به گزارش میمتالز، بازارهای مالی در واقع ویترینی از احساسات سرمایهگذاران هستند، به همین دلیل هم این باور وجود دارد که سرمایهگذاران احساسی نهتنها سبد دارایی خودشان را بر باد میدهند، بلکه به ثبات بازار سهام و حتی اقتصاد یک کشور نیز آسیب جدی وارد میکنند. وقتی بازاری در جوشوخروش احساسات گرفتار میشود، سرمایهگذاران برای نجات خود از تلاطمهای آن بهناچار واکنشهای اغراقآمیز نشان میدهند و نتیجه آن چیزی نیست جز قیمتهایی غیرعادی و نامعقول. آن بلایی که ترس و طمع بر سر بازارهای مالی میآورد ویرانگر است، حرص و طمع حبابهای اقتصادی را شکل میدهد و ترس و بدبینی رکود را رقم میزند. طمع به افزایش قیمتها تا حدی بسیار فراتر از ارزش بنیادین داراییها منجر میشود و ترس به فروشهای گسترده دامن میزند و قیمتها را برای مدت طولانی بسیار پایینتر از آنچه باید باشد نگه میدارد.
ثروتمند شدن انگیزه اصلی همه مردم برای سرمایهگذاری در بازار سهام است و بازارهای رو به رشد همان در باغ سبزی است که بسیاری از مردم را برای ثروتمند شدن به سوی خود فرامیخواند. رونق شرکتهای اینترنتی در اواخر دهه ۱۹۹۰ مثال روشنی از همان در باغ سبز است. در آن زمان به نظر میرسید تنها کاری که یک مشاور مالی باید انجام دهد این است که سرمایهگذاری در هر «دات کامی» را تشویق کند. این در حالی بود که هیچ فردی با اندکی سرمایه هم حاضر نبود این فرصت طلایی را از دست بدهد. خریدهای گسترده سهام شرکتهای مرتبط با اینترنت، که بهسختی بعضی از آنها را میشد استارتآپ نامید، به اوج خود رسید.
سرمایهگذاران بهشدت حریص شدند و قیمتهای خرید و پیشنهادهای قیمت تا حد بسیار زیادی بالا رفت. مانند بسیاری از حبابهای اقتصادی در طول تاریخ، حبابِ «دات کام» هم بالاخره ترکید و ریزش قیمت سهام در سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۲ را به همراه داشت. همانطور که گوردون گکو، شخصیت فیلم «والاستریت»، میگوید، حرص چیز خوبی است تا جایی که این تفکرِ «زود پولدار شدن» مانع از پایبندی به یک برنامه سرمایهگذاری منطقی و بلندمدت نشود، به ویژه در وضعیتی که شور و نشاط غیرمنطقی بر بازار حاکم است. در این شرایط سرمایهگذاری بدون هیجان و با پایبندی به اصول سرمایهگذاری به امری دشوار تبدیل میشود.
باید به خاطر سپرد که آنچه در سرمایهگذاری اولویت دارد حفظ افق بلندمدت و نادیده گرفتن رفتار گلهای در خریدوفروش است. در همان زمان که هیجانِ «دات کام» همه دنیای سرمایهگذاری را فرا گرفته بود، وارن بافت بدون توجه به احساسات غالب در بازار، متعهد به سرمایهگذاریهای بلندمدت خود باقی ماند. او رویکرد آزمایششده خود را با عنوان سرمایهگذاری ارزشمحور دنبال کرد. این رویکرد مبتنی بر خرید شرکتهایی بود که ارزش واقعیشان بیشتر از قیمت معاملهشده آنها در بازار بود. چنین رویکردی یعنی نادیده گرفتن روند هیجانات روزانه و پایبندی به افق بلندمدت در سرمایهگذاری.
