نکته اینجاست که افغانستان کوهها و صخرههای زیادی دارد و آن صخرهها دربردارنده فلزات هستند، اما اگر این صخرهها و فلزات آنها بیرون از افغانستان بودند، ارزشمند شناخته میشدند که نیستند و تا حالا هم کسی برای دستیابی به آنها هزینهای پرداخت نکرده است. این ایده که امریکا باید در این کشور بماند و در بهرهبرداری از این منابع همکاری کند، چندان درست به نظر نمیآید، در واقع چیز ارزشمندی برای بهرهبرداری وجود ندارد.
هر چند ترامپ درباره فرصتهای موجود برای شرکتهای معدنی امریکایی در افغانستان نیز با اشرف غنی رئیسجمهوری افغانستان سخن گفته و مقامات امریکایی نیز پیشتر ارزش مواد معدنی افغانستان را یک تریلیون دلار برآورد کرده بودند (البته این نرخ در طول سالها تغییر کرده است) اما در نهایت از یک دیدگاه منطقی، ارزش کنونی مواد معدنی افغانستان صفر است زیرا ذخایر مس و سنگ آهن این کشور اکنون با بهایی معامله میشود که یک سوم بهای ۷ سال پیش است. همچنین بیشتر ذخایر دست نخورده عناصر کمیاب معدنی در استان هلمند هستند که در کنترل طالبان قرار دارد.
ارزش سنگ آهن افغانستان ۴۲۰ میلیارد دلار فرض شده، اما آنچه مغفول مانده این است که سنگ آهن یک کامودیتی ارزان و پرحجم است که حملونقل آن با کشتی انجام میشود، در حالی که افغانستان به دریا، بندر و هیچ گونه راه آبی دسترسی ندارد که بتوان
سنگ آهن را با آن انتقال داد. تنها راهحل برای این کار ایجاد یک خط آهن به چین است، اما در این مسیر هم کوههای افراشتهای وجود دارند که کار را سخت میکنند.
درباره ذخایر مس هم که ارزش آنها ۲۴۰ میلیارد دلار برآورد میشود، همین گونه است. البته مس را میتوان به شکل کاتد مس فرآوری کرد که ارزش بیشتری داشته باشد و حملونقل آن نیز ارزانتر تمام شود، اما این کار به برق بسیار زیادی نیاز دارد که اقتصادی مانند افغانستان با ارزش ۱۲ میلیارد دلار از آن بهرهمند نیست. افغانستان برای بهرهبرداری از منابع معدنی خود نیاز به اقتصاد توسعهیافتهتری دارد نه اینکه استخراج مواد معدنی عامل توسعه آن شود.
تیم وُرستال - نویسنده و عضو ارشد موسسه آداماسمیت