به گزارش میمتالز، طبق آخرین اطلاعات جهانی، گردش مالی سالانه حوزه معدن حدود ۸ هزار میلیارد دلار است و اگر کشور ما بخواهد در این گردش مالی سهم داشته باشد، باید سالانه حدود ۲۰۰ میلیارد دلار گردش مالی در حوزه معدن و صنایع جانبی داشته باشد. اما در عمل اولا آمار دقیقی وجود ندارد؛ ثانیا به نظر میرسد گردش حوزه معدن در کشور ما سالانه به ۲۰ میلیارد دلار هم نمیرسد که بسیار کمتر از ۱۰ درصد سهم حداقلی کشور ماست. چند سال است که شعار «معدن میتواند جای نفت را بگیرد» مطرح شده، اما هیچوقت حتی برای تحقق حداقلی یا نزدیک شدن به آن هم گامی برداشته نشده است.
اگر بخواهیم عوامل بنیادی این ناکامی را مطرح کنیم و از مشکلات عمومی اقتصاد ایران که گریبانگیر همه فعالیتهای تولیدی است بگذریم و وارد مشکلات اختصاصی شویم، یکی از مشکلات اساسی، نگاه غیرحرفهای به معدن است که حتی یک تصویر واقعی از فعالیت معدنکاری در بین دولتمردان، تصمیمگیران و حتی عموم مردم جامعه وجود ندارد.
فعالیت در حوزه معدن چند ویژگی دارد. ابتدا اینکه با ابهامات فراوانی مواجه است و به عبارتی همه عوامل تولید تحت اختیار معدنکار نیست. باید در پهنهها و محدودههای مختلف اکتشافاتی انجام شود تا در نهایت یک محدوده امیدآفرین یا یک ذخیره اولیه کشف شود، این در حالی است که دولتمردان فقط پایان کار را که منجر به نتیجه شده است مشاهده میکنند. ضمن اینکه در همین پایان کار هم ابهامات زیادی وجود دارد و همه این نکات مترادف است با ریسک بالای سرمایهگذاری.
دوم اینکه فعالیت اقتصادی در این حوزه بلندمدت است. معمولا یک معدن واقعی از ابتدای عملیات اکتشاف تا باطلهبرداری، تجهیز معدن و نهایتا استخراج ماده معدنی به طور متوسط به پنج سال زمان نیاز دارد و در این دوره، سرمایهگذار باید نقدینگی قابلتوجهی به پروژه تزریق کند و از طرف دیگر سایر عوامل اقتصادی باید تا حدودی ثابت باشند یا اینکه تغییرات آنها پیشبینیپذیر باشد تا سرمایهگذار بتواند ریسک سرمایهگذاری برای پنج سال بعد را محاسبه کند.
در کشور ما کدامیک از عوامل تعیینکننده تولید برای پنج سال آینده قابل پیشبینی است؟ این عوامل، از قوانین و مقررات معدنکاری مثل حقوق دولتی تا قوانین صادراتی، نرخ انرژی، قوانین محیط زیست و منابع طبیعی، مالیات، قوانین کار و در مجموع همه قوانین و مقرراتی که در قیمت تمامشده تولید موثرند، عموما متغیر و غیرقابل پیشبینی هستند و طبعا همه این موارد باعث میشود ریسک سرمایهگذاری افزایش یابد و طبق اصول اولیه محاسبات فنی و اقتصادی سرمایهگذاری، زمانی که ریسک سرمایهگذاری بالا برود، باید در ابتدای محاسبات به میزان ریسک سود، سرمایهگذاری را افزایش دهید تا هر گونه تغییرات غیرقابل پیشبینی را پوشش دهد و با این شرایط طبعا استخراج معدن اقتصادی نخواهد بود و به همین دلیل ذخایر عمیق یا ذخایر کمعیار یا غیرمتعارف، از گردونه بهرهبرداری خارج شده و طبعا سرمایهگذاری صرفا در ذخایر با پتانسیل بالا متمرکز میشود و کثیری از ذخایر کشورمان دستنخورده باقی خواهد ماند و با این حساب نمیتوانیم دقیقا اعلام کنیم که چند درصد از ذخایر معدنی دنیا در ایران قرار دارد.
