به گزارش میمتالز، مطابق این بررسیها نسبت هزینهکرد دهک پردرآمد به کمدرآمد خانوار شهری از ۱۲ در سال۱۴۰۰ به ۱/ ۱۱ در سال۱۴۰۱ رسیده است. این در حالی است که این نسبت در خانوار روستایی از ۷/ ۱۵ به رقم ۹/ ۱۶ افزایش یافته است. به نظر میرسد که یکی از عوامل اصلی این اتفاق، افزایش نرخ تورم بهویژه در بخش خوراکی و اجاره بوده که باعث شده است توان هزینهکرد گروههای کمدرآمد روستایی کمتر شود. همچنین کمکهای یارانهای به دهک کمدرآمد روستایی باعث کاهش گسل آنها با گروه پردرآمد نشده است. با توجه به وزن بالای خانوار شهری در ایران، روند کلی هزینهکرد دهک پردرآمد به کمدرآمد کاهشی بوده است. البته کاهش این نسبت لزوما معادل بهتر شدن وضعیت کمدرآمدها نیست و این احتمال وجود دارد که هزینهکرد خانوار پردرآمد دچار افت شده است.
بررسی نسبت هزینه زندگی افراد پردرآمد جامعه نسبت به افراد کمدرآمد جامعه نشاندهنده آن است که شکاف میان ثروتمندان و فقیران در سال ۱۴۰۱ نسبت به ۱۴۰۰ کاهش یافته است. البته روند خانوار شهری و روستایی یکسان نبوده است و شکاف میان خانوار روستایی افزایش یافته، اما در میان خانوار شهری این شکاف کمتر شده است.
اما به طور کلی، آیا وضعیت فقرا بهتر شده یا غنیها با افت درآمد روبهرو شدند؟ کارشناسان معتقدند دلایل مختلفی برای این کاهش شکاف وجود دارد. ممکن است کاهش فاصله میان فقرا و ثروتمندان نه به دلیل بهتر شدن اوضاع فقرا، بلکه به دلیل بدتر شدن وضعیت ثروتمندان باشد. در یک دهه گذشته دلایلی مانند تحریمهای اقتصادی و تورم مزمن موجب شده تا نرخ فقر روند صعودی را طی کند. بااینحال عوامل مختلفی مانند کاهش تورم یا مثلا خروج آمریکا از برجام در تغییر نسبت دهک دهم به دهک اول موثر بوده است.
یکی از نکات قابلتوجه در این بررسی آن است که با وجود اینکه شکاف میان فقرا و ثروتمندان از سال ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۱ کاهش یافته، اما در مناطق روستایی چنین اتفاقی رخ نداده و شکاف مذکور با رشد مواجه بوده است. کارشناسان اقتصادی معتقدند که بازتوزیع درآمد ثروتمندان میان فقرا میتواند در کاهش شکاف میان آنها موثر واقع شود، اما سیاستگذاریهای اینچنینی به مثابه یک مسکن عمل خواهد کرد. اما میتوان گفت کاهش شکاف میان فقرا و ثروتمندان با کنترل تورم و افزایش رشد اقتصادی میسر خواهد شد. همچنین امکان دارد هم خانوار شهری و هم خانوار روستایی با افزایش رفاه روبهرو شوند، اما گسل درآمدی روند افزایشی داشته باشد و لزوما این موضوع به معنی بدتر شدن وضعیت خانوارهای غنی و فقیر نیست.
