به گزارش می متالز، برای غلبه بر معضلات ناشی از توسعهنیافتگی کشورها مثل فقر، بیکاری، آسیبهای اجتماعی و... تاکنون، راهحلهای متفاوتی ارائه شده است. یکی از این راهحلهای متأخر، راهاندازی کسبوکارهای اجتماعی است؛ کسبوکارهایی که هدف آنها حل یک معضل اجتماعی براساس مدلی درآمدزاست. این کسبوکارها در کشورهای درحالتوسعه، چندی به کار گرفته شدهاند؛ در ایران نیز گروه نوآوری و کسبوکار اجتماعی پژوهشکده سیاستگذاری علم، فناوری و صنعت دانشگاه صنعتی شریف، برای راهاندازی چنین کسبوکارهایی، پیشرو بوده است.
«روحالله حمیدیمطلق»، مدیر گروه نوآوری و کسبوکار اجتماعی این پژوهشکده، دربارۀ این کسبوکارها و تجربۀ ایران در این زمینه میگوید: عملکرد کسبوکارهای اجتماعی مانند خیریهها نیست و از این رو میتوان به پایداری آنها امیدوار بود. با آقای «روحالله حمیدیمطلق»، مدیر گروه نوآوری و کسبوکار اجتماعی سیاستگذاری علم، فناوری و صنعت دانشگاه صنعتی شریف، به گفتوگو نشستیم.
مدل کسبوکار، روشی و به عبارتی نرمافزاری است که بهواسطۀ آن نظام اجتماعی و مسائل اجتماعی پیرامون خودتان را به حل مسأله متصل میکنید. برخی مسائل مثل فقر، اعتیاد، بیکاری، مهاجرت، طلاق، کودکان کار و... در جامعۀ پیرامون شما وجود دارد، مفاهیم اجتماعی دیگری نیز ممکن است در یک کشور وجود داشته باشد و معادل اینها در بدنۀ اجتماعی هر کشوری، ساختارهایی ایجاد میشود؛ ساختارهای دولتی، خصوصی و NGOها که قرار است به مواجهه با آن مسائل بروند. بهطور مثال شما یک NGO درست میکنید تا معتادان را ترک بدهد و به جامعه برگرداند، بعد میبینید داخل این NGO یک سازمان شکل میگیرد که پول و جا میخواهد، ساختار، نرمافزار، سختافزار و نیروی انسانی میخواهد؛ از طرفی، یک سازمان ورودی و خروجی دارد و شما باید مانند یک بنگاه این سازمان را اداره کنید. بعضی از ساختارها هم هستند که سازماندهی ندارند؛ بهطور مثال دیوار مهربانی، یک پویش یا حرکت اجتماعی است، ولی سازماندهی ندارد. خیریههای خانوادگی هم ساختار نیاز دارند؛ شما وقتی یک خیریۀ خانوادگی راهاندازی میکنید، جا و منابع نیاز دارید و ساختاری میخواهید که ببینید به چه کسی باید کمک کنید؛ اگر میخواهید جهیزیه بدهید، باید بدانید کدام آدمها که جهیزیه نیاز دارند، باید پیدا کنید؛ همۀ اینها دستبهدست هم میدهند و برای شما یک بیزنس مدل اجتماعی درست میکنند. یا میخواهید در قالب یک NGO گلریزان کنید و سالی صد جهیزیه بدهید؛ از کجا باید بفهمید آن دختری که واقعأ جهیزیه نیاز دارد، کدام است. چگونه باید جهیزیه را به او بدهید که سرافکنده نشود، یا خانوادۀ همسرش متوجه نشوند، چگونه باید مردم را تشویق کنید به جای کمکهای مالی بیهدف، آن را صرفِ دادن جهیزیه به خیریه شما کنند، از کجا باید جهیزیه را بخرید؛ از فروشگاه یا تعاونی و با چه کیفیتی آن را اهدا کنید و شامل چه چیزهایی باشد. همۀ اینها سوال است و به ازای هر کدام از آنها، باید جواب داشته باشید؛ اینها میشوند مدل کسبوکار اجتماعی شما.
