه اخلاقی و معنوی ندارند. جوامع مایلند سازمانها پول، تسهیلات و وقت کارکنانشان را به برنامهها و هدفهای انساندوستانه تخصیص دهند؛ اما اگر سازمانها این اقدام را در سطح مطلوب انجام ندهند، این کار سازمان را غیراخلاقی نمیشمارند. از این رو، انساندوستی با خردورزی یا کار داوطلبانه سازمانها همراه است، حتی اگر جامعه همواره انتظار اعمال آنها را داشته باشد.
کارول معتقد است که سازمانها برای انجام مسئولیت اجتماعی چهارگانه خود، از چهار نوع استراتژی استفاده میکنند که عبارتند از: استراتژی تدافعی، واکنشی، انطباقی و عملگرایانه.
در استراتژی تدافعی سازمان تلاش میکند با استفاده از شیوههای مختلف از انجام مسئولیت اجتماعی خود شانه خالی کند. در استراتژی واکنشی سازمان تنها در زمانیکه توسط عوامل خارجی مثل قوانین و مقررات، گروههای فشار و دولت مجبور میشوند، به مسئولیت اجتماعی خود عمل میکنند. در استراتژی انطباقی، سازمان بدون اینکه از سوی عوامل خارجی تهدید شده باشد، مسئولیت خود را انجام میدهد. بر اساس استراتژی عملگرایانه، پیش از اینکه مسأله یا مشکل اجتماعی بخواهد بهطور ناخواسته رخ دهد، سازمان نسبت به آن واکنش نشان میدهد و سعی میکند آن را از بین ببرد.
نظریه کارول یکی از دیرپاترین تعریفهای CSR است که بیشترین نقلقولها از آن آورده شده است و میشود. این مدل به سبب جامعیت آن قانعکننده است. با مسئولیت اقتصادی سازمانها در تولید کالاها و خدمات به سودآورترین وجه ممکن آغاز میشود. این شالوده که همه چیز دیگر بر پایه آن قرار دارد، بههیچوجه چالشبرانگیز نیست و حتی سرسختترین منتقدان CSR نیز کمتر به آن اعتراض کردهاند. سطح بعدی مسئولیتهای حقوقی نیز این رویکرد عملگرایانه را بازتاب میدهد. تسلیم شدن به قانون نوعی مسئولیت کسبوکاری کموبیش قانعکننده بر پایه هر معیار است. دو سطح بعدی مسئولیت، یعنی مسئولیتهای اخلاقی و انساندوستانه، از این مسئولیتها فراتر هستند و معرف هسته مرکزی فعالیتهای داوطلبانه سازمانها در تأمین انتظارات اجتماعی هستند. کارول در پایان این سطوح گوناگون مسئولیت را در پهنه عمل نشان داده و با آوردن مثالهایی روشن کرده است که در مورد گروههای گوناگون ذینفعان شرکت چگونه معنی پیدا میکنند. از نگاه کارول، مسئولیت اجتماعی به معنی فراموش کردن مسئولیت اقتصادی به قصد نیکی کردن نیست بلکه مسئولانه عمل کردن در شرایط محیطی تابع الزامات حقوقی و اقتصادی است. همچنین به عقیده او، از این اصول چهارگانه میتوان برای قضاوت در خصوص عملکرد سازمانها بهره جست. بر اساس اصل اول، سازمانها موظف به تولید کالاها و خدمات مورد نیاز افراد جامعهاند؛ بهنحویکه از صرفه اقتصادی برخوردار باشند. در اصل دوم سازمانها باید در فعالیتهای خود از قوانین و مقررات تدوینشده تبعیت کرده، به بهداشت، ایمنی و محیطزیست، کارکنان و مصرفکنندگان توجه و از انحصار و تبعیض پرهیز کنند. مطابق اصل سوم، رعایت ارزشها، هنجارها و باورهای افراد جامعه، باید در دستور کار سازمانها گنجانده شود و بر پایه اصل چهارم نیز عملکرد سازمانها باید فراتر از دیدگاه ذینفعان باشد و به اقدامات بشردوستانه تأکید کنند.