همانطور که طمع بازار را در خود غرق میکند، ترس نیز به شکلی دیگر آن را به زانو درمیآورد. وقتی سهام شرکتهای مختلف برای مدت طولانی متحمل ضرر و زیان میشوند، اکثر سرمایهگذاران از ترس زیان بیشتر شروع به فروش سهام خود میکنند. چنین رفتار جمعی در نهایت به سقوط بیشتر قیمتها میانجامد. اقتصاددانان به خریدوفروش جمعی سرمایهگذاران فقط به این دلیل که بقیه سرمایهگذاران این کار را انجام دادهاند، رفتار گلهای میگویند. در میان همه احساسات، ترس احساسی بسیار قوی است، زیرا هراس از زیان دیدن میتواند رنجی عمیق به همراه داشته باشد. ازاینرو وقتی ترازوی احساسی بازار سهام به سوی بدبینی سنگینتر شود، اولین واکنش سرمایهگذاران این است که در یک حرکت جمعی، سبدهای سهام خود را خالی و سرمایه خود را به داراییهای مطمئنتر مانند اوراق بهادار و صندوقهای سرمایهگذاری منتقل کنند.
همین ناامیدیهای گلهای است که بازار سهام ثروتمندترین کشورهای دنیا را به سقوط و رکود میرساند. ریشه ترس در نوساناتی است که ماهیت ذاتی بازار سهام است. وقتی سرمایهگذاران به دلیل زیان یا بیثباتی بازار، خود را خارج از حاشیه امنشان میبینند، در برابر احساساتشان بسیار آسیبپذیر شده و اغلب مرتکب اشتباهات پرهزینهای میشوند. به گفته وارن بافت، «اگر نمیتوانید با دیدن سقوط ۵۰درصدی قیمت سهامتان دچار هراس نشوید، فکر ورود به بازار سهام را از سرتان بیرون کنید.»، ولی فاصله حرف تا عمل به چنین توصیهای بسیار زیاد است. مرز باریکی است میان کنترل احساسات و لجبازی؛ باید در آنِ واحد هم انعطافپذیر بود و هم در زمان تغییر برنامه سرمایهگذاری منطقی و عقلانی عمل کرد.
در دنیایی بینقص، فرض بر این است که قیمت سهام ارزش واقعی شرکت را نشان میدهد. اما بازارهای مالی چندان هم بینقص نیستند و احساسات سرمایهگذاران عامل اصلی این شرایط است. نکته قابلتوجه اینجاست که در زمان تصمیمگیریهای مالی، نقش احساس در انتخابهای افراد چندان به چشم نمیآید، تصمیمات در آن لحظه به نظر منطقی و عاقلانه میآیند، ولی با گذشت زمان و با نگاهی به گذشته، نقشی که احساسات در تصمیمات مالی آنها داشته است، بسیار مشهود میشود. حال برای اینکه سرمایهگذار بتواند احساسات خود را کنترل کند، بازار احساسی را از بازار منطقی تشخیص دهد و معاملات خود را در زمان مناسب انجام دهد، شاخصی به نام سیانان بیزینس یا شاخص «ترس و طمع» ایجاد شده است.
شاخص «ترس و طمع» شاخصی برای اندازهگیری احساسات غالب در بازار است. در واقع به کمک این شاخص میتوان فهمید آیا قیمت سهام شرکتها عادلانه و منصفانه است یا خیر. شاخص «ترس و طمع» بر اساس محاسبات روزانه، هفتگی، ماهانه و سالانه به دست میآید و بر این منطق شکل گرفته است که ترس زیاد قیمت سهام شرکتها را پایین آورده و طمع زیاد آنها را بالا نگه میدارد. شاخص «ترس و طمع» در مقیاسی از صفر تا ۱۰۰ محاسبه میشود که عدد ۵۰ بازاری خنثی از لحاظ احساسی، بالاتر از ۵۰ تسلط طمع و پایینتر از ۵۰ تسلط ترس بر بازار را نشان میدهد.
