به گزارش میمتالز، حدود ۱۰ سال پیش بود که ناگهان شی جینپینگ ناپدید شد. او در آن زمان گزینه رهبری چین و در شرف تبدیل شدن به قدرتمندترین مرد روی زمین بود. بدون هیچ توضیحی ملاقات وی با مقامات خارجی لغو شد و تحلیلگران غربی را گیج کرد. طی چند روز گذشته نیز ناپدید شدن وی کمی مانده به نشست کنگره برای تعیین رهبر آینده حزب کمونیست بار دیگر بازار گمانهزنیها را داغ کرد. شایعات از مشکل سلامتی تا سوقصد علیه جان شی متغیر بود تا آنکه سهشنبه ۲۷ سپتامبر با حضور در انظار عمومی در یک نمایشگاه به این شایعات پایان داد.
نشست پنج ساله کنگره حزب کمونیست در ۱۶ اکتبر تشکیل خواهد شد و تقریبا مسلم است که آقای شی دوباره به عنوان رهبر حزب و فرمانده ارتش منصوب خواهد شد و اوایل سال آینده مجددا به عنوان رئیس جمهور تأیید میشود. این اتفاق از دوران پس از مائو بیسابقه خواهد بود. زیرا عموما این پست حداکثر دو دوره پنج ساله بوده، اما حالا به نظر میرسد که آقای شی تصمیم گرفته حاکمی مادامالعمر باشد.
ده سال گذشته چیزهای زیادی در مورد تفکر او آشکار کرده است. اما با افزایش تنشها با آمریکا، به ویژه در مورد تایوان، مطالعه شخصیت او به امری ضروری تبدیل شده است.
آیا او میتواند ولادیمیر پوتین دیگری باشد که حاضر است برای تامین جاهطلبیهای خود به هر کاری دست بزند؟ چقدر برای او مهم است که چین و غرب از هم جدا شوند؟ آیا او با روحیهای مارکسیستی نظم اقتصادی دوران پسامائو را دگرگون میکند؟ آیا او اجازه میدهد وسواس در جلوگیری از گسترش کووید-۱۹ یکی از بزرگترین موتورهای رشد اقتصادی جهان را فلج کند؟
شی جینپینگ فرزند یک مقام عالیرتبه حزب بود که در کودکی زندگی مرفهی داشت. به این کودکان در زمان مائو، شاهزاده میگفتند. اما طولی نکشید که پدرش در حزب مائو پاکسازی شد و خواهرش از ترس خودکشی کرد و خودش به روستایی دور برای کار منتقل شد.
شی جینپینگ در جوانی چوپانی میکرد، اما برای بازگشت به جریان قدرت به سطوح بالایی حزب در استان محل زندگی خود نفوذ کرد و پس از مدتی حاکم آنجا شد. شی جینپینگ پلههای ترقی درون حزب را یکی پس از دیگری طی کرد و از سال ۲۰۱۲ به قدرت اول چین تبدیل شد.
نیکولو ماکیاولی اثری با عنوان «شاهزاده» درباره نحوه به قدرت رسیدن دارد. وی حدود ۵۰۰ سال پیش مینویسد «دولتهای موروثی با سختی کمتری نسبت به دولتهای مدرن، قدرت را ادامه میدهند، زیرا تنها کار آنها این است که شاهزاده از روش حکمرانی اجدادش دور نشود». هرچند ممکن است شی، این مساله را انکار کند، اما رهبر چین معتقد است حفظ ایدئولوژیهای حزب کمونیست یک امر ضروری برای رضایت ۹۷ میلیون عضو حزب است که وی را مسئول حکومت نگه داشتهاند.
سال ۲۰۱۸، افشای جدیدی از فلسفه رئیس جمهور شی، ده اصل را برای دیپلماتها مطرح کرد. در صدر لیست حفظ اقتدار حزب بود. دوم "تحقق جوانسازی ملت چین" بود. در حالی که مائو کشور را متحد کرد و دنگ شیائوپینگ به رونق آن کمک کرد، آقای شی معتقد است که او کسی است که دوباره آن را «عالی» خواهد کرد. او از غربی صحبت میکند که در حال افول است و جهان در حال تجربه «تغییرات بزرگی است که در یک قرن دیده نشده است».
این عبارت ریشه در اواخر دوره چینگ دارد، زمانی که چین توسط قدرتهای خارجی تحقیر شد. او سال گذشته به مناسبت صدمین سالگرد تأسیس حزب گفت: «مردم چین هرگز اجازه نمیدهند هیچ نیروی خارجی با ما قلدری کند، ما را سرکوب کند یا به بردگی بکشد. هر کسی که جرات انجام این کار را داشته باشد، سرش با دیوار بزرگ فولادی که از گوشت و خون بیش از ۱.۴ میلیارد چینی ساخته شده متلاشی میشود».