بله، مدلهای کسبوکار موردبهمورد با هم فرق دارند و بسته به جغرافیا و اجتماعی که در آن شکل میگیرند، متفاوت هستند. بعضی مسائل اجتماعی ساده هستند؛ مثل تهیه جهیزیه، اما بعضی موضوعات مثل اعتیاد و زنان سرپرست خانوار پیچیدهاند؛ بنابراین، شما به لحاظ پیچیدگی هم، مدلهای مختلفی دارید که هرچه پیچیدهتر باشند، کار شما برای مواجهه با مسألۀ اجتماعی سختتر است.
ما در شهرکرد ساختاری ایجاد کردیم که در آن دانشآموزان زبالههای خشک را جمعآوری میکردند؛ میخواستیم با این کار به بچهها آموزش نگهداری و حفظ محیطزیست بدهیم؛ بچهها زبالههای خشک را در کیسههایی جمع میکردند و به مدرسه میآوردند، بعد با هم بیانیۀ محیطزیست میخواندیم، در انتهای مراسم هم کیسهها را داخل ظرفی بزرگتر میریختند و کامیون آن را جمع میکرد؛ درواقع بچهها این زبالهها را میفروختند و اگر روی هم 300 هزار تومان پول از این کار دریافت میکردند، آن را صرف آموزش و کارهای عمومی مدرسه میکردند؛ یعنی هم زبالهها را جمع میکردند، هم پول برای مدرسه جمع میشد؛ این یک بیزنس مدل بود، اما فکر میکنید نتیجۀ آن چه شد، معتادان و کارتنخوابهای شهر که منبع درآمدشان از محل زبالههای خشک بود، به سرقت رو آوردند.
کار نوآوری اجتماعی و بنگاه اجتماعی این است که گروهی را در ارتباط با اینکه چگونه میخواهند یک کار اجتماعی انجام بدهند، عمیق کند؛ اینکه چگونه میخواهند یک مسأله اجتماعی را حل کنند؛ برای این کار روشی به اسم 5 why، یعنی «پنج چرا» داریم که در این روش اگر بخواهید یک معتاد را درمان کنید، باید بدانید چرا معتاد است، اگر فهمیدید بهدلیل سرخوردگیهای دوران نوجوانی، معتاد شده، باید سراغ سرخوردگیها رفت؛ به همین شکل پیش میرویم تا به ریشۀ مسائل برسیم.
بله، ما به آنها تمرین و آموزش میدهیم، خودمان هم دوره میبینیم که بتوانیم بیزنس مدلها را توسعه بدهیم. در کشور مدلهای کسبوکار اجتماعی بسیار محدودی داریم و اصلأ سازماندهیهای پیشرفتهای برای حل مسائل اجتماعی وجود ندارد.
در ایران ایدۀ اولیۀ کسبوکار اجتماعی را ما ایجاد کردیم.
بله، ببینید ساختارهایی که برای حل مسائل اجتماعی در کشور ما وجود دارد، ساختارهای خیریهای است؛ درحالیکه به کسبوکارهای اجتماعی، ساختارهای هیبریدی میگویند.هیبرید، ساختاری بین بنگاههای اقتصادی و سازمانهای اجتماعی است؛ درواقع ما برای حل مسائل اجتماعی، انواع مدلهای کسبوکار و ساختار داریم که کسبوکار اجتماعی یکی از این ساختارهاست و خیریه و بنگاههای اجتماعی ساختارهای دیگری هستند. شما با کسبوکار اجتماعی میتوانید بعضی از مسائل اجتماعی را حل کنید، اما اگر بعضی دیگر را با خیریهها یا تعاونیها حل کنید، بهتر جواب میدهد.