بهرغم نظریهپردازیهای فراوانی که در حوزه مسئولیت اجتماعی شرکتی صورت گرفته است هنوز برای بسیاری از شرکتها و سازمانها مسئولانه عمل کردن و مسئولانه پول درآوردن مسألهای پیچیده است. مسأله برای بسیاری از شرکتها این نیست که رویکرد خلق ارزش مشترک را در زمینه مسئولیت اجتماعی شرکتی بپذیرند یا از مدل کارول در این زمینه استفاده کنند، بلکه آنها میخواهند بدانند چگونه در این زمینه عمل کنند. مشکلی که راهنمای ایزو 26000 تلاش کرده است آن را از پیش پا بردارد. ایزو 26000 یک راهنمای استاندارد داوطلبانه تدوینشده از سوی سازمان بینالمللی استانداردسازی (ISO) در خصوص مسئولیت اجتماعی شرکتهاست. سازمان بینالمللی استانداردها طی یک فرایند طولانی و پیچیده و از طریق اجماعی عمومی، ایزو 26000 را تدوین و منتشر کرده است. در این سند 118 صفحهای که به قیمت 50 تا 160 یورو فروخته میشود، تمام الزامهای مربوط به مسئولیت اجتماعی بنگاهها از سایر سندهای بینالمللی، مانند بیانیه سه جانبه سازمان بینالمللی کار، راهنماهای سازمان همکاری اقتصادی و توسعه، اصول راهنمای ملل متحد در خصوص حقوق بشر و کسبوکار و میثاق جهانی ملل متحد استخراج و ارائه شده است. ایزو 26000 که در نوامبر سال 2010 منتشر شد نه فقط شرکتها، بلکه انواع سازمانها، صرفنظر از فعالیت، اندازه و موقعیت آنها و نیز، دولتها، صرفنظر از مرحله توسعه کشور متبوع آن را مخاطب قرار میدهد. ایزو 26000 یک نظام مدیریت استاندارد نیست بلکه یک راهنماست و متن این استاندارد به وضوح بیان میکند: «این استاندارد برای فرایند تأیید یا استفاده نظارتی یا قراردادی مناسب و مورد نظر نیست. هر پیشنهاد برای تأیید یا ادعا برای آنکه تأییدیه گرفته شود، در قبال ایزو 26000 یک سوعرضه از مقصد و نیت و سواستفاده از این استاندارد بینالمللی است. چون این استاندارد بینالمللی الزامی نیست، هیچ نوع تأییدیهای نسبت به تطابق با این استاندراد نباید مطرح شود.» بنا بر این هدف ایزو 26000 ارائه راهنمایی در خصوص مدیریت سازمانی، حقوق بشر، فعالیتهای نیروی کار، محیطزیست، فعالیتهای اجرایی منصفانه، امور مصرفکنندگان، مشارکت جمعی و توسعه است.
بهجز راهنمای ایزو 26000 قواعد دیگری نیز برای تعیین اینکه با چه برنامههایی مسئولیت اجتماعی شرکتی خود را به انجام برسانم وجود دارد. اگرچه قاعده کلی در این زمینه آن است که انتخاب یک برنامه CSR باید با مأموریت شرکت هماهنگ و مرتبط باشد چراکه هر شرکت منابعی محدود دارد که باید آن را در جایی که بیشترین بهرهوری را دارد، سرمایهگذاری کند. برای پی بردن به اینکه این منابع محدود را در چه جایی باید صرف کرد یکی از بهترین پیشنهادها ترسیم ماتریسی از ذینفعان شرکت است. این ماتریس نشان خواهد داد از منظر ذینفعان شرکت بهترین برنامهها کدام است؟ برنامههایی که بیشترین میزان مشارکت را برای ذینفعان ایجاد کند، بیشترین میزان اثربخشی را دارد چراکه هم از بیشترین منفعت و هم از بیشترین قدرت برای اجرا بهرهمند است. چنین ماتریسی را میتوان برای ذینفعان خارج از شرکت و حکمرانان نیز ترسیم کرد.
