به گزارش میمتالز، ایران حدود ۳۵ هزار «کیلومتر مکعب» منابع اثباتشده گاز طبیعی در اختیار دارد که اگر قیمت صادراتیِ هر «متر مکعب» آن را حدود ۳۰ سنت در نظر بگیریم، مجموع ثروت گازیِ ایران حدود ۱۰ تریلیون دلار (۱۰ هزار میلیارد دلار) خواهد بود.
در این میان، اما ایران حتی از اندک فرصتهای واقعا در دسترسِ خود در زمینه صادرات انرژی هم استفاده نکرده است: خط لولهای که قرار بود گاز ایران را به پاکستان و هند برساند، حدود ۳۰ سال است که در کش و قوسِ اجرا است و از آن سو، افغانستان حالا ممکن است به جای ایران از ترکمنستان گاز وارد کند. اما ماچرا از چه قرار است؟
اندیشکدههای اقتصاد انرژی در سراسر جهان، زمانی بین یک تا حداکثر دو دهه آینده (یعنی تا سال ۲۰۴۰ میلادی) را به عنوان عصری که نفت ارزش خود را به عنوان کالایی گرانبها در تامین انرژی از دست میدهد، تعیین کردهاند.
گاز طبیعی، میتواند کمی بیشتر دوام بیاورد، چرا که به دلیل فراوانی، ارزانتر است و علاوه بر این سوخت پاکتری هم به حساب میآید. هر چه باشد، اما ایران (و هر کشوری با ذخایر انرژی فسیلی) احتمالا کمتر از ۳ دهه برای عرضه منابعِ خود به بازار انرژی در جهان فرصت داشته باشد.
ایران شاید تنها ۳ دهه فرصت داشته باشد تا بتواند از ثروت منابع انرژی فسیلی خود، برای رفع فقر استفاده کند.
این در حالی است که ایران، که از منظر سیاست بینالملل، کشوری است که به سمت انزوا رانده شده و روابطی سرد با «غرب» دارد و نتوانسته خود را در دل «شرق» هم جا کند، مزیت نسبی خود به عنوان ابرقدرت انرژیِ جهان را هم تا حدی از دست داده است.
همین حالا، به غیر از روسیه و ایران به عنوان دو کشور دارای بزرگترین ذخایر گاز طبیعیِ کشف شده در جهان، کشورهایی همچون قطر، ترکمنستان، قزاقستان، مصر، مراکش، الجزایر، اندونزی، موزامبیک، استرالیا، کانادا و حتی چین همگی تولیدکننده گاز طبیعی هستند.
در واقع، به نظر میرسد بازار گاز طبیعی، بیش از آنکه متقاضی داشته باشد، عرضهکننده دارد و این یعنی رقابت و حتی جنگافروزی بر سر دستیافتن به مشتری در واقع، جنگ بر سر پیدا کردن بازارهایی برای فروش گاز طبیعی، خیلی وقت است که شروع شده و قدرتهای بزرگ، از هر ابزاری برای کنار زدن رقبا استفاده میکنند.
در واقع، اگر نتوانی از فرصتها و مزیتهای اقتصادی خودت استفاده کنی، خیلی زود کنار گذاشته میشوی و این اتفاقی است که در دهههای گذشته، در مورد بازار گازِ صادراتی ایران به دفعات رخ داده است.
در تازهترین مورد، افغانستان قرار است به جای ایران، از ترکمنستان گاز وارد کند. در موردی قدیمیتر، پاکستان که قرار بود کریدوری برای ترانزیت گاز ایران به شبه قاره هند (و حتی چین) باشد، تحت فشار آمریکا از پروژهای مشترک میان ایران، هند و خودِ این کشور، کنار کشید و ضرری در ابعاد میلیارد دلاری به ایران وارد کرد.
خط لوله انتقال گاز ایران به پاکستان و هند، ۳۰ سال است که همچنان در کش و قوس اجرا قرار دارد.
