به گزارش می متالز، به اعتقاد او تجربۀ چین، کرۀ جنوبی و ویتنام، عموم دانشمندانِ اقتصاد سیاسی را به این نتیجه گیری متمایل کرده است که شرطِ لازم برای رشد و توسعه اقتصادی، دموکراسی نیست، بلکه سیاستِ توزیع امکانات و ایجاد یک ساختار کلان برای تحققِ استعدادهای فردی و جلوگیری از انباشته شدن عقدهها است.
محمود سریعالقلم، استاد روابط بینالملل دانشگاه شهید بهشتی، در یادداشتی در کانال تلگرامی خود به مقایسه حکمرانی چین با منطقه خاورمیانه پرداخته است. به اعتقاد او تجربۀ چین، کرۀ جنوبی و ویتنام، عموم دانشمندانِ اقتصاد سیاسی را به این نتیجه گیری متمایل کرده است که شرطِ لازم برای رشد و توسعه اقتصادی، دموکراسی نیست، بلکه سیاستِ توزیع امکانات و ایجاد یک ساختار کلان برای تحققِ استعدادهای فردی و جلوگیری از انباشته شدن عقدهها است.
چه تفاوتی میان استبدادِ خاورمیانهای و استبدادِ چینی وجود دارد؟ در استبدادِ تاریخی چینی، ضمن اینکه پادشاه در رأس هرم قدرت قرار داشت، ولی طیفی از اقشارِ اجتماعی و اقتصادی، حق فعالیت داشته و از مصونیتِ نسبی برخوردار بودند. پادشاه و مجموعههای دیگر تا اندازهٔ قابل توجهی به توزیع امکانات و تا حدی نیزبه باز بودن فضاهای اقتصادی و مدنی در میان مردم قائل بودند. در مقابل، استبداد تاریخی خاورمیانه بر محورِ شخص پادشاه و یا در دورههای اخیر بر محور یک فرد نظامی مانند مبارک یا صدام استوار بوده است. صدها هزار نفر به کار گرفته میشوند تا مبارک چندین دهه بر مصدرِ قدرت بماند. عامهٔ مردم در دایرهای مرکب از فقر و محرومیتهای انباشته، عقدههای بیشمار و سرکوبِ خواستههای طبیعی انسانی، به دور خود میچرخند.
اگر حکومت فعلی چین دموکراتیک نیست اما در ارائه خدمات و قدردانی از جامعه خود کوتاهی نمیکند. به عنوان مثال 22000 کیلومتر خطوط ریل آهن و سیستمی با سرعت بالا را طراحی کرده (250-350 کیلومتر در ساعت) که 1800 کیلومتر را در 7 ساعت طی میکند که قرار است تا سال 2025 این خطوط در چین به 38000 کیلومترافزایش یابد. فرودگاه جدید بیجینگ که ساخت آن در سال 2014 آغاز شد، امسال آماده بهره برداری است. این فرودگاه بزرگترین فرودگاه جهان با ظرفیت صد میلیون مسافر در سال و دارای 78 گیت خواهد بود. در جشنهای اخیر 70 سالگی جمهوری خلق چین، از همه رهبران فوت شده و زنده تجلیل شد.
تجربهٔ چین، کرهٔ جنوبی و ویتنام، عموم دانشمندانِ اقتصاد سیاسی را به این نتیجه گیری متمایل کرده است که شرطِ لازم برای رشد و توسعه اقتصادی، دموکراسی نیست، بلکه سیاستِ توزیع امکانات و ایجاد یک ساختار کلان برای تحققِ استعدادهای فردی و جلوگیری از انباشته شدن عقدهها است. اکثریتِ مطلقِ انسانها میخواهند خوب زندگی کنند. اگر فرصتِ کار و فعالیت در سایهٔ ثبات وجود داشته باشد، عموم مردم همانند چینیها، ویتنامیها، و به درجهٔ به مراتب بالاتری کرهٔ جنوبیها، از دولت و حاکمیت خود پشتیبانی خواهند کرد.