گام بعدی در مسئولیت اجتماعی شرکتی گزارشدهی است چون تنها زمانی میتوان از مسئول بودن یک شرکت اطمینان حاصل کرد که عملکرد آن شرکت شفاف باشد. گزارشدهی ابزاری است که ذینفعان را قانع میکند که شرکت در راستای منافع مشترک گام برداشته است. برخی نظریهپردازان حتی گزارشدهی را گام اول برای CSR میدانند چراکه برای گزارش دادن باید شاخصهایی کمی ساخت که قابل اندازهگیری باشد و هر چه را که بتوان اندازهگیری کرد میتوان مدیریت کرد. این یعنی امکان هدفگذاری و بعد ارزیابی به وجود میآید. همه اینها شفافیت را بالا میبرد و اعتمادساز است. برای گزارشدهی نیز چارچوبهایی وجود دارد. جی.آر.آی (Global Reporting Initiative) یکی از شناختهشدهترین آنهاست. جی.آر.آی یک سازمان پیشرو در حوزه پایداری است. این سازمان اینگونه خود را تعریف کرده است: «جی.آر.آی یک سازمان غیرانتفاعی است که در جهت منافع عمومی کار میکند و امیدوار است در آینده جوامع و انسانها یک اقتصاد پایدار جهانی داشته باشند که در آن سازمانها عملکرد و پیامدهای اقتصادی، اجتماعی، محیطزیستی و حاکمیتی خود را بهطور مسئولانهای مدیریت میکنند.» تا به امروز بیش از 5000 سازمان در حدود 90 کشور، از راهنماییها و خدمات این سازمان برای گزارشدهی پایدار بهره بردهاند و بیش از 20هزار گزارش تاکنون در بانک اطلاعاتی این سازمان ثبت شده است. فعالیتهای این سازمان دو گونه است؛ تهیه و تدارک اصول و چارچوبی برای گزارشدهی پایدار و توسعه فعالیتهای ترویجی بهمنظور هر چه بیشتر درگیر کردن سازمانها و شرکتها در مقوله پایداری. مأموریت جی.آر.آی تبدیل گزارشدهی پایدار به یک فعالیت استاندارد در سازمانها به همراه راهنمایی و حمایت از آنان در این راه است و در دورنمای خود اقتصادی پایدار برای جهان متصور است که در آن سازمانها هم اثرات فعالیتهای خود را در چهار حوزه اقتصادی، اجتماعی، محیطزیستی و حاکمیتی بهطور مسئولانه مدیریت میکنند و هم عملکردشان را بهطور شفاف گزارش میدهند.
در زمینه مسئولیت اجتماعی شرکتی حرفوحدیثها زیاد است. میتوان تعاریف بسیار زیادی برای این مفهوم پیدا کرد و میتوان مدلها و الگوهای فراوانی پیش رو گذاشت و از آنها برای انجام CSR بهره برد. چه CSR را خلق ارزش مشترک برای حل معضلات امروز جامعه مدرن بدانیم و چه رویکردی محافظهکارانه برای کم کردن انتقادهایی که به شرکت وارد میشود، باید بتوانیم پاسخی قانعکننده و شفاف به این سئوال بدهیم: «چگونه پول درمیآوری؟» هر تلاشی که شرکتها در پاسخ دادن به این سئوال بکنند، در حوزه مسئولیت اجتماعی شرکتی قرار میگیرد؛ به بیان دیگر «بگو چطور پول درمیآوری تا بگوییم کیستی؟»