زمانی که آقای شی در سال ۲۰۱۲ به قدرت رسید، چین به سرعت در حال تغییر بود. طبقه متوسط در حال رشد بود، شرکتهای خصوصی رونق داشتند و شهروندان در رسانههای اجتماعی با هم ارتباط برقرار میکردند. ممکن است یک رهبر متفاوت اینها را فرصت تلقی کرده باشد. اما آقای شی همه اینها را تهدید میدید. برخی ناظران خوشبین بودند که او به نوعی اصلاحطلب خواهد شد: شاید نه مانند میخائیل گورباچف در شوروی، بلکه حداقل کسی که با ملایمت بر مردمش حکومت میکند و سعی میکند با ایالات متحده کنار بیاید.
این امیدها از بین رفت، زیرا آشکار شد که آقای شی مصمم به تمرکز تمامعیار قدرت است. وی مردمش را با یک دستگاه نظارتی به کمک تکنولوژیهای بالا و هوش مصنوعی به کنترل درآورد؛ مخالفان را پاکسازی کرد و در خارج از مرزها نیز، نظمی که به رهبری آمریکا در غرب وجود داشت به چالش کشید.
یکی از این خوشبینان، معاون وزیر و منشی شخصی مائو در دهه ۱۹۵۰ بود که بعدها به خاطر انتقاد از مائو به زندان افتاده بود. دختر این منشی خوشبین میگوید: «وقتی شی جینپینگ رهبر شد، پدرم بسیار خوشحال بود. پدرم به من گفت، حالا خوب است... ما به نظام سیاسی خود امیدواریم».
با این حال، آقای شی مائوئیست هم نیست. او برای کنترل و بعضا سرکوب کارآفرینان خصوصی تلاش میکند، اما بر خلاف مائو نمیخواهد آنها را حذف کند.
زیرا کمک آنها به اقتصاد آنقدر ارزشمند است که نمیتوان از آن چشمپوشی کرد. برخلاف مائو که از ویران کردن ساختارهای حزبی در تعقیب اهداف آرمانشهری کمونیسم خوشحال بود، آقای شی میخواهد چارچوب سیاسی و اقتصادی کشور را تقویت کند و حزب را کاملا تحت کنترل نگه دارد.
برای آقای شی بر خلاف مائو، حزب به عنوان یک نهاد اهمیت بیشتری دارد. در طول انقلاب فرهنگی، مائو سعی کرد با ایجاد گروههای رادیکالی مستقل از حزب، منتقدان خود را پاکسازی کند. این گروهها در بسیاری از جاها قدرت محلی را به دست گرفتند و به مقامات حزبی و سازمانهای حزبی حمله کردند.
خانواده آقای شی در میان کسانی بودند که هدف حمله قرار گرفتند. پدرش شکنجه شد و جان باخت. خواهر ناتنی او برای جلوگیری از برخورد مشابه خودکشی کرد. این تجربه باور آقای شی به یک حزب قوی را تقویت کرده است.
تعداد کمی از مردم جرأت میکنند در مورد آقای شی اظهار نظر کنند - کسانی که این کار را انجام دادهاند زندانی یا مجازات شدهاند. او از حزب به عنوان سلاح خود استفاده کرده است و کمیتههای حزب را به شرکتهای خصوصی تزریق کرده و آنها را در محلهها احیا کرده است.
آقای شی گروههای حزبی جدیدی ایجاد کرده که بر کار وزارتخانههای دولتی نظارت میکنند. همانطور که او میگوید: «در شرق، غرب، جنوب، شمال و مرکز این حزب است که همه چیز را رهبری میکند».
دو دلیل اصلی درباره خطای شناخت از شی جینپینگ وجود دارد. اولا، ارزیابیها در سال ۲۰۱۲ از شخصیت آقای شی عمدتا بر اساس روابط خانوادگی او بود. او پسر شی ژونگ سون، یک کهنه سرباز انقلابی بود که حزب را در سال ۱۹۴۹ به قدرت رساند. آقای شی بزرگ، که در سال ۲۰۰۲ درگذشت، توسط مائو پاکسازی و توسط دنگ بازسازی شده بود.