شاخص مقدار تولید بخش معدن طی ۱۱ سال اخیر همواره با نوسانات زیادی همراه بوده و ضمن کسب میانگین رشد سالانه منفی ۰.۵ درصدی و تجربه رشد منفی، طی ۶ سال، نتوانسته سطح خود را به سطح سال ۱۳۹۰ برساند. در سال ۱۴۰۱ شاخص مقدار تولید معدن در مقایسه با سال ۱۴۰۰ تنها حدود ۰.۷ افزایش یافته و با وجود افزایش مزبور، به ۹۵.۲ رسیده که پس از سال ۱۳۹۵ پایینترین رقم شاخص طی بازه مورد بررسی بوده است.
عوامل گوناگونی در افزایش بهای تولیدکننده در بخش معدن اثرگذار هستند که کاهش عرضه و افزایش هزینههای تولید از مهمترین آنها بوده و با توجه به پیوند پیشینی این بخش با سایر بخشها و تامین نیاز کالاهای واسطهای آنها، افزایش بهای تولیدکننده در بخش معدن تاثیر قابلتوجهی بر افزایش بهای تولیدکننده در سایر زنجیرههای مرتبط در صنعت ساخت نیز خواهد گذاشت.
در گزارش امروز به مرور دلایل این رشد نزولی پرداختهایم و نظر «بهرام شاهویسی» و «عماد هاشمیزاده» دو تن از کارشناسان و فعالان معدنی را در این باره جویا شدهایم.
بهرام شاهویسی، کارشناس و فعال معدنی: معمولا معادن در نقاط دوردست و با حداقل امکانات و در مناطق کمتر برخوردار واقع هستند، دسترسی به منابع و زیرساختها کم است و هر تغییر کوچکی در افزایش نهادههای تولید به دلیل دوری آنها از امکانات و زیرساختها چند برابر میشود.
حرف اصلی ما این است که وقتی معدن و صنایع معدنی، به دلیل ماهیت خود باید در نقاط دوردست و کمتر برخوردار فعالیت کنند، نیازمند حمایت هستند و باید به آنها مزایایی اختصاص داده شود تا در شرایط مساوی با تولیدکنندگانی قرار گیرند که در شهرکهای صنعتی یا مناطق نزدیک به شهر فعالیت میکنند.
به عبارت دیگر بهرهبردار و فعال معدن و صنایع معدنی بخش خصوصی با هزینه شخصی خود در دورترین مناطق که از حداقل امکانات برخوردارند، سرمایهگذاری میکند، واحدی اقتصادی راهاندازی میکند و به ایجاد اشتغال و امنیت کمک میکند، اما در قبال این اقدامات هیچ مزایایی به او تعلق نمیگیرد. این موضوعی است که باید به آن فکر کنیم و بخش معدن را متفاوت از سایر صنایع ببینیم.
معادن کوچکمقیاس به دلیل اینکه شکننده و نحیفتر از معادن بزرگ هستند، بیشتر در معرض آسیبهای ناشی از افزایش هزینههای تولید و بهرهبرداری قرار دارند. شرایط این واحدها با معادن بزرگی مانند مس سرچشمه که تودهای از ماده معدنی با میلیاردها تن ذخیره است، متفاوت است. در معادن کوچکمقیاس رگه یا رگچههایی وجود دارد و معدندار باید باطلهبرداری زیادی انجام دهد که نوع و نحوه استخراج و هزینه آن تفاوت بسیاری با معادن بزرگ دارد؛ بنابراین روشن است که شاغلان در این معادن کوچک هم بیشتر در معرض تبعات منفی قرار دارند و آسیبپذیرتر هستند؛ پس اگر اشکالی در فرآیند تولید ایجاد شود، ضربه اصلی به این قشر وارد میشود.
دقیقا به همین دلیل است که حمایت از معادن کوچک باید همیشه در دستور کار مدیران و مسوولان حوزه معدن کشور باشد. یکی از پیشنهادات ما برای حمایت از این بنگاهها این است که در زمینه حقوق دولتی تجدیدنظر شود و نحوه محاسبه آن با توجه به مشکلات این معادن متفاوت و کمتر از معادن بزرگ باشد. علاوه بر این باید در تامین زیرساختها و مواد اولیه کمک کنیم تا این معادن بتوانند روی پای خود بایستند و اشتغال و امنیت حفظ شود.