بله، کسبوکار اجتماعی درواقع یک بیزنس است؛ یعنی یک سیستم توزیعکننده نیست که بهطور مثال 10 نفر جمع شوند، پول جمع کنند و به خیریه بدهند و آن خیریه پول را بین 20 نفر نیازمند تقسیم کند؛ کسبوکار اجتماعی، مثل یک بنگاه است؛ یعنی باید درونش تولید کالا یا خدمت داشته باشد و مثل یک بنگاه اقتصادی ورودی و خروجی دارد؛ پس در آن بهرهوری و سرمایهگذاری مهم است، اما با سایر کسبوکارها چند تفاوت اساسی دارد. شباهتش با بنگاههای اقتصادی این است که خودگردان است؛ یعنی لازم نیست هر بار پول به آن ترزیق کنید؛ یک بار سرمایهگذاری میکنید، خودش بهصورت خودگردان کار میکند، اما ویژگی متمایزکنندۀ آن با بنگاههای اقتصادی این است که سودی بین سهامدارانش توزیع نمیکند، یا خیلی وقتها غیرانتفاعی است؛ ضمن اینکه یک هدف اجتماعی را پیگیری میکند و با ارزش اجتماعیای که تولید میکند، سنجیده میشود؛ درحالیکه بنگاه اقتصادی با ارزش افزوده، پولی که سرمایهگذاری کردهاید، سنجیده میشود. مثالی بزنم؛ «محمد یونس» با کمک بخش مسئولیت اجتماعی شرکت «دنون» که یک بنگاه اقتصادی است، شرکتی به اسم «گرامین دنون» تأسیس میکنند. گرامین، همان بانک فقرایی است که محمد یونس تاسیس میکند. از آنجاکه هر بنگاه اجتماعی یک مسأله اجتماعی را دنبال میکند، اینها میگویند ما میخواهیم سوءتغذیه را برطرف کنیم؛ بنابراین، فکر میکنند چطور این کار را انجام بدهند؛ درنهایت به این جمعبندی میرسند که فقرا بهخصوص بچهها با خوردن ماست دچار سوءتغذیه نمیشوند، فقط کافی است در ماست ویتامینهای لازم برای بدن را اضافه کنید، بعد چنین بستهای را طراحی و تولید میکنند؛ ضمن اینکه از توزیعکنندگان محلی نیز استفاده میکنند تا با قیمت خیلی پایین آنها را بهدست مصرفکننده برسانند. در این مدل کسب وکار میبینیم که پول برمیگردد، اما اگر سودی به دست آید، درون ساختار هزینه میشود تا رشد بیشتری داشته باشد.
اولین کار ما تأسیس بانک قرضالحسنۀ رسالت بود؛ درواقع ما فقط پژوهشکدۀ سیاستگذاری نیستیم؛ ما شبکهای به اسم شبکۀ کارآفرینی اجتماعی رسالت هستیم؛ براین اساس سعی کردیم بانک رسالت را به شکل یک کسبوکار اجتماعی در بیاوریم. این موسسه وقتی تبدیل به بانک شد، میتوانست تجاری شود، ولی ما یک بانک اجتماعی ایجاد و برای این کار مفهومسازی کردیم. این بانک سودی بین سهامدارانش توزیع نمیکند؛ چون غیرانتفاعی است و از طرفی هم خودگردان است.
اول یک تعداد سهامدار بدون اینکه سودی دریافت کنند، وارد کار شدند؛ درنتیجه این بانک فشار سهامدار را متحمل نمیشود؛ مردم میآیند، حساب باز میکنند، حسابهایشان را میگردانند، خدمات بانکی دریافت میکنند و خودشان هم وامِ بدونِ سود میگیرند.
