به گزارش میمتالز، براساس این پژوهش، همهگیری کووید-۱۹ باعث پیکربندی مجدد زنجیره ارزش جهانی، مانند تنوع زنجیره تامین استراتژیک بازسازی مجدد و منطقهسازی شده است. این پژوهش، پیشنهاد میکند که تحقیقات آینده باید روی عوامل تعیینکننده توپولوژی زنجیره ارزش جهانی، از جمله راهبری این زنجیره و استراتژیهای بازار بنگاههای چندملیتی تمرکز کند. در این راستا این مطالعه تاکید کرده است که سیاستگذاران باید سیستم گستردهتری از معاهدات سرمایهگذاری دوجانبه و چندجانبه ایجاد کنند و به سمت همکاریهای نظارتی بینالمللی عمیقتر پیش بروند تا هزینه فعالیتهای بنگاههای چندملیتی را کاهش دهند و در عین حال، آنها را تشویق کنند که مسوولیت اجتماعی جامعتری را در سراسر زنجیرههای ارزش جهانی برعهده بگیرند.
زنجیرههای ارزش جهانی (GVCS) در اقتصاد جهانی امروز از اهمیت ویژهای برخوردارند.
GVCها در درجه اول توسط بنگاههای چندملیتی (TNC) سازماندهی میشوند و شامل تولید کالاها در مراحل و مکانهای متعدد هستند که در هر مرحله ارزشافزوده ایجاد میکنند. GVCها بهطور گسترده در زمینههای گوناگونی مانند سیاست TNC، تحقیقات تجاری بینالمللی و مدیریت زنجیره تامین مورد مطالعه قرار گرفتهاند. این مطالعات با سیاستهای بینالمللی فعلی مانند تنظیم حضور تجاری رقابت مالیاتی و مکانیزمهای تنظیم مرز کربن به دلیل اهمیت TNCها مرتبط است. به طور کلی GVCها جنبهای حیاتی از جهانی شدن اقتصادی در قرن بیستویکم در نظر گرفته میشوند.
در اقتصاد امروز جهان که تقریبا اکثر محصولات در همه نقاط جهان ساخته میشوند، استفاده از برچسب سنتی «ساختهشده در» منسوخ شده است. بنگاههای چندملیتی (TNC) مسوول ۸۰درصد از تجارت جهان هستند و بخش قابلتوجهی از تجارت صنعت ساخت، تولید ناخالص داخلی و اشتغال بینالمللی را به خود اختصاص میدهند. علاوه بر این ۸۵درصد ارزش بازار (۵۰۰ بنگاه بزرگ S&P بازار سهام آمریکا که بیشتر آنها TNC هستند) ناشی از ارزش داراییهای نامشهود آنهاست. این اتفاق یک چالش بزرگ برای سیاستگذارانی است که صرفا به حسابداری سنتی یا مبتنی بر قلمرو یک اقتصاد متکی هستند. پرداختن به این موضوع نیازمند اندازهگیری بهتر زنجیرههای ارزش جهانی (GVCs) از دیدگاه ناهمگونی بنگاههاست. بهطور کلی این موضوع نقش مهم بنگاههای TNC و GVC در اقتصاد جهانی و نیاز سیاستگذاران به انطباق با این تغییرات را برجسته میکند. این مطالعه برخلاف سایر مطالعات قبلی انجامشده، جنبه مهمی از زنجیرههای ارزش جهانی (GVCS) در کسبوکارهای فراملی و بینالمللی را که پیشتر به آن پرداخته نشده است مورد بحث قرار میدهد که مربوط به مشارکت TNCها در فعالیتهای ارزشافزوده است.
مطالعات قبلی در مورد GVCها عمدتا بر سطح کشور مبدا بدون در نظر گرفتن منابع واقعی تولیدکنندگان از نظر مالکیت بنگاه متمرکز شده است که آگاهی و درک لازم برای سیاستگذاری درست را محدود میکند. در این راستا درک عمیقتر از مشارکت بنگاههای خارجی در فعالیتهای تولیدی برای بهبود سیاستگذاری در این زمینه ضروری است. محدودیتهای مرتبط با استفاده از معیارهای سنتی مانند تراز تجاری دوجانبه نمیتواند درک جامعی از ارزش مشارکت بازیگران در زنجیرههای ارزش جهانی ارائه دهد. به عنوان مثال، در سال ۲۰۱۵، کل فروش و خدمات بنگاههای آمریکایی (به انضمام بنگاههای آمریکایی مستقر در چین) به چین حدود ۳۷۲میلیارد دلار و در مقابل، فروش بنگاههای چینی به آمریکا ۴۰۳میلیارد دلار بوده که کسری تراز ۳۰میلیارد دلاری را برای آمریکا ایجاد کرده است. در سالهای ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷ کسری مزبور مثبت بوده و به ترتیب به ۷میلیارد دلار و ۲۰میلیارد دلار رسیده است. حال چنانچه تراز تجاری سنتی را در نظر بگیریم، در سال ۲۰۱۵ تراز تجاری بین دو کشور آمریکا و چین دارای کسری ۳۶۷میلیارد دلاری برای آمریکا و رقمی به مراتب کمتر از تراز فروش بین بنگاههای دو کشور بوده و در این محاسبات ارزشافزوده تجاری ایجادشده توسط بنگاههای فراملیتی آمریکایی لحاظ نشده است؛ بنابراین برای درک بهتر ارزش ارتباطات متقابل و مشارکت بازیگران در زنجیرههای ارزش جهانی به رویکرد دقیقتری نیاز است.