سرمایهگذاری در بخش معدن میتواند بسیار جذاب باشد و علاقهمندان زیادی هم دارد، اما واقعیت این است که به دلایل متعددی که همه کموبیش از آن اطلاع داریم، روزبهروز این جذابیت کم و کمتر میشود.
به طور مثال در همین چند روز اخیر تعرفه صادرات تولیدات معدنی ابلاغ شده است. این تصمیم که بدون کوچکترین مشورتی با بخش خصوصی فعال و شکننده اتخاذ شده، زمینه حذف برخی از معادن کوچک را فراهم میکند. به روشنی باید گفت این عوارض ناعادلانه که در برخی موارد تا ۲۰ برابر هم افزایش یافته، زنگ خطر را برای معادن کوچک به صدا در آورده و با تعطیلی هر یک از آنها اشتغال از میان میرود و نان نیروی انسانی این مجموعهها آجر خواهد شد.
یا مسائل و مشکلات دیگری وجود دارد که هر زمان بر ابعاد آن افزوده میشود، اما دولت هیچ حمایتی برای رفع آنها نمیکند؛ مثلا مشکل معارضان محلی، اختلافاتی که با منابع طبیعی، محیط زیست یا سایر سازمانها وجود دارد و ... مجموعه این گرفتاریها موجب میشود حضور سرمایهگذار در بخش معدن به ویژه در سالهای اخیر کمرنگ و کمرنگتر شود. برای سرمایههای پراکنده و سرگردان زیادی که در کشور وجود دارد، چه جایی بهتر از معدن برای رشد میتوان تعریف کرد؟ اما با چالشهای فعلی که به بخشی از آن اشاره شد و نبود حمایتهای دولتی راه به جایی نخواهیم برد.
پیشبینی میکنم تغییراتی که در کابینه به وجود آمده و تفکیک حوزه بازرگانی از حوزه تولید نتایج مثبتی داشته باشد، زیرا وقتی مشکلات و موضوعات و مباحث یک حوزه در مجموعهای تخصصی مدیریت شود و مشکلات آن تحت نظر مدیران کاربلد و متخصص حلوفصل شود، نتیجه نهایی به نفع بخش تولید خواهد بود. البته تاکید میکنم سیاستگذاران و مدیران وزارتخانه مرتبط باید از نیروهای متخصص و فعالانی باشند که سابقه کار عملیاتی در معدن و صنایع معدنی را دارند و به قول معروف خاکخورده این حوزه باشند. اگر چنین اشخاصی وارد حوزه مدیریت معادن کشور شوند و در مجموعه وزارتی مستقل قرار گیرند، آن وقت حمایت جدی از معدن و صنایع معدنی انجام خواهد شد و به زودی معادن به جایگاه واقعی خود دست مییابند و میتوان امیدوار بود که با سرمایهگذاری متناسب و در طول دورهای ۱۰ تا ۱۵ ساله، با برنامهریزی مشخص و مدون و تشکیل کارگروههای مستقل و فعال ایده جایگزینی نفت با معدن به مرحله اجرا درآید.
عماد هاشمیزاده، کارشناس و فعال معدنی: مهمتر از تاثیر تورم، نحوه مدیریت و برخورد با آن است که تا امروز مسوولان کشور قادر به مهار آن نبودهاند. به نظر من مشکل اصلی معدنداران در سالهای اخیر مربوط به نبود قوانین پایدار در بخشهای گوناگون از اخذ پروانه اکتشاف تا صادرات، نرخ ارز دستوری و همچنین مشخص نبودن متولی است که معدنکار باید با آن در ارتباط باشد.
یکی از عواملی که میتوان آن را از مقصران اصلی افزایش هزینه تولید دانست، رقابت کاذب در پیمانکاری معدنکاری است که سبب افزایش نرخ پیمانکاری حفاری، استخراج و نرخ ماشینآلات معدنی، لوازم یدکی، محصولات مرتبط با فرآوری مواد معدنی شده است. در سالهای اخیر غیر از معادن بزرگ که به علت حجم بالای عملیات و ثبات فعالیت آنها، پیمانکاران با نرخ مناسبتری با آنها همکاری میکنند، اغلب معادن کوچک تا متوسط مشکل جذب پیمانکار با نرخ مناسب دارند. هزینههای استخراج طی ۲ سال اخیر ۴ برابر شده، این در حالی است که نرخ ارز حدود ۲ برابر شده و این تغییر بنیان قابلتوجیهی ندارد.