بله، در مدل ابتدایی اینگونه بود، اما اکنون سیستمی طراحی کردهایم که براساس آن بهطور مثال من میخواهم وام بگیرم، اما شما در بانک سپرده دارید؛ شما میتوانید من را برای دریافت وام معرفی کنید. در این مدل خیّری گردش مالی انجام میدهد و بعد از آن 100 نفر را برای دریافت وام معرفی میکند. ما برای اینکه بتوانیم کارمزد دو درصد را حفظ کنیم و هزینهها را کاهش دهیم، سیستم جدیدی به اسم بانکداری اجتماعی طراحی کردیم که در این شیوۀ بانکداری، شعبه حذف شده و از خود مردم برای ارائۀ خدمات به خودشان استفاده میشود؛ یعنی ما بانک را از شکل یک سازمان سنگین ساختمانمحور که هزینهها را زیاد میکند، به سمت یک پلتفرم الکترونیک اجتماعی جامعهمحور سوق دادیم.
تا به حال هر جایی خواستیم قرضالحسنه نفوذ پیدا کند، انجمن حامیان فرهنگ قرضالحسنه و کارآفرینی اجتماعی ایجاد کردهایم و این انجمن با مردم همکاریهای اجتماعی دارد؛ به این شکل که مردم را دور هم جمع کرده و یک تشکل غیررسمی ایجاد میکند که در آن جلسه میگذارند و آموزشهای لازم را به مردم ارایه میکنند.
بانک قرضالحسنه، دنبال یک هدف اجتماعی است و میگوید از اول انقلاب تا الان، فقط حدود 50درصد از جامعۀ ایران وام گرفتهاند؛ یک نظام اقتصادی که نصف مردم نمیتوانند بهواسطۀ آن وام بگیرند، یک نظام اقتصادی غیرعادلانه است که در آن ضریب جینی بالاست و احتمالأ دارد فقر تولید میکند؛ هدفگذاری بانک، جمعیتی است که خیلی بانکپذیر نیستند؛ بنابراین، انجمن بهعنوان پیشانی کار جلو میرود؛ چون علاوه بر قرضالحسنه، کارآفرینی هم میکند؛ به این ترتیب، با ایجاد کانون و گذاشتن راهنما و تسهیلگر برای مردم حرف میزند و به آنها آموزش میدهد که چگونه میتوانند از تسهیلات بانکی استفاده کنند، وام بگیرند و سود هم ندهند. بعد از این مرحله، بانک، فردی به اسم بانکدار اجتماعی را به کانونی که در روستا یا شهر شکل گرفته، معرفی میکند و درواقع به جای اینکه مردم بخواهند 200 کیلومتر تا شعبه بروند، عملأ کارمند بانک به روستا میرود، در یک روز پروندهها را تشکیل میدهد و بعد وامها واریز میشود.
بله، ما اصلأ تا به حال در قالب وامهای بزرگ کار نکردهایم.
در همهجای دنیا نظامهای توسعهای و فقرزدا که بانکمحور و پولمحور هستند، نظامهای شکستخوردهای هستند. مسألۀ فقر و مسألۀ توسعهنیافتگی را با پول نمیشود حل کرد؛ ضمن اینکه تقریبأ اجتماعیتر از سیستمی که ما طراحی کردهایم، وجود ندارد.
این آسیب نگاههای پولمحور به توسعه است، اما مسألۀ توسعه، مسألۀ پول نیست؛ مسألۀ توسعه، مسألۀ فکر و انسان و توسعۀ سرمایههای انسانی است و اگر بخواهیم شهری توسعه پیدا کند، باید از این زاویه به آن وارد شویم؛ اینکه چگونه میتوان ظرفیتهای انسانی یک شهر را افزایش داد، چگونه میتوان استعدادهای بالقوه یک شهر را از داخل خانهها وکوچهها بیرون کشید، چگونه میشود گفتمان توسعه ایجاد کرد و چگونه میشود در یک شهر نگاه به آینده ایجاد کرد؛ اگر شما برای توسعۀ یک شهر به این ابزارهای اجتماعی مسلح شدید، ممکن است ابزار مالی هم به کار بیاید؛ ابزار مالی، پشت سر سیستمهای اجتماعی حرکت میکند و اگر خودش جلو بیفتد، درست نیست. رابطۀ بین پول و توسعۀ یک منطقه مثل، رابطۀ پول و تربیت بچه است؛ آیا کسی میتواند تضمین کند با پول میتوان بچه تربیت کرد؛ پول غالبأ بچهخرابکن است. بدون پول میشود بچه تربیت کرد؛ باز هم نه! پدر و مادری در تربیت بچه موفق هستند که آن را با اندیشه بار میآورند، اما اگر لازم باشد برای آن اندیشه پول هم خرج میکنند؛ به همین دلیل ما معتقدیم بانک نباید پیشانی توسعه باشد.
