به گزارش می متالز، دیگر باید فهمیده باشیم که اقتصاد جهان در سراسر سیاره، بیشتر متکی بر مواد خامی است که از دل زمین بیرون میآید؛ موادی که باید برای دستیابی به آنها دل زمین را بشکافیم و پس از دستیابی به منابع، زائدهها و باطله بر جا بگذاریم.
این در حالی است که یک اقتصاد پایدار دربردارنده مدلی مبتنی بر حفظ تعادل و بازدهی است. طرفداران این مدل بر این باورند که میزان پایداری در اقتصادِ مبتنی بر بهرهبرداری از منابع طبیعی شامل نفت و مواد معدنی صفر است و در واقع پایدارترین صنایع آنهایی هستند که محیطزیست را ویران نمیکنند و به سرمایهگذاری کمی نیاز دارند؛ گردشگری و کشاورزی نمونهای از این صنایع هستند.
درحالحاضر ما زمینهای زیادی داریم اما روش کنونی کشاورزی، زمینها را تخریب میکند. در یک اقتصاد پایدار باید از کشت یک محصول در زمینی وسیع و همچنین از محصولاتی که ژنتیک آنها اصلاح شده است، دست بکشیم و استفاده از کودها و آفتکشهای طبیعی را افزایش دهیم. در واقع باید به کشاورزی مختلط که در آن ارتباط محصولات، حیوانات و خاک تایید شده است، برگردیم. رشد اقتصادی پایدار همچنین به معنای توسعه اقتصادی است که در آن برای تامین نیاز اعضای جامعه تلاش میشود اما مبتنی به روشی است که منابع طبیعی برای نسلهای آینده حفظ شود، در حالی که اقتصاد در زیستبوم و اکوسیستم یک جامعه فعال است و ما نمیتوانیم اقتصاد را از محیطزیست جدا کنیم. اکوسیستم، عوامل تولیدی مانند زمین، منابع طبیعی، نیروی کار و سرمایه را فراهم میآورد که رشد اقتصادی از آن عوامل تغذیه میکند.
با رشد اقتصادی پایدار، این منابع طوری مدیریت میشوند که ذخایر آنها به پایان نمیرسد و برای نسلهای آینده نیز باقی میماند. در همین حال اما بسیاری از اقتصاددانان و البته غیراقتصاددانان با فعالیت اقتصادی با عطف به اهمیت محیطزیست موافق نیستند.
استخراج منابع طبیعی و به دنبال آن، آلودگی و تغییرات دائمی که به زمین وارد میشود، به وسیله فعالیتهای اقتصادی انجام میشود که به یقین به محیطزیست آسیب وارد میکند اما در عین حال انسانها در یک اکوسیستم زندگی میکنند و بدون آن قادر به بقا نیستند. اگر محیطزیست را نابود کنیم، در نهایت خود را نابود کردهایم.