او یک اصلاحطلب اقتصادی بود که تحت رهبری دنگ بر ایجاد اولین «منطقه ویژه اقتصادی» چین نظارت داشت. شباهت پسر با پدر یک ویژگی مشترک در فرهنگ سیاسی چین است. خیلیها انتظار داشتند که فرزند چنین پیشگام اصلاحطلبی هم از این دست باشد.
دلیل دیگر کمبود اطلاعات بود. قبل از اینکه آقای شی در سال ۲۰۰۷ به عنوان رهبر در انتظار ظاهر شود، کاملا ناشناس بود. همسر او، پنگ لیوان، خواننده تصنیفهای فولکلور میهنی و آهنگهای اپرا بود و به مراتب از او مشهورتر بود.
آقای شی یک سیاستمدار کمتر شناخته شده بود که نه سخن خاصی از او به جا مانده بود و نه کار قابل توجهی انجام داده بود. او ۱۷ سال را فقط در یک استان، یعنی فوجیان در سواحل جنوب شرقی گذرانده بود تا اینکه در سال ۲۰۰۲ برای اولین بار به عنوان رئیس حزب استانی در همسایگی ژجیانگ مشغول به کار شد!
شاید بزرگترین اشتباه ناظران در آن زمان دست کم گرفتن این بود که آقای شی تا چه اندازه به دلیل ترس از فروپاشی حزب پیش میرود و تا چه حد نگرانیهای او در میان نخبگان حاکم به اشتراک گذاشته میشود. او حق داشت خطر را احساس کند.
چین در چند سال قبل به طرز چشمگیری در حال تغییر بوده است. یک طبقه متوسط بزرگ صاحبخانه طی یکی دو دهه ظهور کرده بود. با رشد سریع بخش خصوصی، حضور مردمی حزب کمرنگ شده بود. رسانههای اجتماعی به تازگی به عنوان ابزاری برای ارتباط ظاهر شده بودند. مالکیت گوشیهای هوشمند در حال افزایش بود. در سرتاسر چین مردم از این فناوریها برای به اشتراک گذاشتن شکایات استفاده میکردند. سازمانهای غیردولتی کوچک در حال ظهور بودند و از حقوق مستضعفین دفاع میکردند.
در سال ۲۰۱۱، یک سال قبل از به قدرت رسیدن آقای شی، جو بایدن - معاون وقت رئیس جمهور آمریکا در زمان باراک اوباما - به چین رفت تا با آقای شی ملاقات کند. آقای بایدن سعی کرد با رهبر آینده چین رابطه برقرار کند: آنها به طرز ناخوشایندی در طول بازدید از یک مدرسه با هم کمی بسکتبال بازی کردند. اما آقای شی کاملا کنترلشده و محتاط رفتار میکرد.
پس از آن نیز چیز زیادی تغییر نکرده است. از زمان تصدی این سمت، آقای شی هیچ مصاحبه حضوری با روزنامهنگاران غربی انجام نداده و هیچ کنفرانس مطبوعاتی به جز کنفرانسهای کوتاه در کنار رهبران خارجی در طول سفرهای دولتی برگزار نکرده است. برخلاف آقای پوتین، او در تلویزیون دولتی مونولوگهای گیجکننده نمیگوید. آقای شی در حالی که قدرت چین را در سطح جهانی گسترش میدهد، خود را، چون رازی پنهان نگه داشته است.
رهبر فعلی چین در برخورد با رقبا نیز کاملا بیرحم بود. بو شیلای، رقیبش برای جلب توجه در منطقه جنوب غربی چونگ کینگ، جایی که او رئیس حزب بود، رقابت میکرد. آقای بو کاریزماتیک و خوشقیافه بود و با مبارزه آشکار با فساد و توسل به نوستالژی ماندگار برای روزهای ظاهرا عادلانهتر مائو حمایت عمومی را جلب میکرد. آقای بو، اوایل سال ۲۰۱۲ به دلیل فساد و سوء استفاده از قدرت دستگیر شد. او در سال ۲۰۱۳ به حبس ابد محکوم شد. مقامات گفتهاند که او طراح کودتا بوده است.
بسیاری از تحلیلگران از توانایی آقای شی در سرنگونی چنین افراد قدرتمندی شگفت زده شدند. این پاکسازی توسط دو ویژگی مهم قدرت و شخصیت آقای شی امکانپذیر شد. اولین مورد حمایتی است که او در درون نخبگان از آن برخوردار بود. در بحران مالی ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹، اعضای حزب که از فرد پیشین ناراضی بودند، از آقای شی طرفداری کردند.