در سند جدیدی که برای تخصیص یکونیم میلیارد دلار از صندوق ذخیرۀ ارزی داریم مینویسیم، باز هم نگاهمان به بانکهاست. ما مدام در حال گفتن این هستیم که بانکها باید این کار را بکنند، بانکها باید آن کار را بکنند؛ درصورتیکه باید این کار را به شبکههایی شبیه به ما بسپارند. فقط هم ما نیستیم، مجموعههای مختلفی در کشور در حال فعالیت هستند و خوب هم کار میکنند. اینکه بانک بیاید بیزنس مدل بدهد یا تشخیص بدهد کدام اقتصادی است یا کدام اقتصادی نیست، یک فرآیند کاملأ شکستخورده است که متأسفانه دارد با قوت به کار خود ادامه میدهد.
برنامۀ ما چنین چیزی است، ولی تازهکاریم؛ داریم تمرین و سعی میکنیم تا بهبود پیدا کنیم.
بله، ما جمعی هستیم که با کار دانشی این سیستم را جلو میبریم؛ یعنی انجمنی که کار اجتماعی مجموعه را انجام میدهد، یک مجموعۀ اقتصادی برنامههای تولیدات و کسبوکار را جلو می برد، بانک هم وام میدهد.
در هر جامعهای دو کشش روانشناختی میل به فردگرایی و میل به جمعگرایی وجود دارد و جامعه را تلفیق این دو پیش میبرد. روحیۀ یاریگری، مصداق جمعگرایی آدمهاست؛ اینکه آدمها حاضرند چقدر در کنار جمع کار کنند. بهطور مثال اگر در روستایی مردم کشاورزند، چقدر حاضرند با هم بکارند و چقدر میخواهند هر کسی کار خودش را بکند. روحیۀ جمعگرایانه فوقالعاده مهم است و در گذشته ساختارهای طبیعی، پایین به بالا و سنتی جمعگرایانه بوده که روستا را حفظ میکرده است. اگر قنات را در نظر بگیرید، مشاهده میکنید، تمام ساختارهای آن سنتی و جمعگرایانه است. قنات یک سیستم اجتماعی، اقتصادی و محیطی است؛ سیستمی است که مردم آن را اداره میکنند. یا مدلی که در روستاها گندم را جمعآوری میکردهاند و براساس آن گندمِ کلِ روستا یک جا جمع میشد و همه سهم خود را می بردند؛ در این هم یک ساختار جمعگرایانه وجود داشته است؛ بعد وقتی به سمت دولتی شدن نظام اجتماعی رفتیم، کمکم وظایف اجتماعی مردم را گرفتیم و به آنها گفتیم شما بنشینید ما بهعنوان دولت کارها را انجام میدهیم و درست هم انجام ندادیم و با این کار مسئولیتهای اجتماعی مردم تخریب شد و اکنون، سنتهای جمعگرایانه در روستاها با مداخلههای متعدد و ناشیانه ساختارهای دولتی از بین رفته است.
