می متالز - تأمل در آثار تاکنون پدید آمده درباره مصدق و نهضت ملی شدن نفت ایران و محدود شدن مواضع غالب پدیدآورندگان این آثار، به مخالفت یا موافقت با کلیت مواضع و عملکرد مصدق و این نهضت در قالب یک کلیت تجزیهناپذیر، از این واقعیت خبر میدهد که از منظر روش شناختی و معرفت شناختی تاریخی، هنوز با یک درک عالمانه و منصفانه از شخصیت مصدق و رویداد تاریخی نهضت ملی شدن نفت در ایران فاصله داریم.
هر شخصیت و رویداد تاریخی یک کلیت تجزیه پذیر به وجوه متکثر و متفاوت و گاه حتی متضادی است که این وجوه چندگانه را باید در منحنی آن با همه فراز و فرودهای تاریخی و همه وجوه سیاه و سفید و دستاوردها و ناکامیهایش بررسی و ارزیابی کرد. وقتی از من میخواهید و انتظار دارید تا پاسخ و ارزیابی من درباره یک شخصیت از جمله مصدق و نقش و عملکرد او در نهضت ملی شدن نفت ایران را بشنوید یا بخوانید ابتدا باید بپرسیم کدام مصدق؟! چرا؟ زیرا مصدق در آستانه ملی شدن صنعت نفت ایران با مصدق همزمان با ملی شدن صنعت نفت و مصدق بعد از ملی شدن صنعت نفت ایران، الزاماً نه تنها یکی نیستند بلکه متفاوت و حتی ممکن است متضاد باشند. از اینرو داوریهای ما نیز ممکن است و میتواند درباره او و هر شخصیت تاریخی یا رویداد تاریخی با توجه به منحنی فراز و فرود تاریخی و وجوه چندگانه و متفاوت و حتی متضاد آن شخصیت و رویداد تاریخی در کلیت خود، متفاوت و حتی متضاد باشد. از این منظر ما میتوانیم هم موافق مصدق و نهضت ملی شدن نفت در ایران باشیم و هم مخالف او و آن نهضت. اما بسیار اهمیت دارد که بدانیم در کجا و چرا و با چه وجوهی از یک شخصیت یا یک رویداد میتوان و باید موافقت و در کجا و چرا و با چه وجوهی از آن شخصیت یا رویداد میتوان و باید مخالفت کرد.
نمی توانم انکار کنم که غالب ارزیابیها و تحلیلهای رایج و موجود درباره شخصیتها و رویدادهای تاریخی، از آن رو که به ضرورت بازخوانی و فهم تاریخ در چارچوب توجه به وجود وجوه چندگانه در یک کلیت واحد اما تجزیه پذیر به وجوه متکثر، بی توجه و بیاعتنا است، به بسیاری از بدخوانیها و بدفهمیهای مطلق گرایانه و جزم اندیشانه منتج به موافقت یا مخالفت با کلیت یک شخصیت یا رویداد تاریخی در یک نگاه مطلق انگارانه انجامیده است. حاصل این بدخوانی و بدفهمی آن است که در داوریهای تاریخی خود بهدنبال اثبات خادم بودن یک شخصیت یا خائن بودن یک شخصیت و ساختن قهرمانها و ضد قهرمانهایی هستیم که یکسره یا سیاه مطلق یا سفید مطلق تلقی و معرفی میشوند. این بدفهمی و بدخوانی تاریخی، یک واقعیت تلخ برآمده از عادتهای ذهنی دارای دیرینگی و قدمت تاریخی ریشه دار در اسطورهها و باورهای مذهبی و شبه مذهبی و سنتی مبتنی بر نظام فکری و باورهای دو قطبی سیاه و سفید دیدنهای مطلقاندیشانه و باز تولید آن در زمان کنونی است که نه تنها در میان بسیاری از عوام، بلکه در میان بسیاری از نخبگان جامعه حضور جدی و نیرومندانهای دارد.
به اعتبار واقعیت وجوه چندگانه و متضاد در نقش و عملکرد مصدق و نهضت ملی شدن نفت در ایران نه نیازی به موافقت کامل با همه وجوه این شخصیت و آن رویداد تاریخی است و نه نیازی به مخالفت کامل با همه وجوه این شخصیت و آن رویداد تاریخی.
اگر بکوشیم تمرین فکری کنیم تا بتوانیم بیاموزیم که هرچه نزدیکتر شدن به واقعیتهای تاریخی و ادراک و ارزیابی هرچه صحیحتر و عالمانهتر و منصفانه از یک شخصیت و رویداد تاریخی، مستلزم شناخت و فهم هرچند سخت اما بسیار مهم از وجوه چندگانه و متفاوت و متضاد تفکر و مواضع و عملکرد یک شخصیت و رویداد تاریخی از جمله مصدق و نهضت ملی شدن نفت در ایران است، آن گاه است که میتوان با اجتناب از یک سونگریهای مطلق اندیشانه، از یک سو با پارهای از تفکر و مواضع و عملکرد درست و پیش برنده مصدق و این نهضت موافق بود و از سوی دیگر با پارهای از تفکر و مواضع و عملکرد نادرست و بازدارنده مصدق و کژتابیهای این نهضت مخالف.