با توجه به افزایش پیچیدگی و اهمیت GVC ها، چالشهای بیشتری توسط محققان، سیاستگذاران و رهبران تجاری GVC شناسایی شده است. یکی از این چالشها، عدمقطعیتهای رو به رشد (مانند درگیریهای ژئوپلیتیکی، همهگیری کووید-۱۹ و تغییرات آبوهوایی) است و این سوال مطرح است که تا چه اندازه بر زنجیرههای ارزش جهانی تاثیر میگذارند؟ یا این سوال مطرح است که غالب بنگاههای موجود در زنجیرههای ارزش جهانی ملی (داخلی) هستند یا اینکه زنجیرههای ارزش جهانی به واقع جهانی بوده و پدیدهای فرامنطقهای هستند؟
درک دقیق مسائل یادشده بسیار حائز اهمیت است؛ زیرا به شناخت بهتر تاثیرات اصلی آزادسازی تجاری (منطقهای در مقابل جهانی) و جداسازی احتمالی تعامل تجارت و سرمایهگذاری به دلیل ریسکهای جغرافیایی رو به رشد بر اقتصاد جهانی در کنار شناسایی بهترین رویکردها در زمینه مدیریت زنجیره تامین جهانی کمک میکند. پاسخهای آکادمیک به اینگونه چالشها میتواند به دلیل تفاوت در رویکردها و اقدامات اتخاذشده بسیار متنوع باشد که این امر نیاز تحقیقات مربوط به زنجیرههای ارزش جهانی در قالب رویکردهای بین رشتهای را بیشتر نشان میدهد. نتایج میتواند به سیاستگذاران کمک کند تا راهبردهای حکمرانی و رقابتپذیری خود را در زنجیره ارزش جهانی تقویت کنند و بر قابلیتهای تحلیلی و سیاستمحوری خود بیفزایند.
این مطالعه زنجیرههای ارزش جهانی را در بخش صنعت ساخت بررسی میکند که هم بنگاههای داخلی و هم بنگاههای چندملیتی (TNCS) را شامل میشود و آنها را به سه زیرشبکه تجارت سنتی، تجارت ساده زنجیره ارزش جهانی و تجارت پیچیده زنجیره ارزش جهانی تقسیم میکند. نتایج نشان میدهد که از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۶ زنجیرههای ارزش شامل بنگاههای ملی داخلی در سهمنطقه با مرکزیت چین، آلمان و آمریکا از طریق تجارت سنتی و تجارت ساده زنجیره ارزش جهانی توسعهیافته است. همچنین به نظر میرسد الگویی از مراکز دوگانه در آلمان و چین از طریق تجارت پیچیده زنجیره ارزش جهانی وجود دارد. شایان ذکر است که در سطح کشوری نتایج این مطالعه تغییرات نسبتا سریعی را شناسایی کرده است.