داریم تلاشمان را میکنیم؛ یعنی سعی میکنیم هر جایی میرویم ببینیم ساختارهای سنتی جمعی آنجا چه بوده است. بهطور مثال شما در خوزستان یک سبکی از کار اجتماعی را میبینید، در کرمان سبکی دیگر را، در بعضی شهرها روحیۀ جمعگرایی را بیشتر میبینید و در بعضی شهرها کمتر. در بعضی شهرها که برای برگزاری کارگاه و تدریس میرویم، برخی اهالی میگویند اگر کاری بود بگویید انجام دهیم، فقط تنها باشد؛ یعنی مردم حاضر نیستند با هم کار کنند که نشاندهندۀ کمشدن سرمایۀ اجتماعی است، اما در بعضی جاها مردم دوست دارند با هم کار کنند؛ بنابراین، ما سعی میکنیم ساختارهای جمعی ایجاد کنیم.
همین کانونها، یک ساختار جمعی برای مشارکت گرفتن از مردم است و قضاوت دربارۀ اینکه چقدر توانستهایم این ساختارهای جمعی را نهادینه کنیم، زود است؛ باید روی این مسأله کار کنیم.
داریم یکسری زیرساخت درست میکنیم که یکی از آنها بانک قرضالحسنه است که به کل کشور خدمات میدهد و بیش از 3000 نفرکارمند دارد، سیستم بانکداری اجتماعی و سیستم اعتبارسنجی آن راه افتاده و این برای ما یک تمرین اولیه بود؛ به همین شکل داریم برای حوزههای مختلف اجتماعی پلتفرمهایی را طراحی میکنیم.
سیستمهای اجتماعی موفق در دنیا پلتفرم هستند؛ یعنی یک زیرساخت میدهند و براساس آن چیزی که طراحی کردهاند، مردم را درگیر میکنند. موفقیت ما در کار اجتماعی بر این اساس سنجیده میشود که مردم چقدر درگیر شدهاند؛ بنابراین، اگر شما بتوانید جوری پلتفرم طراحی کنید که مردم را یک پله بالا بکشید، موفق هستید؛ یعنی فرد در نتیجۀ همراهی پلتفرم شما احساس خوبی پیدا کند و بگوید من توانستم چیزی تولید کنم و آن را بفروشم، توانستم یک معلم خوب بشوم یا یک فعالیت محیطزیستی انجام بدهم یا یک تیم درست کنم و چون نگاه ما توسعۀ سرمایه انسانی است، تا میتوانیم باید فضایی ایجاد کنیم که مردم تجربیات جدید داشته باشند. بهطور مثال مسألۀ اشتغال و مهاجرت مردم از یک شهر، فقط به این دلیل که شغل ندارند، نیست؛ دلیل اصلی ناامیدی عمومی است؛ یعنی مردم به تحول باور ندارند؛ به همین دلیل اگر در چنین فضایی به کسی که شغل ندارد شغل بدهیم، با این امکان جدید اگر بتواند، از شهر مهاجرت میکند؛ پس ما مسألۀ توسعه را فقط با اشتغال نمیتوانیم حل کنیم؛ بلکه باید فضایی درست کنیم که آدمها تجربیات جدید داشته باشند و روحیه بگیرند.
بهطور مثال بعضی از مدارس را در جاهایی که کار میکنیم، انتخاب میکنیم، برای بعضی از معلمانِ این مدرسهها، در بهترین مدارس تهران از نظر توانمندسازی و تربیتی دورههای آموزشی برگزار میکنیم و بعد از دوره هم، به مدت یک سال معلمها را پشتیبانی میکنیم تا چند کار تحولی در مدرسهشان انجام دهند که این یک نمونه است.
کار دیگری که میکنیم، این است که شناخت منطقه را بهصورت مشارکتی با اهالی انجام میدهیم؛ جوانهای شهر را جمع میکنیم و با آنها طرح مسأله میکنیم؛ بنابراین، یکسری از کسانی که فارغالتحصیل یا دانشجو هستند، درگیر شناخت شهرشان میشوند، احساس میکنند پژوهشگر شدهاند و با این کار 20 الی 30 نفر را همراهی میکنیم. یا برای کسانی که کارآفرینی داشتهاند، فضایی ایجاد میکنیم که تاجرها از بیرون با اینها قراردادهایی ببندند و با این کار به این افراد اعتمادبهنفس میدهیم.