ماجرا از این قرار است که در سال ۱۹۹۰ میلادی، یعنی تقریبا پس از پایان جنگ ایران و عراق و زمانی که روابط ایران با جهان (در زمان ریاستجمهوری هاشمی رفسنجانی) در حال بهبود بود، ایران، هند و پاکستان بر سر احداث یک خط لوله انتقال گاز از خاک ایران به هند به توافق رسیدند.
این ابرپروژه، که در صورت اجرا، امروز میتوانست برای یک میلیارد و ۷۰۰ میلیون نفر جمعیت در هند و پاکستان گاز تامین کند، به «خط لوله صلح» موسوم شد. ایران با هزینه خودش تا مرز پاکستان را لولهگذاری کرد، اما پاکستان زیر قولش زد و لولهگذاری را ادامه نداد. بعدها، حتی با وجود تهدیدهای ایران به شکایت حقوقی در مجامع بینالمللی، پاکستان تمایلی به تداوم پروژه از خود نشان نداد و این خط لوله روی کاغذ باقی ماند.
طی یک دهه اخیر، رایزنیها برای از سرگیریِ این پروژه ادامه پیدا کرده و از محمود احمدینژاد گرفته تا حسن روحانی و وزرایشان، بارها برای تداوم کار با همتایان خود در هند و پاکستان در تماس بودهاند. ظاهر ماجرا این است که هر سه کشور به اجرای پروژه تمایل دارند، اما هر بار مشکلی پیش میآید.
اما این تنها نمونه از فرصتسوزیهای ایران در زمینه صادرات گاز طبیعی نیست. در فروردین ماه ۱۴۰۰، بیژن زنگنه، وزیر نفت پیشینِ ایران، در سفری به استان سیستان و بلوچستان گفت: «خط لوله انتقال اصلی گاز به منطقه کلی سیستان و بسیاری از شهرهای آن در پایان کار است و این خط انتقال به زودی در بیشتر این شهرها افتتاح میشود.»
او در ادامه با اشاره به اینکه خطوط لوله گاز به شهرستان زابل تکمیل شده و بهزودی افتتاح میشود، افزود: «در مرحله بعد، از این خطوط برای صادرات به افغانستان استفاده خواهیم کرد.»
با این همه، رویای صادرات گاز به افغانستان هم مانند موردِ صادرات گاز به پاکستان، هنوز روی کاغذ مانده و حالا با برآمدن طالبان در افغانستان، بر پیچیدگیهای آن حتی افزوده شده است. افغانستان کشوری «محصور در خشکی» است (به این معنی که به هیچ دریایِ آزادی راه ندارد). از طرفی، موقعیت جغرافیایی این کشور، محدود بودنش به دنباله رشتهکوههای «هیمالیا» و نیز رشتهکوههای «هندوکش»، مشکلاتش با همسایگان و مواردی از این دست، روابط تجاری این کشور با ایران را توجیه میکند.
این در حالی است که ایران و افغانستان نه فقط روابط تجاریِ کافی ندارند، بلکه پیش از اشغال افغانستان توسط طالبان، زمزمههای واردات گاز از ترکمنستان به جایِ ایران هم توسط مقامات افغانستان به میان آمده بود.
ترکمنستان بیش از مصرف داخلیاش توانایی صادرات گاز دارد، بر خلاف ایران که با وجود تولیدِ بسیار بالای گاز، به قدری ریخت و پاشِ انرژی دارد که تامین گاز برای مصارف صادراتی در آن مساوی است با نیاز به سرمایهگذاریهای میلیارد دلاری برای توسعه ظرفیتِ استحصال گاز.
از آن سو، اما چند ماه پیش، «محمد الرومهی»، وزیر نفت و گاز عمان، گفت که در صورت احیای برجام، عمان علاقهمند خواهد بود طرحهای واردات گاز ایران از طریق خط لوله را که سالها روی میز بودهاند، احیا کند.
«الرومهی» درباره خط لوله ایران-عمان در این مصاحبه گفت: «خوشبین هستم که اگر نه امسال، اما احتمالا به زودی درباره احیای این پروژه صحبت خواهیم کرد. از نظر عمان، فرصتهای فراوانی برای استفاده مطلوب از این پروژه وجود دارد.».