عامل دیگری که میتوان به آن اشاره کرد درک نادرست از مقیاس معدنکاری و تعیین قوانین بر اساس شرایط معادن بزرگ که حاشیه سود بهتری دارند، است؛ به عبارتی قوانین و مقررات مطابق شرایط معادن بزرگ تعریف میشود و انعطافی در آنها به چشم نمیخورد.
مشکل دیگر حقوق دولتی است که تا امروز بدون توجه به پارامترهای اصلی معدنکاری و مستقل از تغییرات نرخ جهانی محصولات معدنی و نرخ ارز تعیین شده است. به عنوان مثال معادن مس با عیار پایین که سود عملیاتی محدودی دارند، با معادن دارای ذخایر عیار بالا یکسان در نظر گرفته میشوند و حقوق دولتی کنسانتره تولیدی آنها یکسان و برابر است. افزایش حقوق دولتی در سالهای اخیر قابل توجه است و میزان آن با هیچ نقطهای از دنیا همخوانی ندارد. مانند حقوق دولتی مس که در زمان تعیین آن، نرخ مس حدود ۹۵۰۰ دلار بوده و در زمان کاهش آن تا حدود ۷۵۰۰ دلار، هیچ تغییری در میزان حقوق دولتی مشاهده نشد.
علاوه بر این از موضوع خودتحریمی هم نمیتوان چشمپوشی کرد که بزرگترین نمود آن جلوگیری از واردات ماشینآلات معدنی بود. نتیجه این اقدام افزایش نرخ سرسامآور ماشینآلات دست دوم و ناتوانی شرکتها در تامین یا تعمیر ماشینآلات و در نتیجه افزایش نرخ عملیات معدنی است. هرچند در سال اخیر این مانع تا حدودی مرتفع شده، اما چه کسی پاسخگوی تبعات زیانبار این تصمیم در سالهای گذشته خواهد بود؟
نبود یا کمبود زیرساختهای لازم که عمده آنها آب، برق و جادههای لازم است و بیتوجهی طولانیمدت به توسعه آنها آسیبهای فراوانی به معدنکاری وارد کرده که از میان موارد مذکور بحران آب ملموستر است و اغلب معادن به سختی قادر به تامین آب برای فرآوری محصولات خود هستند و این بحران روزبهروز شدت میگیرد و چشماندازی برای ادامه کار به ویژه تا ۱۰ سال آتی وجود نخواهد داشت؛ بنابراین باید از همین امروز طرحهای آبرسانی از آبهای آزاد به استانهای معدنی آغاز شود و بخشی از درآمد دولت از حقوق دولتی به این مورد تخصیص یابد.
یکی از متهمان با واسطه در کاهش سودآوری تولید، هزینه سربار تعمیر و نگهداری که به علت استفاده از لوازم وارداتی تقلبی یا تولیدات داخلی بیکیفیت دوچندان میشود و خرابی مکرر دستگاهها را در پی دارد. با کمال تاسف گاهی افراد سودجو و مدعی با عنوان تولید دانشبنیان مانع واردات بعضی ماشینآلات و قطعات میشوند که ضرر این امر به طور مستقیم به معادنی وارد میشود که به ناچار باید از محصولات بیکیفیت آنها استفاده کنند. علاوه بر این، مشکلات تامین مواد ناریه، مواد اولیه فرآوری و ... هم وجود دارد که تاثیر به سزایی در هزینه تمامشده معدنکاری دارد.
ضعف دانش درونی در تحلیل بازار و در دسترس بودن گزارشهای موجود یکی از مواردی است که باید به آن اشاره کرد. کمبود متخصص و کارشناس آموزشدیده و واگذاری عملیات طراحی و اجرای کار از اکتشاف گرفته تا فرآوری به افرادی که صلاحیت برای این کار را ندارند هم از آفتهای حوزه معدن است. نتیجه روشن این سبک مدیریت افزایش هزینههای اجرایی معدنکاری است که از همان ابتدای کار و زمان در برآورد میزان ذخیره اتفاق میافتد و طراحی استخراج را هم با مشکل مواجه میکند.