این مطالعه نشان میدهد که اولا اقتصاد چین از کشورهای ژاپن و آلمان به عنوان مراکز جهانی تولید GVC در بخش صنعت ساخت پیشی گرفته است. ارزشافزوده چین در این بخش اکنون از آلمان فراتر رفته و این کشور در تجارت ساده و پیچیده زنجیره ارزش جهانی با کشورهای اطراف بیش از هر مرکز جهانی دیگری حضوری قدرتمند دارد. این اتفاق در مورد موفقیت چین در ارتقای صنعت ساخت داخلی آن نیز سازگار است. چین نهتنها بیشترین میزان کالاهای نهایی را در جهان عرضه میکند، بلکه میزان قابلتوجهی از کالاهای میانی با فناوری بالا را نیز مستقیما از طریق تجارت ساده GVC و بهطور غیرمستقیم از طریق تجارت پیچیده GVC در اختیار کشورهای پاییندستی قرار میدهد. ثانیا، آمریکا موقعیت خود را بهعنوان یک مرکز تامین منطقهای برای اعضای USMCA (آمریکا، مکزیک و کانادا) حفظ کرده، اما حضور آن بهویژه در شبکههای پیچیده GVC نسبتا کاهش یافته است. با این حال، همانطور که از رشد فزاینده ارتباط آمریکا و چین مشاهده میشود، آمریکا بیشتر به چین وابسته شده است. این امر به دلیل انتقال صنایع ساخت با سطح فناوری پایین به کشورهای کمدستمزد و افزایش و تخصصی شدن صنایع ساخت برخوردار از فناوری پیشرفته در آمریکاست. در همین حال موقعیت آلمان به عنوان یک مرکز منطقهای در اروپا در طول زمان نسبتا ثابت باقی مانده، به طوری که ارتباط آلمان و آمریکا تا حد زیادی با اتصال آلمان و چین جایگزین شده است.
توپولوژی و تکامل شبکه کلی در طول زمان برای ارزشافزودههای جهانی شامل بنگاههای TNC مشابه آنهایی است که شامل بنگاههای داخلی هستند؛ اما تفاوتهای قابلتوجهی در سطح کشوری وجود دارد. بنگاههای TNC در آلمان به عنوان مرکزی برای ایجاد ارزشافزوده نسبت به چین، بهویژه در شبکههای پیچیده GVC حضور بیشتری نشان میدهند. TNCها در آمریکا از حوزه تجارت سنتی و ساده GVC جدا شده و منطقهای را تشکیل دادهاند که شامل گروه USMCA و سنگاپور میشود. در شبکه زنجیره ارزش پیچیده که شامل بنگاههای TNC است، آمریکا نسبتا مستقل است و از طریق ارتباط مستقیم با آلمان در سال ۲۰۰۵ و با چین در سال ۲۰۱۶ نیازهای خود را تامین کرده است. بنگاههای TNC سرمایهگذاری مستقیم خارجی خود را در چین افزایش دادهاند و تمایل دارند کالاهای واسطهای پیچیدهتری را از طریق GVCها برای ارتباط با کشورهای بیشتر، عمدتا در آسیا و همچنین کشورهایی از جمله کانادا و مکزیک بهویژه از طریق تجارت پیچیده ارائه دهند. همچنین آمریکا مرکز جهانی شبکه GVC از طریق تقاضای نهایی برای تولید کالا از سمت تقاضاست؛ در حالی که آلمان به عنوان مرکز تقاضای منطقهای در اروپا برای تجارت زنجیره ارزش سنتی و ساده عمل میکند.
شایان ذکر است که کشورهای فرانسه و ایتالیا موقعیتهای مرکزی خود را در اروپا از دست دادهاند و اکنون در حال ایجاد ارزشافزوده برای آمریکا هستند. با این حال در تجارت زنجیره ارزش پیچیده، آلمان به عنوان اقتصادی جداگانه به آمریکا مرتبط بوده و دیگر مرکز زنجیره ارزش منطقهای نیست. چین بهطور مستقیم با آمریکا تجارت و برای برآوردن تقاضای نهایی کالاهای صنعتی ارزشافزوده فراهم میکند.
یافتههای مطالعه نشان میدهد که چین به مرکز جهانی تقاضا در زنجیرههای ارزش ساده تبدیل شده است و زنجیرههای ارزش را از کشورهای همسایه آسیایی، اروپایی، آمریکا و آمریکای لاتین جذب میکند. این موضوع باعث شده است که حجم نسبی چین در تجارت زنجیره ارزش ساده تقریبا برابر با جذب ارزشافزوده آمریکا باشد. در مقابل آمریکا همچنان مرکز غالب تقاضای جهانی در حوزه زنجیرههای ارزش پیچیده است. یافتهها نشان میدهد که آمریکا توان جذب بسیار بالایی برای کالاهای صنعتی نهایی در GVCها دارد، همچنین زنجیرههای ارزش جهانی که به آمریکا منتهی میشوند اغلب طولانیتر و پیچیدهتر هستند. علاوه بر این، چین نهتنها به کارخانه جهانی تبدیل شده، بلکه به دلیل تقاضای داخلی نهایی رو به رشد به مرکز تقاضای منطقهای از طریق GVCهای ساده تبدیل شده است.