آنها بر این باور بودند که برای بقای حزب، تزریق حسی تازه از هدف و تشدید کنترل بر مردم ضروری است. صحبت آقای شی در مورد "رویای چینی" در مورد "جوانسازی بزرگ" این کشور مورد توجه بسیاری قرار گرفت. یک محقق میگوید آقای شی توسط ایدئولوژی هدایت نمیشد، بلکه تصمیم گرفته بود با رویکرد "قرمزتر از قرمز (نماد حزب) " زنده بماند. با پوشاندن ردای کمونیسم، نخبگان حزب او را به عنوان یک فرد بسیار امن میدیدند.
دارایی دیگری که آقای شی از آن برخوردار بود، شجرهنامه او بود. در چین، آقای شی به عنوان یک تایزی یا شاهزاده شناخته میشود. این کلمه بیشتر در مورد فرزندان رهبران، به ویژه فرزندان بنیانگذاران چین کمونیست به کار میرود. اعضای این گروه از امتیازات سیاسی برخوردارند.
میانگین رشد اقتصادی چین از زمان به قدرت رسیدن دنگ شیائوپینگ در سال ۱۹۷۸ تا پیش از به قدرت رسیدن شی جینپینگ به طور متوسط سالانه ۹.۶ درصد بوده است. حالا این رقم در دوران شی به کمتر از ۶ درصد رسیده است. بانک جهانی نیز پیشبینی کرده در سال جاری، رشد اقتصادی چین به ۲.۸ درصد برسد. نشریه آتلانیتک مینویسد: «معجزه» اقتصادی چین آنقدرها هم معجزهآسا نبود. صعود کشور در ۴۰ سال گذشته، در حقیقت، پیروزی اصول اساسی اقتصادی است: زمانی که دولت جای خود را به بازار داد، شرکتهای خصوصی و تجارت شکوفا شدند، رشد سریعتر شد و درآمدها افزایش یافت. با این حال، به نظر میرسد این درس ساده در مورد شی جینپینگ فراموش شده است.
رهبر چین با تقویت مجدد قدرت حزب کمونیست در اقتصاد و هدایت مجدد تجارت چین به داخل، چندین دهه سیاست آزمایششده و واقعی را زیر پا گذاشته است.
دنگ شیائوپینگ، یکی از پیشینیان شی، که در اواخر دهه ۱۹۷۰ اصلاحات معروف «طرفدار بازار» چین را آغاز کرد. وی فهمید که این کشور فقیر است، زیرا توسط دولت کمونیستی خفه شده و از جهان جدا شده است.
هنگامی که شی در سال ۲۰۱۲ قدرت را در دست گرفت، در ابتدا به نظر میرسید که مسیر اصلاحات را دنبال میکند. اما پس از مدتی نشان داد او ترجیح میدهد «دست مرئی» دولت به جای بازار فعال شود. دولت او کمکهای مالی به طیف گستردهای از صنایع با فناوری پیشرفته از جمله ریزتراشهها و خودروهای برقی داده است. به این ترتیب، شرکتهای دولتی بخش بزرگی از منابع اقتصاد مانند وامهای بانکی را به دست آورده، حال آنکه سهم شرکتهای خصوصی در تولید متوقف شده است. شاید شی معتقد است صنایعی که در خدمت اهداف دولتی هستند مهمتر از آنند که آنها را به بازار آزاد غیرقابل پیشبینی واگذار کرد.
جورج سوروس، یکی از سرمایهگذاران نامدار آمریکایی طی یادداشتی در والاستریت ژورنال، اقدامات شی جینپینگ را تهدیدی بزرگ علیه آینده چینیها میداند. به نوشته وی، آقای شی نتوانست بفهمد که دنگ شیائوپینگ چگونه موفق شد. شی فکر میکند آن دستاوردها اتفاقی بوده است.
شی جینپینگ، تمام عمر خود را وقف آن کرد که هر اثری که دنگ بر توسعه چین داشته را بیاثر و بیمعنا کند. هرچند دشمنی شخصی شی با دنگ در این مسیر بیتاثیر نبوده، اما عوامل دیگری نیز اهمیت مییابند. شی به شدت ناسیونالیست است و میخواهد چین به قدرت بلامنازع جهان تبدیل شود. وی همچنین باور دارد که حزب کمونیست چین باید دیدگاه لنینیستی داشته باشد، به این معنا که باید از قدرت سیاسی و نظامی خود برای رسیدن به خواستههایش استفاده کند.
سوروس با اشاره به حذف جک ما، موسس علیبابا مینویسد: چنین رویکردی به طور خاص از سال ۲۰۲۰ آغاز شد و گویا آقای شی کمپینی سیستماتیک برای حذف یا بیاثر کردن همه افرادی که میخواهند آیندهای را بسازند ایجاد کرده است.