وقتی امکانات، عادلانه توزیع نشود و فرصتهایِ همسان برای عموم شهروندان وجود نداشته باشد، از نتایجِ طبیعی آن بی ثباتیهای اجتماعی و سیاسی خواهد بود. اگر قرار باشد شهروندی در ویتنام وام بگیرد تا کار اقتصادی کند، این فرصت برای همه وجود دارد و نه صرفاً برای عدهای خاص در مدارهای خاص. آسیاییها با فراهم آوردن فرصتهای برابر کوشش کردهاند تا مانع ایجادِ عقده و حس محرومیت و نبودن فرصت در زندگی شوند. فقدان ثبات سیاسی باعث میشود تا در ذهن شهروند این نکته شکل گیرد که باید در حداقلِ زمان به حداکثر استفاده و سود رسید. نرخِ تورم سالانه آلمان، در بیست و پنج سال گذشته بین یک تا سه درصد در نوسان بوده است. دریک ساختار با ثبات، پی آمدهای روانی و سالمسازی روحی-روانی و نگاه بلند مدت به زندگی، خارقالعاده است. بخشی از علمِ اقتصاد به بررسیها و محاسبات روان شناختی شهروندان از روندهایِ اجتماعی سیاسی برمیگردد.
49 سال پیش، تِد رابرت گِر، در کتابی تحتِ عنوانِ "چرا انسانها عصیان میکنند؟" نوشت، ریشهٔ خشونت و عصیان، در به ستوه آمدگی، محرومیت و تجمیع عقدهها است. فیلمِ اخیر "متری شش و نیم" هم به نظر میرسد که همین نکته را به ذهن متبادر میکند. عقدههای جمع شده از دوران کودکی و نوجوانی در شرایطی که جامعه دچار تورم، فساد و بی ثباتی است، افراد را به سوی دزدی، تقلب، جعل، اختلاس و دروغ سوق میدهد. انسانها دروغگو و اختلاسگر به دنیا نمیآیند. بلکه ساختارها، عاملِ اصلی بروزچنین خصلتهایی هستند. برای مثال، چرا برخی ازاشخاص از هر 10 جمله که می گویند، 11 تای آن یا دروغ است یا تحریف شده، یا وارونه است و یا 90 درصد از حقیقت آن حذف شده؟ چون در کودکی و نوجوانی در محرومیت بوده و حالا میخواهند دراندک زمان همه را جبران کنند. در کنار محرومیت، فضای بی ثبات و غیرقابل پیش بینی بودن آینده و از دید او فرصت کم، باعث میشود که این فرد از هر روش و ترفندی برای رسیدن به پول و مقام استفاده کند. باید ذهن اطرافیان را گمراه کرد، همه اطلاعات را به آنها نداد و به منابع پول و اعتبار نزدیک شد. در کنار همه این موارد، ظاهر را نیز باید درست کرد، حرفهای اخلاقی بسیاری مطرح کرد تا ذهنیتی خاص ساخته شود. این روش حداقل برای مدتی کارساز بوده و این فضا از قدیم کاربرد داشته است. استبداد تاریخی در منطقه خاورمیانه از ثباتِ قابل توجهی برخوردار بوده است. خواستههای فرد سرکوب شده و نیازهای انسانی و واقعی اولیهٔ او بی جواب مانده و نسبت به تبعیض، خشم خفتهای دارد. خیابانهای عراق و مصراین فضای روانی را به ذهن مشاهدهگر متبادر میکنند. وقتی مردم کویت میبینند که رابطهٔ میان دینار کویتی و شاخصهای ارزی دیگر در 60 سال گذشته تغییر نکرده، در کشور برای عموم اقشار فرصتهای فراوان برای کار و تحصیل و فعالیت وجود دارد و میتوانند به راحتی به حدود 150 کشور دنیا سفر کنند، لزومی ندارد نگران آینده باشند، عقدهای بار بیایند، محرومیت تحمل کنند، عصبانی شوند و شیشه بشکنند زیرا به تعبیرآبراهام مازلو دو نیاز اولیهٔ اقتصادی وامنیت اجتماعی آنها تأمین شده است. اکثریتِ مطلقِ مردم صرفاً خواهان ثبات اقتصادی و اجتماعی هستند.