چون در طول دو سال گذشته ترجیح دادهایم خیلی گسترده حرکت نکنیم تا انرژی کافی داشته باشیم؛ بیشترین سهم بخش اجتماعی کار ما در این مدل، در گلباف اجرا شده و همۀ تمرکز اجتماعیمان را روی گلباف گذاشتهایم تا یک پایلوت اجتماعی از آن در بیاوریم، بعد این را برداریم و در فضاهای دیگر پیادهسازی کنیم، ولی الان داریم در پنج الی شش شهر دیگر مقدمات این پویش را آماده میکنیم.
بله، درست است، اما ما یک پلتفرم داریم و میدانیم باید یک پویشی انجام بدهیم.
آنها را میسازیم. کار ما ساختن است و برای اینکه بفهمیم پویش را چگونه بسازیم، با متخصص آیتی، متخصص اجتماعی و فعال محلی در کنار هم ساعتها جلسه میگذاریم تا بدانیم مدارس را چه کنیم، محیطزیست را چه کنیم، آسیبهای اجتماعی را چه کنیم؛ بنابراین، فکر میکنیم و یک مدل اولیه میسازیم.
یک پلتفرم ملی به اسم «حاتم» ساختهایم که اتصالدهندۀ بین خیریهها و داوطلبان است، یک پلتفرم ملی دیگر برای آموزش مربیگری داریم که در ارتباط با مسائل کار و زندگی و یک برنامۀ 100هزار نفری است، پلتفرم دیگری هم برای اتصال سیاسآر شرکتهای بزرگ بازرگانی به بدنۀ اجتماعی و خیریهها طراحی کردهایم و پلتفرمی هم به اسم «روشنا» برای توسعۀ لیدرهای حوزۀ اجتماعی طراحی کردهایم.
بله، پلتفرمی طراحی کردهایم که کار آن توسعۀ سرمایههای انسانی برتر حوزۀ کسبوکار اجتماعی در کشور است؛ یعنی هر آدمی که فکر کنیم در این حوزه سرمایۀ کشور است، پیدا میکنیم و برای او دورۀ آموزشی میگذاریم.
الان، یک جمع 50 نفری را انتخاب کردهایم و اینها کسانی هستند که دستکم پنج سال سابقۀ کار فعال در زمینۀ اجتماعی داشتهاند و نشان دادهاند که میخواهند عمرشان را برای کار اجتماعی بگذارند. این گروه را در برنامهای قرار دادهایم تا مهارتهای فردیشان را توسعه بدهیم و توانمندی سخن گفتن، توانمندیهای روانشناختی و ارتباطی، فنون اقناع کردن، توانمندیهای مالی و ساختاری و سیستمسازی پیدا کنند و شبکۀ ارتباطیشان قوی شود. برای تأمین هزینهها هم از یک سیستم باز استفاده میکنیم؛ یعنی اینها دورۀ اولشان را میگذرانند و بعد در سالنی مینشینند و راجع به خودشان صحبت میکنند. آنجا هم آدمهای خیّری هستند که میگویند این آدم برای کشور میارزد، حاضرم برای آموزشش 10 میلیون تومان هزینه کنم؛ بنابراین، تأمین مالی این مدل هم، اجتماعی- خیریه است. ما باید یک مدل درست کنیم تا هر کسی در آن مدل نقش خودش را ایفا کند.
بله، البته دارند سازمانهای مستقلی میشوند؛ یکی شتابدهنده است، دیگری مؤسسه روشنا و اینجایی که الان هستیم، پژوهشکده است و ما موتور تولید این مدلساختارها هستیم؛ ابتدا درست میکنیم، بعد مستقلش میکنیم و بعد که به مرحلۀ خوبی رسیدند، میگوییم بروند سراغ کار.