به گزارش میمتالز، رابرت مورفی، اقتصاددان بنام مکتب اتریش، پژوهشگر ارشد موسسه میزس (آلاباما، ایالات متحده) و موسسه فریزر (ونکور، کانادا) بوده که دکترای اقتصاد خود را از دانشگاه نیویورک دریافت کرده است. در کنار مقالات علمی متعددی که در ژورنالهای مختلف منتشر کرده، در رسانههای معروفی نیز دست به قلم برده است. برای مثال، او برای فوربس، واشنگتنتایمز و امریکن کانسروتیو تابهحال نوشته است.
روایت غالب درباره تاریخچه پول از وضعیت مبادله کالا به کالا شروع میشود. نهایتا از دل بازار این واسطه مبادله پذیرفتهشده توسط عموم (پول) برای تسهیل معاملات پدید میآید. اما رفتهرفته، شاهد افزایش پیچیدگیهای حول این پدیده بودهایم. بانکها ظهور کردند، دوران استاندارد طلا را پشت سر گذاشتیم، به دوران بانکهای مرکزی و پول فیات رسیدیم و سیاستهای پولی در مرکز توجهات قرار گرفتند. اما حتی این نیز پایان این مسیر پرپیچ و خم نبود و تحولات تکنولوژیک، ابزارهایی جدید مانند ارزهای دیجیتال را بر سر راهمان قرار داده است و حتما در آینده باز هم شاهد نوآوریها و تحولات دیگری در این حوزه خواهیم بود. از این رو، فهم سازوکارهای پول، چگونگی تاثیرگذاری سیاستهای پولی بر زندگی افراد و کسبوکارها و درک این نوآوریهای جدید بسیار ضروری است. چه بخواهیم بهعنوان یک پژوهشگر علوم انسانی در هر حوزهای فعالیت کنیم و چه قصد سرمایهگذاری یا راهاندازی یک کسبوکار را داشته باشیم، اهمیت این مسائل برایمان واضح است.
اما نکته قابل توجه چیزی است که مورفی به آن اشاره دارد: اجرای سیاست تسهیل کمی (QE) در سراسر دنیا توسط بانکهای مرکزی پس از بحران ۲۰۰۸ باعث شده است که این مسائل مرتبط با پول برای تقریبا همگان ضروری شود. گرچه با گشتن در کتابخانهها و کتابفروشیها، کتب مختلفی دراینباره خواهیم دید، اما میتوان گفت که وجه اشتراک بسیاری از آنها سختخوان بودنشان است؛ مخصوصا برای مخاطب غیر متخصص. نثر ساده و روان کتاب «درک سازوکارهای پول»، آن را به یک کتاب آموزشی عالی برای یادگیری درباره چیستی پول، چرایی پیدایش آن و نحوه عملکرد آن در دنیای مدرن تبدیل کرده است. مورفی بحث خود را با توضیح منشأ پول، چگونگی ظهور سیستم بانکداری و تاریخچه استاندارد طلا و سیستم فدرال رزرو شروع میکند. در ادامه، به شرحی متعارف از ادبیات اقتصاد پولی میپردازد و مفاهیم پایهای مانند «پایه پولی»، «بانکداری ذخیره کسری»، «ریپو»، «کمیته بازل» و... را به زبانی ساده توضیح میدهد.
با گذر از مبانی، مورفی به بحثهایی تخصصیتر در این حوزه ورود میکند. به سراغ سیاست پولی و ابزارهای آن، علیالخصوص سیاستهای فدرال رزرو رفته و مفصلا سیاستهای این نهاد پس از بحران مالی ۲۰۰۸ و بحران کرونا را بررسی میکند. از مهمترین بحثها در این بخش، سیاست «تسهیل کمی» (QE) است که از اقدامات پر حرف و حدیث فدرالرزرو بود. درواقع، مورفی در این کتاب شرح میدهد که چگونه داراییهای فدرالرزرو چنین رشد بیسابقهای را شاهد بوده است. چه آن را مانند بسیاری افراد واقعا سیاست «تسهیل کمی» (QE) بنامیم یا مانند رئیس وقت فدرالرزرو، بن برنانکی، با چنین نامی برای آن مخالف باشیم، آثار مهم آن قابل انکار نیست. نتیجه چنین سیاستی، ایجاد نگرانیهایی در زمینه وقوع تورم در ایالات متحده بود. البته چنین اتفاقی رخ نداد و مورفی فصل ۱۳ کتاب خود را به بررسی این موضوع اختصاص داده است.