نابرابری اقتصادی میان اقشار مختلف جامعه و شکاف میان ثروتمندان و فقرای آن یکی از مهمترین بحثهای سیاستگذاری اقتصادی در یک کشور است. کارشناسان اقتصادی معتقدند شکاف درآمدی لزوما چیز بدی نیست؛ به عبارت دیگر اگر این شکاف وجود نداشته باشد، امکان رشد نیز وجود نخواهد داشت. تفاوت انسانها یکی از اصلیترین دلایل تخریب خلاق و نوآوری است. بررسی تاریخ کشورهایی که در تلاش بودند که برابری را برای بشر به ارمغان بیاورند، نشان میدهد برابر کردن زندگی مادی انسانها پایانی جز شکست نخواهد داشت. این در حالی است که رشد اقتصادی در یک کشور و هموار شدن زمین بازی یا به عبارتی وجود فرصتهای برابر برای فعالیتهای اقتصادی موجب میشود افراد فقیر جامعه بتوانند با تلاش، خود را از زنجیر فقر برهانند و نیازهای اولیه خود مانند خوراک، پوشاک و مسکن را فراهم کنند.
چین یکی از کشورهایی است که دو تجربه مذکور را پشت سر گذاشته است. در دورهای تلاش رهبرانش برای برابر کردن زندگی مادی مردم به قحطی بزرگ چین و مرگ میلیونها نفر انجامید. بااینحال رشد و توسعه اقتصادی این کشور در دهههای بعدی از قحطی بزرگ موجب شد فرصت رهیدن از فقر و برای بسیاری از شهروندان این کشور فراهم شود. به همین دلیل است که امروزه کارشناسان حوزه فقر بر سیاستهای مبتنی بر رشد اقتصادی بدون نفت تاکید زیادی دارند؛ بنابراین سیاستگذاریهای اقتصادی هر کشور بر شکاف موجود میان فقرا و ثروتمندان یک کشور تاثیر زیادی دارد.
در ایران عوامل مختلفی مانند نفتی بودن اقتصاد، تحریمهای اقتصادی و همچنین تورم مزمن در ایجاد شکاف میان فقرا و ثروتمندان نقش ایفا میکند. برای مثال شوکهای ارزی در سالهای گذشته موجب شده ثروت افرادی که روی داراییهایی مانند مسکن سرمایهگذاری کرده بودند افزایش یابد، درحالیکه تعداد قابلتوجهی از افراد به همین دلیل برای خرید و اجاره مسکن با چالش مواجه شدند. در واقع تورم یکی از مهمترین عوامل رشد فقر و افزایش شکاف میان فقرا و ثروتمندان در یک جامعه است. به عبارت دیگر نرخ و مدتزمان تداوم تورم میتواند در میزان شکاف موجود میان ثروتمندان و فقرا تاثیر زیادی داشته باشد. از سوی دیگر ایران دارای یک اقتصاد نفتی است. در سالهایی که فروش ایران با چالش مواجه شده است، تورم سر برآورده و زندگی اقشاری را که از لحاظ مادی ضعیفتر بودهاند تحتتاثیر قرار داده است.
نسبت هزینه ده درصد پرهزینهترین افراد کشور به ده درصد کمهزینهترین جمعیت کشور نشان میدهد که این نسبت در سال ۱۴۰۱ به حدود ۹۵/ ۱۲ رسیده است. این نسبت میتواند به گونهای نشاندهنده فاصله میان ثروتمندان و فقرا در جامعه باشد. این نسبت در سال ۱۳۸۹ معادل ۷۱/ ۱۴ بوده است؛ بااینحال در آبانماه آن سال واریز یارانههای نقدی آغاز شد. میتوان گفت هدفمندی یارانهها موجب شده فاصله میان فقرا و ثروتمندان کاهش یابد. در سال بعد از هدفمندسازی یارانهها، یعنی سال ۱۳۹۰، نسبت مذکور به ۰۹/ ۱۱ کاهش یافت. این کاهش شکاف در نسبت هزینه بیست درصد پرهزینه جامعه به بیست درصد کمهزینه جامعه نیز قابلمشاهده است. با وجود آنکه این نسبت در سال ۱۳۸۹ معادل ۵۴/ ۸ بوده در سال ۱۳۹۰ به ۷۸/ ۶ رسیده است. بااینحال روند افزایشی نسبت ده درصد پرهزینه جامعه نسبت به ده درصد کمهزینه جامعه از سال ۱۳۹۳ بهمرور آغاز میشود. یکی از دلایل اصلی افزایشی شدن این نسبت شوک ارزی و همچنین افزایش تورم بوده است. در سال ۱۳۹۳ این نسبت به ۳۳/ ۱۲ و در سال ۱۳۹۴ به ۶۵/ ۱۲ رسید.