صنعت خدمات جهان حول دو منطقه اصلی آمریکا و اروپا متمرکز شده است. در ارائه خدمات از TNC ها، اروپا جایگاه بسیار مهمی در GVCها دارد، به طوری که آلمان همواره تامینکننده قابلتوجه خدمات در زنجیرههای ارزش جهانی بوده و در مقابل بریتانیا، نقش حیاتی در ارائه خدمات ارزش افزوده از طریق بنگاههای چندملیتی (TNC) چه در تجارت زنجیره ارزش سنتی، چه در تجارت زنجیره ارزش ساده و چه در تجارت زنجیره ارزش پیچیده ایفا کرده است. در واقع انگلستان، هسته اصلی زنجیره ارزش بنگاههای TNC جهانی در سال ۲۰۰۵ بود و تنها در سال ۲۰۱۶ بود که آلمان و آمریکا به بریتانیا پیوستند تا گروه سهگانهای از زنجیرههای ارزش پیچیده در تجارت خدمات جهانی را تشکیل دهند. بنگاههای TNC مستقر در سنگاپور و هنگکنگ نیز از طریق تجارت سنتی و تجارت ساده زنجیره ارزش در منطقه آسیا نقش مهمی دارند. از سوی دیگر بنگاههای داخلی در آمریکا همواره منبعی ضروری برای تامین هر سه نوع تجارت بودهاند. در آسیا مرکز عرضه برای تجارت زنجیره ارزش ساده در خدمات بین سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۶ از ژاپن به چین منتقل شده است.
در شبکههای خدمات زنجیره ارزش جهانی (GVC)، چین توانسته است از طریق پیوند با آمریکا مشارکت گستردهتری داشته باشد. اگرچه در تجارت سنتی و ساده زنجیره ارزش، بنگاههای چینی به طور فزایندهای نقش مراکز عرضه خدمات تجاری منطقهای را ایفا کردهاند؛ اما از دیدگاه بنگاههای TNC چین همچنان باید از طریق پیوندهایی با هنگکنگ یا آمریکا در سطح جهانی مرتبط باشد. از نظر تجارت زنجیره ارزش پیچیده در سال ۲۰۰۵ بنگاههای داخلی چین همچنان نیاز به عبور از ژاپن برای اتصال به شبکه خدمات GVC مرکزی آمریکا داشتند؛ ولی در سال ۲۰۱۶، چین برای مشارکت در این شبکه به طور مستقیم به آمریکا متصل بود. با این حال، بنگاههای TNC در بخش خدمات در مقایسه با بنگاههای TNC در بخش صنعت حضور برجستهای در چین ندارند که این امر تا حد زیادی نشاندهنده این واقعیت است که بازار خدمات در چین در مقایسه با بازار کالایی باز نیست.
مانند بخش تقاضای صنعت، آمریکا همیشه هسته اصلی زنجیرههای ارزش جهانی در بخش خدمات است. سایر اقتصادها از جمله آلمان و چین از طریق پیوندهای مستقیم با آمریکا در زنجیره ارزش پیچیده تجارت جهانی خدمات مشارکت میکنند و بنگاههای داخلی و چندملیتی نیز ویژگیهای اساسی مشابهی از خود نشان میدهند.
در تجارت سنتی، آمریکا و آلمان همچنان به عنوان مراکز تقاضای جهانی و منطقهای تسلط داشتند. با این حال، بنگاههای داخلی و چندملیتی در سوئیس و چین به ترتیب در شمال اروپا و آسیا به عنوان مراکز تقاضای کوچک، شروع به ایفای نقش کردند.
در زنجیرههای ارزش تجاری ساده تا سال ۲۰۱۶ چین تعداد قابلتوجهی از اقتصادهای منطقه آسیایی را برای رفع نیازهای خدمات خود جذب کرد؛ از جمله ژاپن که در سال ۲۰۰۵ مرکز فرعی تقاضا و مستقیما با آمریکا در ارتباط بود. این امر نهتنها در زنجیرههای ارزش بنگاههای داخلی چین، بلکه در زنجیرههای ارزش تجاری خدمات بنگاههای چندملیتی با محوریت چین مشهود بوده که نشاندهنده اهمیت روزافزون چین در تجارت زنجیرههای ارزش ساده در حوزه خدمات است.
در تجارت زنجیره ارزش پیچیده در سال ۲۰۱۶ آمریکا بهعنوان مرکز جهانی مسلط باقی ماند، در حالی که آلمان نیز در اروپا به بلوغ رسیده بود و بهعنوان مرکزی در قلب اروپا عمل میکرد که توانست ارزش افزوده بیشتر بنگاههای چندملیتی را جذب کند؛ برخلاف نقش مهم بنگاههای چندملیتی در بریتانیا از طرف عرضه، این کشور حضور چشمگیری در سمت تقاضا نداشت و صرفا توسط آمریکا بهعنوان تامینکننده ارزش افزوده جذب شد.
منبع: دنیای اقتصاد