شاخص ترس و طمع در ماه مارس سال ۲۰۲۰، اوج پاندمی کرونا، به عدد ۲ رسید درحالیکه در نوامبر همان سال و با افزایش حس امیدواری نسبت به کشف واکسن کرونا، این شاخص به عدد ۷۵ افزایش یافت. شاخص ترس و طمع بر اساس میانگین هفت شاخص دیگر به دست میآید که این هفت شاخص عبارتاند از:
تکانه بازار (Market Momentum): این شاخص حرکت بازار را با مقایسه شاخص S&P ۵۰۰ با میانگین متحرک ۱۲۵روزه آن اندازهگیری میکند. وقتی ارزش فعلی شاخص بالاتر از میانگین ۱۲۵روزه باشد، حرکت بازار مثبت و حاکی از طمع سرمایهگذاران است.
قدرت قیمت سهام: مقایسه تعداد سهمهایی که در طول ۵۲ هفته بالاترین قیمت و پایینترین قیمت را در بازار سهام نیویورک داشتند. تعداد بیشتر سهمهای قیمت بالا نسبت به قیمت پایین نشاندهنده طمع غالب در بازار بوده و پیشی گرفتن سهمهای قیمت پایین نسبت به قیمت بالا نشان از بدبینی در فضای بازار دارد.
وسعت قیمت سهام: تحلیل حجم معاملات نیز میتواند گویای احساس سرمایهگذاران باشد. وقتی حجم معاملات رو به افزایش است، میتوان نتیجه گرفت که معاملهها با انگیزه طمع سرمایهگذاران در حال شکل گرفتن هستند.
نسبت اختیار خرید به اختیار فروش: اختیار خرید به سرمایهگذار اجازه میدهد اوراق قرضه را در تاریخ مشخصی در آینده با قیمتی که در قرارداد مشخص شده است خریداری کند و اختیار فروش این اجازه را میدهد که آن اوراق را در تاریخ مشخصی در آینده به فروش برساند. نسبت بالا یا پایین اختیار فروش به اختیار خرید نشان میدهد که آیا سهامداران بر اساس حس خوشبینی نسبت به آینده در حال خریدوفروش هستند یا حس بدبینی نیروی محرک معاملات آنهاست. پایین بودن نسبت اختیار فروش به اختیار خرید نشاندهنده میزان طمع و پیشی گرفتن آن نشاندهنده میزان ترس است.
میزان تقاضای اوراق قرضه بنجل یا کماعتبار: این شاخص تفاوت بازدهی اوراق قرضه معتبر و اوراق قرضه بنجل یا کماعتبار را مشخص میکند. طمع و ریسکپذیری سرمایهگذاران این تفاوت را کم میکند، درحالیکه ترس و بدبینی آنها باعث افزایش این تفاوت میشود.
نوسانات بازار: سیانان شاخص Cboe’s Volatility را بر اساس میانگین متحرک ۵۰ روزه اندازهگیری میکند.
تقاضای پناهگاه امن: نوعی سرمایهگذاری در شرایطی است که احساس ترس بر بازار غالب شده است. در چنین وضعیتی سهامداران به جای خرید سهام به خرید اوراق قرضه روی میآورند. در واقع افزایش شاخص تقاضای پناهگاه امن نشان میدهد ترس بر طمع پیشی گرفته است و سرمایهگذاران به جای خرید سهام که ریسک بیشتری دارد، به دنبال خرید اوراق قرضه دولتی هستند.
این پرسش پیش میآید که شاخص ترس و طمع چه کاربردی برای سرمایهگذاران دارد؟ این شاخص میتواند به آنها کمک کند که هوشمندانه عمل کرده و بر احساسات بازار غلبه کنند. در واقع از یک سرمایهگذار باهوش انتظار میرود که در زمان ریزش بازار اقدام به خرید و در زمان رشد آن اقدام به فروش کند. به چنین رویکردی در معاملات سهام استراتژی معکوس میگویند. ناتان راتشیلد، سرمایهدار قرن نوزدهم، جمله معروفی دارد که میگوید: «زمانی اقدام به خرید سهام کنید که خون در خیابانها جاری باشد.» وارن بافت نیز بخش بزرگی از سهام واشنگتنپست را در زمان سقوط بازار در سالهای ۱۹۷۳ و ۱۹۷۴ خریداری کرد که پس از آن رشدی معادل ۱۰۰درصد داشت.