اما این تنها پیشنهاد غیر مستقیمی نیست که وزیر نفت و گاز عمان به ایران داده است. رومهی در همان مصاحبه اضافه کرد: «خط لوله گاز ایران به عمان، میتواند تا یمن امتداد پیدا کند. یمن روزی صلح خواهد داشت و روزی که توافق صلح در این کشور امضا شود، نخستین چیزی که نیاز خواهد بود، انرژی است. علاوه بر صادرات مجدد گاز ایران به یمن، عمان به دنبال استفاده از بخشی از این گاز برای صنعت و افزایش ظرفیت تولید LNG و پتروشیمی خود و ورود به عرصه تولید هیدروژن است.»
عمان به تازگی اظهار تمایل کرده که از ایران گاز بخرد و حتی واسطه انتقال گازِ صادراتی ایران به یمن بشود.
عمانیها دستکم از سال ۲۰۱۳ میلادی به دنبال خرید گاز از ایران بودهاند و همواره روابط سیاسیِ خوبی هم با ایران داشتهاند و حالا که یمن هم به نوعی در جبهه سیاسیِ ایران قرار دارد، چنین پیشنهادی، برای ایران همچون برگ برندهای است که رد کردن آن از پذیرفتنش دشوارتر است.
بر خلاف صادرات نفت، صادرات گاز میتوانست و میتواند اقتصاد ایران را به معنای واقعی کلمه «زیر و رو» کند. نفت معمولا به طور مستقیم در بخش خانگی استفاده نمیشود، اما لولهکشی گاز از میادینِ گازی ایران تا خانههای شهروندان آلمانی، چینی یا هندی، کاملا مقدور است. به این ترتیب، وقتی صحبت از صادرات گاز به میان میآید، ایران مزیتهایی غیرقابل قیاس با صادرات نفت خواهد داشت.
در پروژه «خط لوله صلح» صحبت از تامین انرژی برای حدود ۱٫۷ میلیارد نفر در میان بود و در صورتی که خط لوله از هند به چین میرسید، ایران میتوانست تامینکننده گاز طبیعی برای حدود ۳ میلیارد نفر از جمعیت جهان باشد، ۳ میلیارد نفری که دستکم ۲ میلیارد و ۸۰۰ میلیون نفر از آنها، تحت حاکمیتِ دو اقتصاد برتر جهان در یک دهه آینده، یعنی هند و چین زندگی میکنند.
اما ایران، عمدتا به دلایل سیاسی (تحریمها، نپیوستن به پیمانهای تجارت بینالمللی و ضعف در روابط خارجی) همواره از این بازی بزرگ کنار گذاشته شده است. پاکستانیها میگویند همچنان به واردات گاز از ایران احتیاج دارند و هندیها هم تشنه انرژی ارزانقیمت هستند.
از آن سو، چین هم در ماجرای قرارداد راهبردی ۲۵ ساله با ایران، به دنبال تضمیندادن به ایران در زمینه خرید نفت و گاز است و این یعنی بزرگترین اقتصاد جهان هم برای منابع انرژی ایران برنامه دارد. اما حتی اروپاییهایی که امروز در بازیِ پلیس خوب-پلیس بد با ایران درگیر هستند نیز به گاز طبیعی ایران احتیاج دارند تا اندکی از انحصار واردات گاز از روسیه را بشکنند.
ایران تاکنون در این زمینه بسیار بد بازی کرده و البته این را هم میداند که تا ابد فرصت ندارد. همین حالا، طرحهایی برای انتقال گاز جمهوریآذربایجان به اروپا از طریق خاک ترکیه روی میز است و خودِ ترکیه هم در آبهای مدیترانه میادین گاز کشف کرده و قصد بهرهبرداری و صادرات آن به اروپا را دارد. پرسش این است: چه کسی زودتر دست به کار میشود و زودتر منفعت میبرد؟
منبع: تجارت نیوز