در دو سال بعدی نیز این روند صعودی تداوم یافت. نسبت مذکور در سالهای ۱۳۹۵ و ۱۳۹۶ بهترتیب معادل ۹۹/ ۱۲ و ۶۵/ ۱۳ بود. در سال ۱۳۹۷، یعنی در سالی که آمریکا از توافق برجام خارج شد، این نسبت به ۴۵/ ۱۴ رسید. میتوان گفت که دلیل این مساله شوکهای اقتصادی بود که در اثر خروج از برجام رخ داد. برای مثال در این سال نرخ ارز جهش ناگهانی را تجربه کرد و اژدهای تورم از خواب بیدار شد. از آنجا که تورم در جامعه یکی از دلایل افزایش شکاف میان فقرا و ثروتمندان است، میتوان حدس زد که دلیل افزایش نسبت هزینه ده درصد پرهزینه جامعه به ده درصد کمهزینه جامعه در سال ۱۳۹۷ چه بوده است. در سال ۱۳۹۸ این نسبت کاهش یافت و به ۶۹/ ۱۳ رسید. در سالهای ۱۳۹۹ و ۱۴۰۰ این نسبت معادل ۹۶/ ۱۳ و ۴۶/ ۱۳ بود.
اما در سال ۱۴۰۱ این نسبت کاهش قابلتوجهی داشته و به حدود ۹۵/ ۱۲ رسیده است. البته این آمار به صورت رسمی منتشر نشده و به صورت تقریبی برآورد شده است. این کاهش نسبت میتواند سوالات متعددی را به وجود بیاورد. برای مثال چرا با وجود تورم مزمن شکاف میان فقرا و ثروتمندان در سال ۱۴۰۱ کاهش یافته است. تغییر سیاستهای ارز ترجیحی در اردیبهشت سال گذشته میتواند یکی از دلایل این مساله باشد. از سوی دیگر سیاستهای بازتوزیعی میتواند موجب شود بیش از آنکه فقرا وضعیت بهتری پیدا کنند، ثروتمندان درآمد کمتری به دست بیاورند؛ بنابراین نمیتوان گفت کاهش نسبت مذکور به معنای افزایش رفاه دهکهای پایین جامعه بوده است. کارشناسان معتقدند سیاستهای بازتوزیعی تنها در کوتاهمدت میتوانند پاسخگوی اهداف موردنظر سیاستگذاران باشند. در واقع تنها مسیر کاهش شکاف میان ثروتمندان و فقرای جامعه کنترل تورم و رشد اقتصادی است.
یکی از نکات قابلتوجهی که بررسی نسبت هزینه دهک دهم به دهک اول نشان میدهد، شکاف میان فقرا و ثروتمندان در بافت روستایی کشور در مقایسه با شهرها به صورت قابلتوجهی بالاست. برای مثال در سال ۱۴۰۰ نسبت هزینه دهک دهم به دهک اول در مناطق روستایی معادل ۷/ ۱۵ بوده و در سال ۱۴۰۱ به ۹/ ۱۶ رسیده است. این در حالی است که این نسبت در مناطق شهری در سال ۱۴۰۰ برابر ۱۲ بوده و در سال ۱۴۰۱ به ۱/ ۱۱ رسیده است. این به معنای آن است که از سال ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۱ شکاف میان فقرا و ثروتمندان در مناطق شهری کاهش یافته، اما در مناطق روستایی افزایش یافته است. این مساله میتواند به دلایل مختلفی مانند نوع اشتغال و درآمدزایی در شهر و روستا باشد.
منبع: دنیای اقتصاد