طرح مدرنیزاسیون ایران فقط در ذهن یک نفر یعنی محمدرضا شاه، طراحی و اجرا میشد. افزایش شهرنشینی همزمان با توجه به زندگی محروم روستایی و حاشیه نشینان شهری پیش نرفت. در کنارخرید جنگندههای اف-14، 55درصد زنان، سواد خواندن و نوشتن نداشتند. از یک طرف، محرومیتِ اقتصادی در بخشهای قابل توجهی از روستاها و حاشیه شهرها وجود داشت و از طرف دیگر، افراد بسیاری که تحصیلات داشتند، در فرآیندهای تصمیم سازی فرصت مشارکت پیدا نکردند.
اگر چه پهلوی کارهای مفیدی برای ساختار عمرانی انجام داد، ولی فراگیر نبود و عامهٔ مردم را در بر نگرفت. هواپیماهای باربری نظامی، 120 بار میان فرودگاه Bourget در نزدیکی پاریس و شیراز را طی کردند تا در 4 روز ناهار و شام مهمانان جشنهای 2500 ساله تدارک دیده شود. همزمان بخشهای فقیر، محروم و حاشیه نشین، شاهد این زرق و برق بودند و به تدریج در روح و روان و ذهن آنها، خشم، عصبانیت و عصیانگری شکل گرفت. این سیاستِ رشد و توسعهٔ ناموزون، منجربه تحولاتِ دهههای بعدی گردید.
استبداد و تمرکز سیاسی خاورمیانهای همراه با انحصارِ اقتصادی و مدنی است در حالیکه استبداد و تمرکز سیاسی آسیایی با راهبرد توزیع اقتصادی و سیستمی نسبتاً بازِ مدنی است که حتی مشروعیت یابی (Legitimation) را به ارمغان میآورد. در خاورمیانه، مثلث انحصار سیاست، اقتصاد و فرهنگ یک پیامد بسیار تعیین کننده در تداوم انحطاط، پوسیدگی، زنگ زدگی، انعطاف ناپذیری و سخت شدن (Calcification) دارد و آن، تقریباً تعطیلی اصل "رقابت" در عموم عرصههاست. در آسیا گرچه در سیاست امکان رقابت نیست اما در تولید و فعالیتهای اقتصادی و تجاری، رقابتِ چشمگیری نه تنها در داخل بلکه در صحنهٔ بین المللی وجود دارد.
دو شرکت Siemens و Huawei را در نظر بگیرید. شرکت Siemens در سال 1847 (172 سال پیش) تأسیس شد. 28800 کارمند در بخش R&D آن در 160 مرکز در 30 کشور کار میکنند. شرکت Huawei در سال 1987 (32 سال پیش) تأسیس شد. 67500 کارمند این شرکت در 36 کشور در بخش R&D مشغول به کار هستند. هر دو شرکت، تشکیلات عظیمِ تولیدی، بازاریابی و فروش در داخل کشور خودشان در آلمان و چین د ارند و همچنین مجموعههای وسیعی در اقصی نقاط جهان نیز تأسیس نمودهاند. شرکت زیمنس در یک کشور دموکراتیک است که دهها نظام سیاسی و دولت در آلمان را پشت سر گذاشته و دیگری در یک کشور متمرکز سیاسی است. جالب توجه این که حداقل نیمی از کارکنان این دو شرکت غیر آلمانی و غیر چینی هستند. زیمنس 70000 و هوآوی 160000 کارمند دارند. این مقایسه نشان میدهد که نوع نگاهِ دستگاه سیاسی و حکمرانی به بخش خصوصی، اقتصاد و روابط بینالمللی از میزان تمرکز یا مشارکتی بودن آن به مراتب مهمتر است. جامعهای که با رقابت آشنا نشود و قواعد آن را نیاموزد، در هیچ عرصهای رشد نمیکند. زیمنس با 600 دانشگاه در 70 کشور همکاری میکند. وسعت یادگیری، اثرگذاری و اثرپذیری این حجم از ارتباطات غیر قابل تصور است. هر کشوری در جهان، حداقل 20 درصد از تجارت خود را با چین انجام میدهد که این درصد در برخی کشورها به 80 درصد هم میرسد. این تعامل به بخش عظیمی از جامعهٔ چینی، فرصت کار و فعالیت، تبلورِ استعداد، تولید، تاثیرگذاشتن و یادگیری میدهد وباعث رشد و پیشرفت شهروندان چینی شده و آنها نیز از مدیران و سیاست مداران خود که این گونه شبکههای ارتباطی را فراهم آوردهاند قدردانی میکنند. حکومتِ چین، تمامِ بخشهای جامعه خود را به شدت کنترل میکند اما نه با انحصار بلکه با قاعده و مقررات. این نمادی از عقلانیت آسیایی است که با تأمین بخشی از نیازهای روانی و انسانی شهروندان خود، سبب ایجاد رضایت عمومی میشود.