ولی مشکل اینجاست که انسان به طور ذاتی تمایل دارد بخشی از جمع باشد، اینگونه احساس امنیت بیشتری میکند و حتی زیان دیدن نیز برایش تحملپذیرتر میشود؛ بنابراین انحراف از آنچه همه اطرافیان شما در حال انجام آن هستند، میتواند تجربهای بسیار دشوار و رنجآور باشد. آن سرمایهگذارانی که بعد از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر و سقوط قیمت سهام شرکتهای هواپیمایی، از جمله بوئینگ، اقدام به خرید سهام آن کردند، در آن فضای ملتهب که پایان سفرهای هوایی بسیار محتمل بود، تصمیمی بسیار جسورانه گرفتند. ولی نتیجه آن جسارت، رشد چهاربرابری قیمت این شرکت هواپیمایی در طول پنج سال بعد بود.
بازار ارزهای دیجیتال هم بهشدت تحت تاثیر احساسات معاملهگران آن قرار دارد. یک خبر منفی میتواند بازار را در شرایط نزولی قرار دهد و یک خبر خوب موجب رشد آن شود. شاخص ترس و طمع که احساسات غالب در این بازار را نشان میدهد، به سرمایهگذاران ارزهای دیجیتال کمک میکند معاملات خود را در زمان مناسب انجام دهند. شاخص Alternative.me، اولین شاخص ترس و طمع در بازار رمزارز است که هر ۱۲ ساعت بهروزرسانی میشود. اگرچه حجم معاملات و میزان نوسانات بازار در شاخص ترس و طمع بازار دیجیتال بیتاثیر نیست، ولی در کل این شاخص از جهاتی بسیار متفاوت از شاخص ترس و طمع بازار سهام است. مهمترین تفاوت آن این است که اخبار و رسانههای اجتماعی تاثیر مستقیم بر آن دارند.
برای مثال، بعد از انتشار خبر سرمایهگذاری گسترده شرکت تسلا در بیتکوین در فوریه سال ۲۰۲۱، شاخص ترس و طمع بازار رمزارزها به عدد ۹۲ رسید. علاوه بر آن نتایج تحقیقات و مطالعات در زمینه بیتکوین نیز در تغییرات این شاخص بسیار نقش دارند. حتی میزان تسلط بیتکوین بر بازار نیز عامل مهمی در ترس و طمع سرمایهگذاران است؛ هرچه تسلط بیتکوین بیشتر باشد، بازار از نگاه سرمایهگذاران آن ترسناکتر و هرچه این تسلط کمتر باشد، بازار خوشبینتر است. حتی ترندهای جستوجوی گوگل نیز با احساسات بازار ارزهای دیجیتال ارتباط مستقیم دارند. وقتی موضوعی در حوزه بیتکوین و ارزهای دیجیتال ترند میشود، اشتیاق سرمایهگذاران برای سرمایهگذاری بیشتر میشود. حساسیت این شاخص به حدی است که حتی تصمیماتی که نهنگهای بازار برای سرمایههای خود میگیرند، بر فرازوفرود این شاخص اثرگذار است. نهنگها افرادی هستند که حجم زیادی ارز دیجیتال در اختیار دارند و تصمیمات سرمایهگذاری آنها موجهای بزرگی در این بازار ایجاد میکند.
بازارهای مالی تنشهای احساسی زیادی را پشت سر میگذارند، دچار جزرومدهایی از ترس و طمع میشوند و به سبب سرمایهگذاران احساسی فعال در آن، پیچیدگیهای زیادی را پشتسر میگذارند. شاخص ترس و طمع برای سرمایهگذارانی با افقهای بلندمدت بسیار مفید است، زیرا آنها میدانند که برگ برندهشان در شنا کردن در جهت مخالف است. آنها همان پیروان وارن بافت هستند که میگوید: «شما بترسید وقتی دیگران حریص میشوند و حریص باشید وقتی دیگران میترسند.»
منبع: دنیای اقتصاد