همان گونه که مواضع موافقان مصدق و نهضت ملی شدن صنعت نفت در ایران با درجات متفاوتی در بردارنده پارهای درست اندیشی و بعضی از غلط اندیشیها است، مخالفان مصدق و نهضت ملی شدن نفت در ایران نیز با درجات متفاوتی، باوجود پارهای درست اندیشیها، از بعضی از غلط اندیشیها دور نمانده است. تلقی و پندار محققانی چون موسی غنینژاد برای محدود کردن تفکر و رفتارهای مصدق به خاستگاه پوپولیستی و نیز محدود کردن هدف نهضت ملی کردن صنعت نفت به مدیریت آن به دست ایرانیها و ادعای شکست خوردن این نهضت؛ ادعا و نتیجهگیری چندان دقیق و درستی نیست.
اشتباه غنینژاد و هم اندیشان او درباره محدود دانستن نهضت موسوم به ملی کردن نفت ایران به هدف مدیریت نفت ایران به دست ایرانیان، ریشه در درک نادرست از ماهیت و ابعاد گسترده و مختلف این نهضت دارد.
برخلاف پندار رایج و البته نادرست موجود در میان بسیاری از محققان، نهضتی که مصدق آن را رهبری میکرد، محدود به ملی شدن نفت ایران نبود؛ نهضت ملی شدن نفت در ایران، بخشی از یک نهضت بزرگتر و با ابعاد گسترده بهنام نهضت ملی ایران بود. تلاش مصدق و مقصد نهضت ملی ایران محدود به ملی کردن نفت ایران نبود، بلکه فراتر از آن، رو سوی مطالبات ناسیونالیستی معطوف به اهداف ضد استبدادی و ضد امپریالیستی داشت.
وانگهی برخلاف پندار رایج، باوجود پارهای انتقادات به مصدق و وجود پارهای ضعفها و ناکامیها در نهضت ملی ایران در مفهوم عام آن و نهضت ملی شدن نفت ایران در مفهوم خاص آن؛ نمیتوان اهداف نهضت ملی ایران و جنبش ملی شدن نفت در ایران را به صرف سقوط دولت مصدق، شکست خورده تلقی کرد.
این ادعای منتقدین مصدق و سیاستهای او برای ملی کردن نفت ایران که اگر اقدام برای ملی شدن نفت در ایران شکست نخورد پس چرا مصدق مجبور و نیازمند به طرح و پیگیری تز اقتصاد غیرنفتی گردید، تفسیر همه جانبه نگری را ارائه نمیکند. درست است که تفکر و هدف مصدق برای اینکه همه امور نفت ایران باید تحت مدیریت و اداره ایران درآید، از یک سو به سبب پارهای مشاورههای غلط مشاوران مصدق و نیز پارهای تصمیمگیریهای غلط او در مذاکرات بینالمللی و از سوی دیگر در نتیجه آماده نبودن شرایط مناسب در آن روزگار و نیز فقدان ساز و کارهای مناسب برای چنین اقدامی، تا حدود زیادی ناکام ماند، اما ملی کردن نفت ایران و تحقق هدف خلع ید از انگلستان در حوزه نفت ایران و انحلال شرکت نفت ایران و انگلیس و تأسیس شرکت ملی نفت ایران، که از واقعیت پایان بخشیدن به تداوم سلطه جهانی و بویژه بریتانیا بر صنعت نفت ایران خبر میداد؛ در واقع گامی استقلال طلبانه و رو به جلو در راستای منافع ملی ایران و ایرانیان و متضمن ضربات سنگین و آسیب جدی به منافع نامشروع قدرتهای سلطه گر خارجی بویژه انگلستان و امریکا بود، که اگر نبود، انگلستان و امریکا مجبور و نیازمند به طراحی و اجرای کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه مصدق و برانداختن او نبودند.!
این قول رایج و مشهور منتقدین مصدق که او نفت را ملی نکرد بلکه در واقع نفت را دولتی کرد نیز گرچه با مفهومی که امروزه از ملی کردن نفت بهعنوان واگذاری آن به بخش خصوصی و غیردولتی داریم درست است؛ اما این نتیجهگیری که این اقدام مصدق را مغایر منافع ملی ایران بدانیم، بویژه در بستر شرایط و ظرف زمانی مصدق، نادرست است. منتقدین مصدق و مدعیان دولتی کردن نفت ایران از سوی مصدق و کاربرد آن علیه مصدق به این پرسش پاسخ ندادهاند که مصدق نفت ایران را به کدام بخش خصوصی ایرانی در آن روزگار واگذار میکرد؟ آیا در اقتصاد ایران آن روزگار اصلاً چنین بخش خصوصی که قادر به سرمایهگذاری و دارای دانش و تکنولوژی و امکانات و تجهیزات لازم و کافی برای برعهده گرفتن مدیریت نفت ایران از تولید تا بازاریابی بینالمللی و حمل و نقل و توزیع در سطح جهانی باشد وجود داشت؟! لذا میتوان با همایون کاتوزیان هم عقیده بود که منظور مصدق از ملی کردن نفت در آن روزگار، خارج کردن مالکیت و منافع آن از اراده و انحصار قدرتهای خارجی بویژه انگلستان و در آوردن آن به مالکیت ایران و عموم ملت ایران با نظارت دولت بود. اتفاقی که در مقایسه با انحصار پیشین انگلستان در تسلط بر حوزه نفتی ایران، گامی استقلال طلبانه و منطبق با منافع ملی ایران و ایرانیان بود. تأکید میکنم، به همان اندازه که پارهای از تفکر و مواضع و عملکرد مصدق خالی از اشتباه و بینیاز از نقد نیست؛ نقد موجود و رایج در میان منتقدان مصدق نیز با درجات متفاوتی درخور نقد و بازنگری محققانه به دور از افراط و تفریط است.