آخرین قربانی وی سون داوو، یک پرورشدهنده خوک میلیاردر بود که به ۱۸ سال زندان و همچنین «اهدای» تمام ثروتش به خیریه محکوم شد. شی جینپینگ همه را در داخل و بیرون حزب به افراد «بلهقربانگو» تبدیل کرده و از میراث دنگ شیائوپینگ که تاکید بر قاعده اجماع داشت فاصله گرفته است. این مسیری خطاست که آینده دولت تکحزبی چین را به شدت تهدید میکند.
چین امروزی برخی از دیپلماتهای غربی را به یاد ژاپن در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ میاندازد. رقابت بین چین و غرب، بیش از هر چیز، رقابتی بین فلسفههای رقیب است. دولتهای غربی بر این باورند که موفقیت از اجازه دادن به مردم برای انتخاب سرنوشت خود حاصل میشود. اما حاکمان چین بر این باورند که افراد باید آزادیها، حریم خصوصی و حیثیت خود را فدای «خیر بزرگتر» کنند که توسط حزب تعریف میشوند.
کاهش رشد اقتصادی، شاید حمایت عمومی از وی را تضعیف کند. اما شی جینپینگ در داخل همچنان مایل به سرکوب مخالفان خواهد بود. وی حتی نسبت به کارآفرینان خصوصی که مسئول شرکتهای غولپیکر هستند و ممکن است سیاستهای او را به چالش بکشند، سختگیرتر خواهد شد.
او سیاست «کووید صفر» را نماینده دیدگاه خود میداند و با وجود فشار سنگین آن بر اقتصاد و نارضایتی شدید از سوی شهروندان تحت قرنطینه بعید است آن را رها کند. شی بهعنوان یک ملیگرا بعید است به استفاده از واکسنهای خارجی تن دهد، هرچند که آنها به خروج سریعتر چین از قرنطینه کمک کند.
آقای شی در خارج از کشور نیز به همان اندازه مصمم خواهد بود که قدرت آمریکا را در چین و فراتر از آن از بین ببرد. معلوم نیست که او واقعا در مورد جنگ در اوکراین چگونه فکر میکند، اما به حمایت دیپلماتیک از روسیه ادامه خواهد داد و آن را سنگری حیاتی برای دولتهای اقتدارگرا میداند.
تایوان باید همچنان نگران باشد. شی بعید است مانند پوتین بیپروا عمل کند و وارد جنگ شود. به ویژه با در نظر گرفتن تهدیدهای بایدن مبنی بر اینکه آمریکا از تایوان دفاع خواهد کرد، او نمیتواند مطمئن باشد که اگر تصمیم به فتح تایوان بگیرد، به پیروزی سریعی خواهد رسید. اما تصرف تایوان همچنان یک هدف اعلام شده حزب است. آقای شی به سرعت در حال ساخت سختافزار مورد نیاز برای انجام این کار است.
اگر شی بتواند هنگکنگ و تایوان را به خاک چین و زیر سلطه حزب دربیاورد، کاری کرده که مائو نیز با وجود شعارها نتوانسته موفق شود. شخصیتشناسی شی نشان میدهد وی به دنبال مالاندوزی نیست و در نتیجه با فساد برخوردی جدی دارد، اما برای دستیابی به قدرت و تبدیل شدن به رهبری جاودانه، شهوتی سیریناپذیر دارد.
سناریوی سرنگونی شی ۶۹ ساله با توجه به سیستم نظارتی فراگیر که به کمک تکنولوژی پیشرفته به دست آمده بعید به نظر میرسد. در سالهای باقیماندهاش، احتمالا چیزی در چین یا خارج از کشور تغییر نخواهد کرد؛ مگر آنکه بخواهد وارد تقابل سخت نظامی شود و آمریکا را به چالشی اساسی بکشاند.
وقتی آقای شی در نهایت از صحنه سیاسی خارج شد، خوشبینان ممکن است به تغییر به سمت بهتر شدن در چین امیدوار باشند. ممکن است آنها درست بگویند؛ زیرا رهبران لیبرالتر گهگاه در چین کمونیستی به لایه میانی قدرت دست یافتهاند. اما نخبگان سیاسی گستردهتری که به ظهور آقای شی کمک کردند، از جمله رهبران بازنشسته، ژنرالها و شاهزادهها ممکن است ترجیح دهند چین را در همان مسیر سیاسی پس از رفتن او حفظ کنند.
منبع: فردای اقتصاد