به گمان من ضعف متولی معدن (وزارت و سازمان صمت) سبب شده معدنکار مجبور شود مستقیما با استاندار، فرماندار، ائمه جمعه، سازمانها و ادارات، نیروهای نظامی و انتظامی و ... در ارتباط باشد. مشکل از جایی آغاز میشود که به واسطه تعریف مسوولیتهای اجتماعی، معدنکار باید دائم به درخواستهای متعدد کمکهای مالی از طرف مسوولان پاسخ دهد که هزینه سرسامآوری به خصوص برای معدنداران خصوصی ایجاد میکند. یکی از این درخواستها سفارش استخدام افراد غیرمتخصص است که سبب میشود مشکلاتی در کار حرفهای ایجاد شود.
همانطور که اشاره شد، سود عملیاتی معادن کوچک تحت فشار تورم در معرض تهدید بیشتری قرار دارد و در صورت نیافتن راهکار مناسب تعطیلی آنها محتمل است. دولت باید به این باور برسد که اشتغالآفرینی برای هر نفر نیاز به سرمایهگذاری حدود ۵ تا ۷ میلیارد تومانی دارد که معادن کوچک بخشی از آن را بدون هیچگونه هزینهای و در جغرافیایی وسیع برای دولت ایجاد کردهاند و در مقابل دولت باید حمایت از معادن کوچک و متوسط را افزایش دهد.
متاسفانه در سالهای اخیر و بعد از تحریمهای فزاینده، بخشهای مختلف به صورت احساسی و بدون پشتوانه محکم علمی و تجربی، در معدن سرمایهگذاری کردهاند که معدنکاران قدیمی بخشی از تبعات این امر را متحمل شدهاند، زیرا با افزایش سرسامآور هزینهها روبهرو میشوند و این مساله در بیشتر موارد ناامیدی سرمایهگذاران را به دنبال دارد. شعار سال جاری مهار تورم و رشد تولید است؛ آیا از سوی دولت اقدام ملموسی برای تحقق این شعار صورت گرفته است؟
در سالهای اخیر بسیاری از معادن برای واردات تجهیزات معدنی با مشکل ترخیص مواجه هستند و با وجود تبلیغات حمایت از معدنداران، هنوز تغییری در قوانین مشاهده نمیشود. زمزمههای افزایش نرخ سوخت و حقوق دولتی نیز جزو مواردی است که نشان از بیتوجهی مسوولان به موضوع مهار تورم و رشد تولید دارد و استرس قابلتوجهی در جامعه معدنی ایجاد کرده است.
در صورت بیتوجهی وزارت صمت به مسوولیتهای ذاتی خود بیشک با موجی از تعطیلی معادن روبهرو خواهیم شد که درنتیجه آن تعداد قابلتوجهی از مشاغل از دست میرود.
اقدامات عاجلی که به این منظور پیشنهاد میشود به شرح زیر است: ایجاد قوانین پایدار، بخشودگی و کاهش حقوق دولتی برای معادن در خطر تعطیلی و معادن کوچکمقیاس، کوتاه کردن دورههای طرح جامع برای مواد معدنی کلیدی، ایجاد زیرساختهایی مانند آبرسانی، تامین برق و همچنین ریل آهن برای معادن بزرگمقیاس، ایجاد کارگروه تعامل معادن بزرگ برای جلوگیری از تغییرات کاذب در نرخ پیمانکاری و اثرگذاری در تغییرات دورهای نرخ سوخت و جلوگیری از تغییر آنی آن و تسهیل در واردات ماشینآلات معدنی و ترانزیتی با مصرف بهینه سوخت.
همچنین پیشنهاد میشود از سرمایهگذاران در واحدهای فرآوری و فعالیتهای توسعهای حمایت بیشتری شود و علاوه بر تسهیلات ویژه، برای آنها در دوره ساخت و تجهیز بخشودگی مالیاتی و حقوق دولتی در نظر گرفته شود.
این روزها اهالی معدن، در تبوتاب تغییرات سریع و غافلگیرکننده چارچوب مالوف فعالیتشان هستند؛ از وزارتخانه و نرخ ارز گرفته تا عوارض صادرات، تعرفه واردات، افزایش هزینه حمل کالا گرفته تا هزارویک دغدغه دیگر که مثل توفانی معادلات ذهنی و برنامهریزی کاریشان را درمینوردد. پای صحبت هر کدام که مینشینیم ناگفتهها و درد دلهای فراوانی دارند، اما آنچه به تناوب تکرار میشود، انتظارات و توقعاتی است که دولت باید به آنها توجه کند.
منبع: روزگار معدن