یکی از پیامدهای مثبت و سرنوشت سازِ رقابت در یک جامعه، واقع بینی است. چطور میشود فردی خود را بیست برابر آنچه که هست تلقی کند؟ این اتفاق وقتی میافتد که فرد تواناییها و مهارتهای خود را در معرض چالش نبیند و بنابراین تصور میکند که مرکز ثقل جهان است. این توهم در سیاست، اقتصاد، هنر، علم و هر صنعت دیگری ممکن است شکل بگیرد. در چه شرایطی، یک فرد، یک بنگاه و یک دولت میتواند جایگاه دقیق خود را تشخیص دهد؟ در شرایطی که مقایسه و رقابت باشد. مقایسه و رقابت در سیاست سختترین است ولی در هنر، علم و اقتصاد قابل دسترستر است. وقتی یک مهندسِ چینی در معرض تواناییهای مهندسین ده کشور دیگر قرارگیرد، ضعفها و تواناییهای خود را بهترتشخیص میدهد. در نظامهای دانشگاهی که رقابت وجود دارد، خلاقیت و تولید به مراتب بیشتر است. این نویسنده به خاطر دارد در یک فرصت مطالعاتی درسالهایِ گذشته، دانشگاه میزبان میخواست معاون بین الملل خود را انتخاب کند. دانشگاه لیست 65 نفر متقاضی را در معرض بررسی بخش اداری و هیات علمی خود قرار داد وبهترین ده نفر در یک سالن جمع شدند و از طریق سؤال و جواب اساتید و با رأی گیری آنها، معاون بین الملل دانشگاه انتخاب شد. حتی حسی که کارمندان و هیات علمی یک دانشگاه نسبت به محیط کار خود پیدا میکنند زمانی که افراد آن از طریق رقابت تعیین شوند با دانشگاهی که مسئولین آن همه انتصابی هستند به مراتب متفاوت است. شخص انتخاب شده مسئولیت دارد و پاسخگوست و دورهٔ زمانی مدیریت او نیز محدود است. بنابراین، توهم درست در مقابل رقابت قرار میگیرد. غیر واقعی بودن افراد و سیستمها نتیجه مستقیم شرایط غیررقابتی است.
استبداد خاورمیانهای در عموم زمینهها مانع رقابت میشود. ای کاش استبداد فقط در سیاست بود. افراد جامعه در چنین ساختاری احساس تعلق خود را به چارچوبها ازدست میدهند. معنای استبداد خاورمیانهای به صورت غیر مستقیم این است که مدیران آن، روانشناسی و طبع انسانها را خیلی نمیشناسند. ساختار استبداد خاورمیانهای خود به خود فساد مالی، افراد هزار چهره و بی ثباتی به وجود میآورد. تعریف چینیها از انسان نسبت به خاورمیانهایها بسیار متفاوت است. فرصت ندادن به انسانها که مهارتها و توانمندیهای خود را بروز دهند به نارساییهای روحی- روانی و در نهایت اجتماعی- سیاسی میانجامد. مادامی که ساختار استبداد تاریخی خاورمیانه مبتنی بر انحصار فراگیراست، در مصر و امثالهم، شرایط فعلی تداوم پیدا خواهد کرد. اندیشههای حاکم بر این ساختارها رشد و ثبات به ارمغان نمیآورند.