اقتصاددانان متعددی، دلایل مختلفی برای عدم وقوع تورم قیمتی بیان کردهاند. برای مثال، بسیاری سیاست فدرالرزرو در زمینه پرداخت بهره بر ذخایر بانکها را علت عدم وقوع پدیده تورم میدانند. مورفی با آنکه این سیاست را یک نوآوری مهم دانسته که به بانک مرکزی ابزاری برای جدا کردن عملیات بازار باز خود از اهدافش برای نرخ بهره میدهد؛ اما به سراغ بیان مشکلات روایت ارتباطش با عدم وقوع تورم میرود. او با ارائه آمارها از فدرالرزرو نشان میدهد که نرخ آن برای هفتسال کامل در ۰.۰۲۵ باقیمانده بوده و در اینکه چنین نرخی واقعا بتواند ۲.۷ تریلیون دلار ذخیره اضافی در سیستم بانکی انباشته کند، شک میکند. همچنین کرونا و عواقبش، فدرالرزرو را بر آن داشت تا به سراغ مجموعهای از اقدامات و سیاستها برود، ازجمله حذف ذخیره قانونی و بازتعریف شاخص M۱ که شرح مفصلی از ماوقع و آثار آن در این کتاب آورده شده است.
همانطور که گفتیم، نویسنده کتاب اقتصاددانی از مکتب اتریش است؛ مکتبی فکری که توسط اقتصاددان اتریشی به نام کارل منگر بنیان گذاشته شد و توسط اقتصاددانان مشهوری مانند لودویگ فون میزس و فردریش هایک بسط و توسعه یافته است. فصل هشتم این کتاب به سراغ دیدگاههای پولی میزس میرود و با بیان نظریات میزس در این حوزه، درنهایت بهدنبال پاسخ به یک پرسش اساسی است: دورههای رونق و رکود اساسا چگونه و چرا به وقوع میپیوندند؟ شرح مورفی از این پدیده، با توضیحی ضروری درباره ساختار اقتصاد شروع میشود و اهمیت نرخ بهره در این موضوع را شفاف میکند. در روایت مورفی از نظریه اتریشی چرخههای تجاری گفته میشود که کاهش نرخ بهره به کمتر از سطح طبیعی، موجب ایجاد یک دوران رونق مصنوعی میشود؛ دورانی که در آن کارآفرینان محاسباتی را بر اساس اعتبار ارزان انجام داده و شروع به پروژههای بلندمدت میکنند. اما این دوران رونق مصنوعی، نهایتا به پایان میرسد. به روایت مورفی، بانکها نهایتا از افزایش قیمتها یا سایر عواقب این سیاست میترسند و آن را کنار میگذارند. درنتیجه، نرخ بهره افزایش یافته که نتیجهاش کاهش یا توقف فعالیت بسیاری از کارآفرینان میشود. اینگونه، پس از یک دوران رونق مصنوعی، وارد یک رکود اجتنابناپذیر میشویم.
بخش آخر این کتاب به نوآوریها و چالشهای جدید در فضای اقتصاد و سیاست پولی پرداخته است. در این بخش، مورفی پس از بیان تاریخچه مختصری از بحثهای تاریخی بین پولگرایان و کینزیها، به سراغ معرفی رویکرد «پولگرایان بازارگرا» که درواقع بهروزشده پولگرایی فریدمن توسط اقتصاددانانی مانند اسکات سامنر است، میرود. سامنر در ۲۰۱۳ مقالهای منتشر کرده و در آن رژیم «هدفگذاری NGDP» را چارچوبی بازارمحور برای اجرای سیاست پولی معرفی کرده است.
روایت توسعهدهندگان این چارچوب این است که رکود بزرگ مالی بهدلیل سیاست پولی انقباضی بهوجود آمد. همچنین بیان میکنند که اشتباه است اگر نرخ بهره صفر درصد یا گسترش عظیم پایه پولی را دلیلی بر سیاست پولی انبساطی بدانیم، بلکه باید به اندیکاتوری بهتر به نام «نرخ رشد تولید ناخالص داخلی اسمی» (NGDP) نگاه کنیم. مورفی به نقل از سامنر شرح میدهد که ادعای طرفداران این روایت این است که از اوت ۲۰۰۸، شاهد کاهش شدید NGDP بودهایم. کاهش NGDP در ۲۰۰۹ احتمالا بیشترین کاهش از سال ۱۹۳۸ بوده است. چنین چیزی منجر به عمیقترین و طولانیترین رکود اقتصادی از ۱۹۳۸ تا آن موقع شده است. البته همانطور که انتظار میرود، مورفی این روایت را قبول ندارد و در این فصل بهطور مفصل به نقد آن میپردازد.
در نهایت این کتاب با رفتن به سراغ یکی از جنجالیترین بحثهای این حوزه کار خود را به پایان میرساند: «نظریه پولی مدرن» (MMT). بنیان استدلال اردوگاه MMT این است که بودجه فدرال اساسا با بودجه افراد متفاوت است؛ چراکه ما استفادهکنندگان ارز هستیم، اما آنها ناشران ارز و بهدلیل داشتن حاکمیت پولی نباید چندان نگران تامین مالی برای پروژههای دولتی باشند.
چنین دیدگاهی البته نگرانیهای زیادی، ازجمله تورم را ایجاد کرده است. گرچه مورفی نیز بیان کرده که آنها بهطور کامل مساله تورم را انکار نمیکنند، اما او تاکید دارد که این دیدگاه، به رغم شهرت روزافزونش، روایت صحیحی از پول و سیاست پولی عرضه نمیکند و باید نقدی مستدل بر آن نوشت که نتیجه آن نگارش فصل آخر کتاب شد.
منبع: دنیای اقتصاد